جهل
جهل صورتی است در وجود بنیآدم که رفتن بهسوی آن تاریکی را به بار آورد و پشت کردن به آن نورانیت را همراه دارد. بنده میان این دو حالت (اقبال و ادبار) مانند گشتن سایه به آفتاب است. آیا نمیبینی انسان یکبار به عیبهای خود جاهل و خویش را مدح میکند و عیب دیگران را میبیند و از آنها ناراحت میشود؛ اما بار دیگر به عیبهای خود پی میبرد و ناراحت میشود و خود را ستایش نمیکند، پس از این احوالش، منقلب بین عصمت و درماندگی است.
اگر توفیق عصمت نصیبش شود، راه درست را پیموده و اگر راه خذلان را پیشه کرد، از خطاکاران به شمار آید.
کلید جهل راضی بودن و اعتقاد به عمل خود داشتن است و کلید علم، طلب غیر جهل است که با توفیق و درستی همراه باشد. کمترین صفت جاهل این است که با وجود جهل، ادعای علم کند و مرتبهٔ متوسط جهل، به جهل خود جاهل است (جهل مرکب) و در مرتبهٔ بالای جهل، جاهل علم به جهل خود دارد (جهل بسیط). جهل و دنیا و حرص در حقیقت نفی آنان عین اثبات است. پس هر سه بهمنزلهٔ یکی و یکی از آنان بهمنزلهٔ هر سه میباشد.