توکّل
توکّل در اصطلاح به معنای اعتماد کردن و واگذاشتن کار به وکیل جهان هستی است.
توکّل از عالیترین مقامات عرفانی است و به درجه بالای آن تنها منتهیان توانند رسید. چه آنکه توکّل نتیجه ایمان به کمال لطف حق و ایمان به حقیقت توحید است. بهعبارتدیگر متوکّل واقعی آن است که به توحید، نه فقط به زبان و نهتنها با دل؛ بلکه به مشاهده برسد.
در سوره آلعمران ۱۲۲ فرمود: «وَ علی الله فلیتوکّل المؤمنون: و مؤمنان باید بر خدا توکّل کنند.»
دربارهٔ آیه ۳ طلاق: «وَ مَن یتوکّل علی الله فهو حسبه» از امام صادق علیهالسلام سؤال شد، فرمود: «توکّل بر خدا درجاتی دارد؛ از جمله آنها این است که همهٔ امورت را به او واگذاری و هرگونه که او با تو رفتار کرد، راضی باشی و بدانی که او از خیرخواهی و بخشش و فضل دربارهٔ تو کوتاهی نمیکند و بدانی که او حاکم بر امور توست. پس با واگذاری آنها بر خداوند توکّل کن و در همهٔ اینها و غیر اینها بر او اعتماد داشته باش.»
توکل بر سه درجه است:
۱- توکّل عامّه که توکّل تجارتی است و به این منظور است که سود بیشتری عایدشان گردد. اینطور که متوکّل جنسی را به مبلغی خریداری میکند و توکّل میکند که آن را با قیمت بیشتری بفروشد. پس عامّه در توکّل خواست خود را منظور دارند نه خواست حق را.
میتوان گفت توکّل عموم مردم توأم با طلب و توأم با توسّل است؛ یعنی به منظور وصول به مقاصد و خواستهها به اسباب هم متوسل میشود. لذا به اسبابی که رزق را زیاد میکند مانند صلهرحم، صدقه، استغفار، دادن زکات و … چنگ میزنند.
یعنی عموم مردم در عین حال که توکّل میکنند، مضطرب بوده و اشتغالات ذهنی هم زیاد دارند و بسیار به دنبال اسباب هستند.
۲- در درجه دوم توکّل، متوکّل با اسقاط طلب و چشمپوشی از سبب و کوشش و اجتهاد، نفس را وامیدارد که در کار وکیل دخالت نکند.
در این مقام سعی متوکّل بر این است که خواست را از خود دور کند و از اسباب بگذرد و به مسببالاسباب نظر اندازد تا توکّل را صحیح انجام دهد و از مداخله نفس در امور جلوگیری کند.
۳- درجه سوم توکّل، توکّل کردن است با شناسایی علّت توکّل؛ اینطور که متوکّل به علّت توکّل وقتی آشنا میگردد که به نحوه مالکیّت حقتعالی آشنایی حاصل کرده و به جایی رسیده که خداوند را با علم و قدرت میداند که بر اشیاء تسلّط دارد و شریکی ندارد که در کارها از او استمداد جوید و میداند حقّ عبودیت و بندگی این است که بداند خداوند مالک اشیاء عالم وجود است.
در این مقام همه چیز از متوکّل سلب شده و در دلش طلبی ندارد تا در کار وکیل دخالت کند. پس متوکّل همهچیز را به مشیّت و اراده وکیل میداند.
بنابراین میتوان گفت:
برای صفت توکّل در ضعف و قوّت سه درجه است:
اوّل آنکه حال او در حقّ خدای متعال و اطمینان او به کفایتش مِثل حال وی باشد نسبت به کسی که وکیل اوست؛ و این ضعیفترین درجات توکّل است.
دوّم آنکه حال او با خدای متعال مثل حال طفل با مادر خود باشد؛ زیرا جز مادر نمیشناسد و به غیر مادرش اعتماد ندارد. اگر مادرش نباشد و امری به وی روی دهد، اوّلین چیزی که به زبان جاری شود ای مادر است.
در این مرتبه همه تدبیرات و سعیها منافی این رتبت است مگر تدبیر گریختن به خدا و پناه جستن به او بهواسطه دعا و تضرّع؛ یعنی بنده از غیر خدا چیزی نمیخواهد؛ پس باید ناله کند و خواهش و دعا کند تا خدا به او بدهد.
سوم آنکه تمام حرکات و سکنات خود را از خداوند بداند مانند مرده در دست غسّال؛ و این بالاترین درجه توکّل است؛ و صاحب این مرتبه یقین دارد که در مجرای حرکت و اراده و علم و قدرت خدا که جاری میشود قرار دارد و او از خود اختیاری ندارد. لذا ترک دعا و سؤال کند و صاحب این مرتبه از هرگونه سعی و تدبیری بیزار است؛ زیرا وصول به این منافی همه تدبیرات است؛ و به کرم و عنایت خدای متعال وثوق دارد که آنچه خودش میخواهد، خداوند بهتر از آن را برای او میخواهد.
جز توکّل جز که تسلیم تمام **** در غم و راحت همه مکرست و دام (مثنوی)
از کتاب کافی ج ۲ از امام صادق روایت است که امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «ایمان چهار پایه دارد: توکل بر خدا، واگذاری امور به خدا، خشنودی به قضاء خدا و تسلیم فرمان خدای بزرگ بودن.»
بنا بر حکمت خدای متعال است که سنّت خود را طریق اسباب جاری نماید و بهکارگیری اسباب که مسخر حکمت خداوند است با توجه به مسببالاسباب به توکّل زیانی نمیرساند. (مقام متوکّلین ص ۱۷)
مرز توکّل و مرز توسّل به اسباب از هم جدا نیست و اینطور نیست که هرگاه ابزار و عوامل کار فراهم باشد به توکّل نیازی نیست و تنها زمانی که اسباب و عوامل کار فراهم نیست انسان باید بر خدا توکّل کند.
گفت: آری گر توکّل رهبراست **** این سبب هم سنّت پیغمبر است
گفت پیغمبر به آواز بلند: **** با توکّل زانوی اُشتر ببند (مثنوی)
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست **** رهرو گر صد هنر دارد توکّل بایدش (حافظ)
ابو بصیر از امام صادق علیهالسلام پرسید: مرز توکّل چیست؟ فرمود: «یقین» عرض کرد: مرز یقین چیست؟ فرمود: «اینکه با خدا از هیچ چیز نهراسی»
نتیجه آنکه توکّل مقامی است مستلزم نیروی یقین و متوکّل موحدی است قویدل که به فضل خدا اطمینان دارد و به تدبیر خداوند اعتماد دارد و به اسباب ظاهری تکیه نمیکند.
چند چیز از خصوصیات متوکّل است:
۱) از غیر خدا نمیترسند.
۲) از غیر خدا ناامید میشوند. رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمود: «هرکس از غیر خدا بِبُرد، خداوند همهٔ نیازهای او را کفایت خواهد کرد و از جایی که گمان نمیکند به او روزی خواهد داد.» و خداوند در حدیث قدسی فرمود: «نمیبرم امید کسی را که به غیر من امید انداخت.»
۳) امر وکیل را اطاعت میکند.
۴) حریص نیست. امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «چگونه خلاصی یابد از تَعَب حرص کسی که توکّل او صادق نباشد.»
۵) از بود و نبود اسباب متأثر نمیشود.
از جمله آثار توکّل:
۱) در سوره آلعمران ۱۵۹ فرمود: «اِنَّ الله یحبّ المتوکّلین: همانا خداوند توکّل کنندگان را دوست دارد.» اینطور نتیجه میشود که متوکّل محبوب خداست.
۲) در سوره طلاق ۳ فرمود: «و مَن یتوکّل علی الله فهو حسبه: هرکس بر خداوند توکّل کند خداوند او را بس است.» اینطور نتیجه میشود که خدا امور متوکّلان را کفایت میکند.
۳) دربارهٔ جنگ اُحُد خداوند در سوره آلعمران ۱۷۳ و ۱۷۴ فرمود: «آن مؤمنانی که چون مردم منافق به آنان گفتند: لشگر بسیاری در برابر شما فراهم شده از آنها پروا کنید! ولی بر ایمانشان افزوده شد و گفتند: خداوند ما را بس است و او کارساز (وکیلی) نیکوست. پس آنها با نعمت و فضلی از خداوند بازگشتند و (هیچ) بدی به آنان نرسید و در پی خشنودی خداوند بودند که خداوند صاحب فضل بی منتهی است.»
این مسلمانان با اینکه کشته و مجروح شدند و گروهی هم فرار کردند، حرفهایی هم که منافقان زدند در اینها اثر نکرد. چون بر خدا توکّل کردند، به آنها آسیبی نرسید. به یک معنا در اینجور مواقع کمبودها هم ترمیم شده و جبران میگردد.
آنکه گندم را ز خود روزی دهد **** کِی توکّل هات را ضایع نهد؟ (مثنوی)