تلبیس
تلبیس به معنی لباس پوشیدن است و اصطلاحاً در مواردی استعمال میشود که غیر حق در لباس حق ظاهر گردد یا بهعکس آن.
تلبیس پوشیدن حقیقت و ظاهر کردن آنچه خلاف آن است.
در سوره بقره ۴۲ فرمود: «وَ لا تلبسوا الحق بالباطل» یعنی حق را به باطل میامیزید و آگاهانه حقپوشی نکنید. پس؛
اگر تلبیس از لَبس به معنای اشتباهکاری است یعنی حق را به باطل مشتبه نکنید.
اگر تلبیس از لُبس به معنای پوشاندن باشد یعنی حق را به باطل نپوشانید.
در این آیه خطاب به بنیاسرائیل است و بنیاسرائیل غیر تلبیس تسویل هم میکردند؛ یعنی حق را به لباس باطل میپوشاندند تا کسی به آن گرایش پیدا نکند. باطل را هم به لباس حق میآراستند تا اسرائیلیها از آن نگریزند. چنین وانمود میکردند که این پیامبر از مدعیان دروغین است. چون در تورات و انجیل آمده به مدّعیان دروغین گرایش پیدا نکنید با آنکه آمدن پیامبر صلیالله علیه و آله هم بشارت داده شده بود.
تسویل هم مانند تلبیس ظاهری مخالف باطن دارد؛ ارائه باطل در چهره حق و ارائه حق در چهره باطل (حالت نفاق)
لذا گروهی اصل دعوت پیامبر را خرافه جلوه میدادند و گروهی ادّعای پیامبر را بدون دلیل میگفتند. باز گروهی میگفتند این پیامبر برای بنیاسرائیل نیست و گروهی هم گفتند پیغمبر برای آینده است نه حال!
در نتیجه با این تلبیسات ذهنها را در ایمان آوردن به پیامبر صلیالله علیه و آله خراب میکردند به این معنی که شبهات زیادی ایجاد میکردند.
نفس امّاره هم تلبیس میکند و مانند ابلیس لعین زشت را میپوشاند و زیبا جلوه میدهد و حقپوشی میکند.
این چنین تلبیس با بابات کرد **** آدمی را این سیه رُخ، مات کرد (مثنوی)
بر سر شطرنج چُست است این غراب **** تو مَبین بازی به چشمِ نیم خواب
بر زبان اَلحَمدو، اِکراهِ درون **** از زبان، تلبیس باشد یا فسون (مثنوی)
وانگهان گفته خدا که ننگرم **** من به ظاهر، من به باطن ناظرم
منظور از تلبیس لباسی است که ممکنات در بر دارند؛ ظاهری نشان میدهند که مغایر با باطن آنهاست و اگر ممکنات این لباس امکانی را از تن بیرون کنند، ذات واجبالوجود از زیر این لباس ظاهر میگردد. این لباسی که بر تن آنهاست حاجب حق است. تلبیس عمل حق است که حقیقت را بهصورت دیگری جلوه میدهد.
در سوره انفال ۱۷ فرمود: «ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ وَ لکِنَّ اللهَ رَمی» رسول خدا صلیالله علیه و آله دست مبارکش را پر از سنگریزه نموده به جانب دشمن پرتاب کرد و همه شکست خوردند. این لباس و پوششی است که در آن حق است. این لباس امکانی مانع از دیدن حق است. آنان دست رسول خدا را میبینند.
در قضایایی که اتّفاق میبافتد، همه به دنبال اسباب و علّت هستند و لکن حقیقتاً پشت پرده خدای متعال است که انجام میدهد امّا فهم مردم دنبال علّت و اسباب است و این برایشان تلبیس شده. خدا کارها را تنزّل میدهد که مثلاً ما این کار را کردیم و یا به این علّت این عمل اتفاق افتاده.
به همین دلیل اولیاءالله از خود زیاد کرامت نشان نمیدهند. چون اگر چنین شود، مردم به ایشان بیشتر توجه میکنند تا به خود خدا و اگر اولیای خدا به جهت ترحّم به اسباب متوسّل میشوند، از ضعف وجودی افراد است و الّا خودشان همان کارها را بدون سبب میتوانند انجام دهند.
انبیاء و اولیاء مأموران حقاند که افاضات را از سرچشمه میگیرند و در مقام رساندن و تبیین، تنزّل میدهند.