تمثیل جوهر و عَرَض
۴۶۳. عرض فانی است جوهر زو مرکب **** بگو کی بود یا خود کو مرکب
جوهر قائمبهذات است و عَرَض عارض بر آن پس دَم به دَم عَرَض، عدم گردد و تجدد در او راه پیدا کند. بگو جوهر که مرکب از اَعراض است، پس مرکب، از عدمها کِی بود داشته است؟ و این مَرکب چیست و کجاست؟
۴۶۴. ز طول و عرض و از عمق است اجسام **** وجودی، چون پدید آید ز اعدام؟
اجسام، از طول و عرض و عمق محقق میشوند و اینها عدمیاند پس چگونه وجود ظاهر شد؟ عدم که وجود نمییابد. پس گوییم همه، نمودهایی هستند از وحدت حقیقی.
۴۶۵. از این جنس است اصل جمله عالَم **** چو دانستی بیار ایمان فَلْزَم
از این مثالهایی که از عکس مرایا و نقطهٔ وهمی و… گفتیم که همه نمودند از بود واحد مطلق، پس ایمانِ محکم به حقتعالی بیاور و بر آن مُلزم باش.
۴۶۶. جز از حق نیست دیگر هستی الحق **** هوالحق گوی و گر خواهی انا الحق
به جز حقتعالی در هستی وجودی نیست. پس اگر هوالحق یا اناالحق گفتی راست است. چه آن که هر نمودی از بود برخاسته میشود و هر تقیدی از اطلاق میآید.
۴۶۷. نمودِ وهمی از هستی جدا کن **** نِئی بیگانه خود را آشنا کن
ظاهر خیالی را از هستی مطلق جدا نما، آنوقت که غیریّت را از وجود او که حجاب است به دور کردی، خود را آشنا در وجود حقیقی ببین.