حلول

حلول، درآمدن چیزی بر چیز دیگر است.

به طور کلّی، حلول عبارت است از قرار گرفتن چیزی در دیگری است که لازمه آن دوتا بودن حال و محلّ است. پس در حلول دوئیت و غیریّت و اثنانیّت است.

حلول و اتّحاد از غیر خیزد **** ولی وحدت همه از سیر خیزد

حلول و اتّحاد آنجا محالست **** که در وحدت دوئی عین ضلالست

جناب حضرت حق را دوئی نیست **** در آن حضرت من و ما و توئی نیست (شبستری)

حلولیه، قائل به تجسّم و تجسّد خدا در صورت بشرند.

یعقوبیه، گروهی از مسیحیان، پروردگار را در اثر حلول و اتّحاد عیسی مسیح می‌پندارند. در حالی که حلول و اتّحاد بر ذات اقدس ربوبی محال است. در سوره مائده ۱۷ فرمود: «لقد کفر الّذین قالوا انَّ الله هو المسیح بن مریم: به راستی آنان که گفتند خداوند همان مسیح پسر مریم است کافر شدند.»

امّا تجلّی حق در انسان کامل از طریق اتّحاد ظاهر و مظهر است نه از راه حلول و اتّحاد ذاتی شخصی؛ بلکه از جهت وحدت نوری و اتّحاد شأنیِ اتصالی و فنای تاریکی در روشنایی و زوال شخصیت و جدا شدن تعیّن از هستی مطلق. در واقع انسان کامل، مظهر تامّ و تمام الهی و آینه سرتاپا نمای حق و نایب و خلیفهٔ خداوند است.

ظهور، صفت ظاهر است و آنچه از ظهور به مظهر الحاق می‌شود از جهت خصوصیت مظهر است. پس مظهر به اعتبار بطون عین ظاهر باشد که این حلول و اتّحاد نیست. چون حلول درآمدن چیزی در چیز دیگر است و اتّحاد آن است که چیزی عیناً چیز دیگر شود (ذات دو یا چند چیز یکی شود)، ولی ظهور «ظاهر در مظهر» و «حق در بنده» و «واجب در ممکن» مانند صورت و آینه باشد. پس میان صورت و آینه به هیچ وجه نه اتّحاد است و نه حلول.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.