خشوع
خشوع به معنای تذلّل و فروتنی و افتادگی است و آن با سکوت و آرامی و سر به زیر انداختن و اطاعت قابل تطبیق است.
خشوع به معنای تأثیر خاصّی است که به افراد مقهور دست میدهد. افرادی که در برابر سلطانی قاهر قرار گرفتهاند، بهطوریکه تمام توجّه آنان به او معطوف گشته و از جای دیگر قطع میشود و ظاهراً این حالتی است درونی با نوعی عنایت به اعضاء و جوارح نیز نسبت داده میشود که رسول خدا صلیالله علیه و آله دربارهٔ مردی که در نماز با ریش خود بازی میکرد فرمود: «اگر قلب او خشوع داشت، جوارحش نیز خاشع میبودند.»
لفظ خشوع هم در مورد قلب و هم اعضاء و جوارح استعمال میشود ولی خشوع قلب بالاتر از جوارح است که خشوع از اصل به فرع همه سرایت است و آثار دارد.
ناظر قلبیم اگر خاشع بود **** گرچه گفت لفظ ناخاضع بود (مثنوی)
در زیارت امامان علیهالسلام بسیار دیده میشود که زائر به الفاظ و قرائت و چسبیدن ضریح و … مشغول است و جسمش همراه است و بزرگی امام را نمیداند و نسبت به امام عارف نیست. (امّا بزرگان عرفا بسیار افتاده و با توجه و سکون و آرامی هستند که ادب ظاهر و باطنی را رعایت میکنند.) در هنگام ذکر از قلب خاشع نباشد، جوارح به چیزی مشغول میشوند که مراقبه در آنها نیست و چهبسا رکوع و سجده کنانی که در ظاهر خاکساری دارد امّا خشوع باطنی ندارند.
در سوره بقره ۴۵ فرمود: «استعینوا بِالصَّبرِ و الصّلاة وَ أنَّها لَکبیرةٌ إلّا عَلَی الخاشعین: از شکیبایی و نماز یاری بجویید و بیگمان این کار جز بر فروتنان دشوار است.»
نماز به خاطر داشتن رکوع و سجود نماد خاکساری است و هر کسی قابلیّت انجام این فریضه را ندارد. از رسول خدا صلیالله علیه و آله روایت است: «کسی که در نماز خشوع نداشته باشد (فضیلت نماز کامل را) درک نمیکند.»
در سوره مؤمنون ۱ و ۲ آمده: «قد اَفْلَحَ المؤمنون الّذین هُم فی صلاتِهِم خاشِعون: بیگمان مؤمنان رستگارند همانان که در نماز خویش فروتناند.»
قلب فروتن میتواند از عالم غیب امدادی دریافت کند. زمینی که نرم و آرام و فروتن است میتواند باران طبیعی را از آسمان جذب کند و سرسبز و خرّم شود. با آرامی و فروتنی دل میتوان باز نماز را بر دوش کشید.
حقیقت خشوع عبارت است از خضوع تامّ ممزوج با حبّ یا خوف و آن از ادراک عظمت و سطوت و هیبت و جمال و جلال حاصل شود.
امّا موضوع خشوع ترس نیست که به خاطر ترس، قلب و جوارح خاکساری داشته باشد، بلکه بیشتر به خاطر ناظر بودن با هیبت عظمت معبود است که سالک را میبیند و لازمهٔ آن کوچکی و ابراز فروتنی و افتادگی است.
وقتی سکون و آرامش در نفس آمد، اعتراض و اشکال در سالک نمیآید و نسبت به اوامر و نواهی اطاعت پذیر گردد؛ امّا خشوع، سکون و آرامی همراه با افتادگی و فروتنی است. در نتیجه در برابر خواست حق از خود اراده ندارد و با قلبش به آن اقبال دارد؛ و بریدن از تعلّقات و دوری از شهوات از دیگر نشانههای خشوع است.
پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «علامت خاشع چهار چیز است: مراقبه در پنهان و آشکارا، انجام دادن کارهای پسندیده و تفکّر در روز قیامت و با خدا مناجات کردن است.»
خشوع از نظر معنی جامعتر از خضوع و تواضع است و در قرآن بیشتر استعمال شده:
خشوع در صوت: «وَ خَشِعَت الْاَصوات لِلرّحمن: (در روز قیامت) صداها در برابر خداوند بخشنده فرومیافتند.»(طه ۱۰۸)
خشوع در صلاهًْ: «فی صلوتِهِم خاشِعنون: (مؤمنان) در نماز خویش فروتناند» (مؤمنون ۲)
خشوع برای خدا: «خاشِعینَ لله؛ برای خدا فروتنی میکنند.» (آلعمران ۱۹۹)
خشوع چشم: «خشَّعاً ابصارُهُم: چشمانشان فرو افتاده.» (قمر ۷)
خشوع در صورت: «وجوهٌ یومئذٍ خاشِعَةٌ: رخسارههایی در آن روز خاکسارند.» (غاشیه ۲)
خشوع در زمین: «وَ تَرِی الاَرضَ خاشِعَة: (از نشانههای خداوند این است) که زمین را افتاده و آرام میبینی.» (فصّلت ۳۹)
خشوع در قلب: «اَن تَخشَعَ قلوبُهُم: آیا وقت آن نرسیده دلهای (مؤمنان برای یاد خدا) خاشع شود.» (حدید ۱۶)