توکل
توکل جامی است که مُهر الهی بر آن زده شد و مهر آن جام را جز متوکلان باز نمیکنند و از آن نمیآشامند. خداوند میفرماید: «اهل توکل بر خدا اعتماد و تکیه کنند» (ابراهیم: ۱۲)
«اگر مؤمن هستید بر خداوند توکل کنید». (مائده: ۲۳)
خداوند توکل را کلید ایمان و ایمان را قفل توکل قرار داد. حقیقت توکل به ایثار است و ریشهٔ ایثار تقدیم دیگری بر خویش میباشد.
متوکل از اختیار کردن یکی از دو چیز جدا نیست، با توجه اش به ثمره و معلول توکل که (بینیازی) از عالم و مردم باشد که این خود حجاب است و با توجه اش به علتِ حقیقی توکل یعنی خدا باشد که در این صورت همیشه با خداست.
پس اگر خواهی از قسم دوم باشی، فقط متوکل به او باش. پس پنج تکبیر بر روحت فرست و از همهٔ آرزوها وداع کن؛ همانند کسی که دنیای ظاهری را با مرگ وداع میکند.
کمترین حدّ توکل آن است که از مقدّرات خود پیش از وقت و زیاده از مقدر که تقسیم شده کوشش نکنی و از آنچه قسمت شده دنبال زیادتر را نگیری و آنچه برایت قسمت نیست، بدان نزدیک نشو، چون به ایمانت نقص وارد میشود، درحالیکه خود متوجه نخواهی بود.
اگر خواستی آگاه شوی از بعضی طریقهٔ اهل توکلِ واقعی به این حکایت توجه کن. روایت شده که یکی از متوکلین به نزد یکی از ائمه رفت و عرض کرد: «خدا از تو راضی باشد، شفقت کن و در موضوع توکل سؤالی است، جواب بفرمائید».
حضرت شخص را به خوبی توکل و زیبایی ورع میشناخت و میدانست در پرسش صادق است، فرمود: «کمی توقف کن تا جوابت را بدهم».
حضرت سر به زیر انداخت که ناگاه فقیری آمد و حضرت دست در جیب لباس خود برد و کمی پول به آن فقیر بخشید و سپس به آن شخص رو کرد و فرمود: «الآن مسئلهات را پرسش کن». عرض کرد: «ای امام من میشناسم شما را که قادر هستید از به جواب، پس چرا مهلت خواستید؟»
فرمود: «خواستم پیش از جواب سؤالت، معنی توکل را دریابی و نباشم غافل از باطنم و حق از باطنم آگاه است که من درباره توکل صحبت کنم با اینکه در جیبم یک دانگ (یک ششم درهم) پول بود و برایم درست نبود گفتن توکل، مگر بعد از ایثار، پس حقیقت توکل را با معنی نه با جواب لفظی دریابی». پس سائل فریادی بلند کشید و قسم یاد کرد که دیگر در میان آبادی وطن نکند و با کسی انس نگیرد.