توحید صفاتی
توحید صفاتی یعنی اعتقاد به شناختن ذات حق به یگانگی مطلق با صفاتش که خداوند از صفات مخلوقین پاک و منزّه است.
توحید صفاتی یعنی نفی صفات زائد بر ذات خداوند و این ملازم با توحید ذاتی است.
زیرا اساس توحید ذاتی این است که خدای متعال مرکب از اجزا نیست و پذیرش صفات زاید بر ذات، مستلزم مرکّب بودن خدای متعال از ذات و صفات است!
در اینکه صفات حق آیا غیر ذاتاند یا عین آناند؟
به حسب آنچه عقول از آن میفهمند و برحسب مفهوم علم و قدرت و اراده و بصیرت با یکدیگر متغایرند، پس عین آن نیستند. امّا به حسب تحقق و هستی، عین ذاتاند. به این معنا که آنجا وجودات متعدّد نیست، بلکه وجودی است واحد و اسماء و صفات نَسَب و اعتبار اویند.
خفای حق به اعتبار اطلاق ذات است و ظهور به اعتبار مظاهر و تعیّنات.
به اعتبار اینکه حق بر خود تجلّی نمود، نسبت علم، مقتضی عالمیّت معلومیّت شد. امّا ذات از همه اسماء و صفات و اضافات مُعَرّیة است. امّا به اعتبار توجه به عالم ظهور پیدا و محقق گشت. تقدّم ذاتی و اوّلیّت به بطون است نسبت به ظهور.
نور مستلزم ظاهریت و مظهریت است که در مقام واحدیّت پیدا میشود.
ظهور صفات در ممکنات مستلزم کثرت است ولی خداوند در ذات تکثر ندارد. صفات خداوند از حیث مفهوم متفاوتاند و از مصادیق واحدند.
اگر صفات خداوند زاید بر ذات باشد، لازم است علّت دیگری باشد، خدا که نقص ندارد. مفاهیم صفات مثل علم و قدرت و … متکثّرند امّا در ذات خدا متّحد و یکیاند؛ یعنی خداوند واجبالوجود است. همه صفات و کمالات از او انتزاع میشود. پس مفاهیم بر ذات (مثل علم و قدرت) مستلزم تکثّری نمیشود که زاید بر ذات باشد. بله، اگر امیرالمؤمنین علیهالسلام در خطبه اوّل نهجالبلاغه میفرماید: لیس لصِفَتِهِ حدُّ محدود: صفات خداوند محدود نیست. چون خودش نامتناهی است، صفاتش هم نامتناهی است. نتیجه میگیریم که واجبالوجود صفاتش عین ذاتش است. اگر فعلی از خدای متعال صادر میشود یا صفتی در خارج آن تحقق پیدا میکند، معلول ذات است ولی تأخّر دارد. (برای تحقق تأخّر دارد) خداوند میخواهد در این ساعت علّتی را نشان دهد، در ازل بوده ولی تحقق ظهورش الآن است.
توحید صفاتی مربوط به صفات ثبوتیه (ذاته) است نه صفات فعل و در این صفات الله تعالی به ضدّ آن صفات موصوف نمیشود؛ مانند حیات، علم، قدرت، سمع، بصر، کلام، اراده، مشیت.
وقتی خداوند تجلّی میکند، از تجلّی او باید ظهوری پیدا شود مثلاً اگر قدرت است، صفت قدرت خدا میخواهد ظاهر شود. ذات تجلّی میکند و به صفتی نمودار میشود. ذات حقتعالی بینهایت بوده، امّا ظهور عالمیّت، ظهور قدرت، ظهور اراده خداوند تعلّق گرفت که مثلاً زمین را از ۶ میلیارد سال قبل خلق کرد. مثلاً اسم الله ظاهر از اَزل در ذات بوده ولی مظهریتش از ۶ میلیارد سال قبل خودش را نشان داده.
یا در مورد حیات هم خداوند از ازل به حیات خود بوده و حیاتش ذاتی و مطلق است و فنا بر او راه ندارد و باقی است و حیات همه موجودات اعمّ از کوچک و بزرگ و پنهان و آشکار در منظر مشاهده علم و بینایی حقتعالی است. او بدون عضو میبیند و نهتنها به اعمال ظاهر شاهد و ناظر است بلکه به نیّات و کردار مخفی نیز بصیر است و اوّل و آخر هر کار را میبیند. پس بینایی او ذاتی است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در نهجالبلاغه خطبه ۴۹ فرمود: «خداوند عقول کسی را بر حدّ صفتش مطلع نکرده است.»
و در خطبه ۱۷۸ فرمود: «او لطیفی است بدون متّصف شدن به پنهانی. بزرگی است که به خشونت متّصف نمیشود. بینایی است که بهوسیله حواس توصیف نمیشود.»
و در خطبه اول فرمود: «خداوندی که برای صفتش حدّی محدود و صفتی ثابت نمیباشد …»
و در خطبه ۱۷۷ فرمود: «چشمی تو را درک نمیکند بلکه تو چشمها را درمییابی.»
سیر در صفات با تفکّر و مشاهده به قدر طاقت بشری میسّر است. سیر در صفات موجب میشود که سالک تا اندازهای به عظمت، قدرت، علم، اراده و احاطه خداوند آشنا میشود. کسب اطّلاع از صفات یا اشراق و افاضه برحسب قابلیّت، هر صفتی تحت عنوان اسمی بر دل آید. هر اسمی از اسماء دلیل صفتی است و هر صفتی سبب معرفتی میشود که سالک به معرفت ربوبیّت الهی راه پیدا میکند. چون اسماء و صفات را نهایتی نیست، حافظ اشاره فرمود:
این راه را نهایت، صورت کجا توان بست **کش صد هزار منزل، بیش است در بدایت
صفات خداوند نامحصور و نامحدود است. لذا کسی او را آنطور که هست توصیف نمیکند. اینکه امیرالمؤمنین علیهالسلام در نهجالبلاغه ۱۷۷ فرمود: «زبانی نمیتواند او را توصیف کند.»
و در خطبه ۸۴ فرمود: «اوهام هیچکس به صفات او نرسد.»