حیات

حیات یعنی زنده بودن و زندگی کردن.

یک نوع حیات آن است که همهٔ جانداران از آن بهره‌مندند و نوعی دیگر، حیات دل و معنویت است.

حیات بر سه نوع است:

۱- حیاتی که بر حسب اقتصادی فیض به همه انرژی و نیرو و جان می‌دهد.

۲- حیاتی که به‌واسطهٔ تهذیب و تزکیه به دست می‌آید و انسان به مرحلهٔ کمال می‌رسد.

۳ -حیاتی که به‌واسطهٔ نیروی ریاضتی به تجرّد و سیر ملکوتی نائل می‌شود.

در عرفان اسلامی حیات، تجلّی نفس و روشن شدن آن به انوار الهی است.

حیات دو نوع است: حایت مادّی که خدای متعال به همهٔ موجودات از نباتات و جمادات و حیوانات و کرّات و … به همه و همه نوعی حیات داده و هر حیاتی اجلی دارد؛ یعنی هر روزی عمرش به سر می‌آید. به همین دلیل در قرآن آمده: «کلّ شیءٍ هالک الّا وجهه: همه چیز فناپذیر است مگر ذات خداوند.»

امّا حیاتی را انسان داراست که حیات مادّی نیست؛ روحی و معنوی است و قابل صعود و نزول. در مورد حیوانات و نباتات و جمادات صعود و نزول حیاتشان ثابت است امّا انسان نه.

انسان به اسم حیّ که خدا محی است از عدم او را به وجود آورده که اگر علم‌اندوزی کند معلوم است که جهل که موت است تبدیل به علم که حیات است می‌شود.

حیات مطلق از آن خداوند و حیات مقیّد برای ما است. لذا وقتی میگویند قلب محلّ تجلّی حق است و به آن حیات داده شود، اسماء و صفات حق‌تعالی را درک می‌کند.

خداوند محی الاموات است و در بسیاری از آیات قرآن از جمله آل‌عمران ۱۶۳ «یحیی و یمیت» آمده؛ که در طریقت موتی همان قلب‌های مرده است که خداوند آن‌ها را زنده می‌کند.

ذکر «هوالحی» برای نورانیت و صفای قلب از اساتید به عدد ۷۰ مرتبه بعد از نماز صبح بسیار نافع است.

گفت می‌جویم به هر سو آدمی **** که بود حیّ از حیات آن دَمی (مثنوی)

استاد و معلّم سبب حیات روحانی متعلّم است. پس معلّم والد روحانی متعلّم است. از اسکندر ذوالقرنین پرسیدند که پدرت را دوست‌تر داری یا معلّمت را؟ گفت: معلّم را، زیرا که سبب حیات باقی من است و پدر سبب حیات فانی.

مُرده را زیشان حیات است و حیا **** هین که اسرافیل وقت‌اند اولیا (مثنوی)

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.