حقیقت وجود
حقیقت، ذات حق است بیحجاب تعیّنات.
غیر از یک وجود مطلق واجبالوجود، حقیقتی نیست و غیر او وجوداتِ متکثره ممکنالوجودند که وجود ظلّی اویند.
حقیقت خود مقام ذات او دان **** شده جامع میان کفر و ایمان
کمیل بن زیاد از امیرالمؤمنین علیهالسلام پرسید: «ما الحقیقة: حقیقت چیست؟» امام پاسخ داد: «تو را با حقیقت چه کار؟»
کمیل گفت: «آیا من صاحب سرّ تو نیستم؟» امام فرمود: «بلی، ولیکن یرشح علیک ما یطفح منّی: بله امّا بر تو پاشیده میشود آنچه از من ترشّح میکند.»
کمیل گفت: «آیا مثل تویی سائل را رد میکند؟» امام فرمود: «الحقیقه، کشف سبحات الجلال من غیر اشاره: حقیقت کشف سبحات جلال است بدون اشارتی.»
کمیل گفت: «بیشتر بیان بفرما» امام فرمود: «محو الموهوم مع صحوا المعلوم: امحای موهوم است با بیداری (و ابقای) معلوم»
کمیل گفت: «بیشتر بیان بفرما» امام فرمود: «پاره کردن سرّ است سبب غلبهٔ سرّ»
کمیل گفت: «بیشتر بیان بفرما» امام فرمود: «نور شرق من صبح الازل فیلوح علی هیاکل التوحید آثاره: نوری است که از صبح ازل اشراق میکند و آثارش بر هیاکل توحید جلوه میکند.»
کمیل گفت: «بیشتر بیان بفرما» امام فرمود: «چراغ را خاموش کن که صبح طلوع کرد.»
به سبب تلبّس هر چیزی به ظاهر وجود و عدم موجب تغیّر وجود و صفات حقیقی حق نیست، بلکه مبتنی بر تبدّل نیست و اضافات است.
اگر کسی طرف راست کسی بنشیند، بعد برود طرف چپ بنشیند، نسبت راست و چپ عوض میشود ولی خودش به حقیقت برقرار است.
به خاطر تلبّس کثرات، حقیقت وجود، کمال نگیرد و به خاطر تلبّس امور خسیسه و کوچک، نقصان نپذیرد. نور آفتاب بر همه چیز تابد و هیچ تغییری به بساط نوریّت او راه نیابد. نه از مشک، بوی گیرد و نه از گُل، رنگ و نه از خاطر، عار و نه از خارا، ننگ.
ندارد کل، وجودی در حقیقت **** که او چون عارضی شد بر حقیقت
وجود کل، کثیر واحد آید **** کثیر از روی کثرت مینماید
شبستری گوید کلّ موجودات وجود حقیقی ندارند، بلکه نمودهایی هستند که بر حقیقت استوار شدهاند.