جذب و دفع
نفس همانند مهمانخانهای است که بر او مهمان وارد میشود. اگر توانست از مهمانها با اخلاص، یقین، صدق، وفای به عهد و امثال اینها پذیرایی کند و شرایط مهمانداری را انجام دهد، جنبهٔ جذب داشته و مراقبه را در حدّ بالا و تام انجام داده است؛ و اگر نتواند مهمانداری کند، خیالات سوء و نسیان و خطا وارد میشوند و چون مراقبه نداشته، پس نمیتواند مزاحمها را دفع کند. چه آنکه دفع به حراست، پاسداری و کشیک بستگی داشته که در اینجا نیست.
با عدمِ مراقبه نامحرمان وارد میشوند و حریم کبریایی و عرش رحمانی دل را اشغال کرده و سالک را محجوب و از وصول به قرب دور میکنند. امّا با مراقبت وارداتِ رحمانی، انوار قدّوسی و تجلیّات ربّانی وارد شده و جای میگیرند و با اتّصال و انس پردههای حجاب کنار رفته، چشم بصیرت بازگشته و خاطر روشن میشود.
در جذب و دفع، مطلب مهم این است که قصد شخص از ریاضت یا مجاهدت و طاعت چیست؟ اگر ریاست، کرامات و مرید پروری است جوابش این است:
چگونه سر ز خجلت برآورم برِ دوست **** که خدمتی به سزا بر نیامد از دستم
اگر منظور و مقصود، خدا باشد و بس، جوابش این است:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن **** که خواجه خود روش بندهپروری داند
درختان و گیاهان را هر ساله در زمانی معیّن برای جلوگیری از آفت و خرابی و فساد سمپاشی میکنند. وقتی نفس انسانی به آداب شرعیه (با ملاحظه معانیاش) مقیّد شد، از آفات، خواطر سوء و وساوس شیطانی در امان مانده و دفع اینها به جذب تقیّد به شریعت و طریقت است.
چنانکه گفتهاند وضو نور است، نماز نور است، قرآن نور است و اگر نورانیت اینها جان سالک را فراگیرد، مانع از آمدن تاریکی و ظلمت میشود. طلب و استمداد از حق او را توفیق میدهد تا از تاریکی به نور درآید. «الله ولیّ الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور…».
پس ورود به نور و یا خروج از ظلمت، خارج از قلب نیست. انسان یا در تفکّر است یا تذکّر یا بر دروازه قلب نشسته و یا دربانی بر دروازه قلب گذاشته است. یا از حق، خائف است و یا بیحیایی سراپرده جان او را فراگرفته است. این مسائل از حریم وجود انسان خارج نیستند. پس با کوشش و همّت، قوّه جاذبه و دافعه که همان جذب نور و دفع ظلمت است را با مراقبه انجام دهد تا به بساط ملکوتیان راه پیدا کند.