خصوصیات استاد
۱- مجذوب سالک باشد زیرا که جذبه عبارت از کشش است و سلوک عبارت از کوشش و مجاهده.
۲- استاد باید معتقد به اهلبیت و ائمه اثنی عشر باشد و الّا مبدع (بدعتگذار، کسی که از خودش چیزی اختراع میکند) میشود و خود هالک و در ضلالت باشد. «کور را کی رهنما کوری بوَد؟»
طبیب یداوی و الطبیب العلیل (پزشکی به مداوای مردم برخاسته که خودش بیمار است)
۳- از صفاتی که در استاد معتبر است، علم است یا اجتهاداً یا تقلیداً مسائلی که او را ضروری است یا مرید را اختیار افتاده، بشناسد و کامل آن است که اجتهاداً مسائل طریقت را بداند.
۴- عقل است و عقل عبارت است از مجموع علومی که چون جمع شود عقل نامیده گردد زیرا علوم به دست آورده شده بدان واسطه بند و از تباهی حفظ میگردد. پس استاد با عقل آخرت بتواند در تربیت مریدان به کمال اقدام نماید.
در شرح نهجالبلاغه آمده است که خدا به داوود علیهالسلام وحی کرد: هرگاه عاقلی را دیدی، خادم او باش. «اذا رایت عاقلاً فکن له خادماً» منظور این نیست که هر کس دعوی داشتن عقل کند باید او را خدمت کرد بلکه عقل مستقیم، در صراط الهی که به میزان یافته تشخیص او صواب بود.
۵- سخاوت است. منظور این است که صفت کریمی حقتعالی که افاضه به سائلان است را دریغ نداشته و از بخل پرهیز مینماید.
۶- شجاعت است. چون در راه سلوک، مُهلکات و مخوفات کثیره میباشد و استاد را تا این قوّت قلب نباشد منازل کثیرة الخوف را نمیتواند طی کرد و دستگیری مرید نتواند نمود و شجاعت از مکارم الاخلاق است. (اگر استادی خودش ترسو باشد، چه طور میتواند ترسویی دیگر را راه ببرد).
۷- تارک دنیا است. باید که استاد، دامن از دنیا به کلی برفشانده باشد. در کتاب اثنی عشریه حدیث قدسی نقل کرده: «یا احمد! اگر کسی به اندازه اهل آسمان و زمین نماز بخواند و به تعداد روزههای اهل آسمان و زمین، روزه بگیرد و مانند فرشتگان، اندرون از طعام خالی بدارد و چون برهنگان لباس بپوشد سپس ذرهای از دوستی دنیا و شهرت و زیور آن در قلب او ببینم در سرای پاداش (دار الجزاء) در مجاورت من نباشد و همانا دوستی خود را از دلش برمیدارم و دلش را آن قدر تاریک میدارم تا مرا از یاد ببرد و شیرینی دوستیام را به کامش نمیریزم.»
در کتاب مسکن فوأد گوید: در اخبار داود آمده است که خدا فرمود (حدیث قدسی): اولیای مرا با اندیشه دنیا چه کار که اندیشه دنیا، شیرینی مناجات مرا از دلهایشان میبرد.
ای عزیز! استاد در جنّت معنوی است و کسی که در جنت معنوی است چگونه به بهشت صوری التفات میکند.
از جملات شافیهٔ امام علی علیهالسلام در کتاب غررالحکم نتیجه میگیریم که:
استاد باید خود اصلاح شده باشد، جاهل به نفس نبوده و هدایت یافت باشد و در مقام ارشاد، غش در نفسش نباشد.
مقام استاد زیبنده هر کس نباشد و بعضی ۲۰ صفت را برای استاد شمردهاند و ما به بعضی ارکان و شرایط اشاره مینماییم:
۱- تأیید الهی و عنایات خاص شامل حال او شده باشد.
۲- اعتقادش در توحید، مستحکم و سنت نبوی و سیرهٔ علوی سر و پای او را بپوشاند.
۳- از صفات سخاوت، عفت، عفو و حلم برخوردار بوده و در حسن خلق نمودار و الگو باشد.
۴- مراحل و منازل سلوک را پیموده و به اندازهٔ خود چشیده باشد تا بتواند وقایع و مکاشفات و حالات مریدان را از صواب و ناصواب تشخیص بدهد و آنها را از قوهٔ خیال و خواطر نفسانی نجات بدهد چه آنکه نفس، خود پیغمبر و امام و بهشت میآفریند و این تشخیص از غوامض است.
۵- از علم راه حتماً برخوردار باشد. چه آنکه دیده شده بعضی اساتید که علوم این وادی را دارا نبوده و حتی به علم شریعت آگاهی کافی نداشتند در توضیح و حکم و تمیز دچار اشتباه شدند.
۶- دلش آینه جمال نمای الوهیت و مظهر صفات او باشد و به قدر خود بار امانت را به دوش کشد چون نوع اساتیدی که در زهد متوّعل و یا در توسلات و ادعیه مشغول هستند نتوانند تلامیذ را به توحید افعالی و صفات و اسماء جلالی و جمالی برسانند و آشنا کنند.
۷- به مرحله معرفة النفس آشنا و اهل ادّعا نباشد که همه را به خود دعوت کند بلکه دعوتش باید به حق باشد.
۸- به مقاماتی مانند تسلیم، رضا، توکل رسیده باشد چه آنکه حالات، استدامت ندارند و گویای باقی ماندن و مقام نخواهد بود.
یکی از صفات اولیاء، ستّار بودن است. آنان معایب افراد را میبینند اما کمتر به رویشان میآورند، آن هم برای اصلاح نه تحقیر.
استاد حاذق باید راه رفته، استاد دیده و از هوی و هوس رهایی یافته باشد و ایمان از نفس و جوارحش هویدا باشد تا بتواند انواع مراقبات را به طالبان القاء کند و آنان را به نردبان صعود بکشاند.
در یکی از جنگهای رسول خدا صلیالله علیه و آله قومی را نزد حضرتش آوردند. فرمود: شما کیستید؟ گفتند: مؤمنانیم ای رسول خدا! فرمود: ایمان شما به کجا رسیده است؟ گفتند: در بلا صبر میکنیم در خوشی شکر و راضی به قضای الهی هستیم.
فرمود: شما عالمان بردباری هستید که از کثرت دانایی نزدیک است پیامبر شوید. (یعنی پیامبران، هادیان خلق بهسوی پروردگار بودند، پس شما همانند آنها میشوید).
امیرالمؤمنین علیهالسلام دربارهٔ رهبر و معلم مردم میفرماید: هر کس خود را رهبر مردم قرار داد، باید پیش از تعلیم به دیگران به تعلیم خود بپردازد و قبل از آنکه با زبان این کار را کند، سیرت و باطن را مؤدّب نماید.
ملّاک استاد برای آقای کشمیری این بود که راه رفته باشد نه طبق قواعد در کتب، استادی کند. لذا در اجازهای کتبی به یکی از تلامیذ مرقوم فرمودند که آنچه خودشان بعد از هر مرتبه شهود مرحلهای از مراحل و منازل هر که را قابل و طالب و شائق دیدند ارشاد و تلقین کنند.
علم او از جان او جوشد مدام **** پیش او نه مستعار آمد نه وام (۶/۱۱۴۹)
دانش او همواره از جان او میجوشد و آن دانش نزد او نه عاریتی است و نه به مدام گرفته شده.
امیرالمؤمنین علیهالسلام دربارهٔ خودش میفرماید: «ای مردم! به خدا قسم بر هیچ طاعتی شما را نمیخوانم مگر آنکه قبلاً به آن عمل کردهام و هیچ معصیتی را نهی نمیکنم مگر آنکه از آن پرهیز نمودهام.»
از این بیان استفاده میشود که معلم باید خودش عامل به طاعات بوده و از معاصی پرهیز داشته باشد.
مرحوم آیت الحق سید علی قاضی فرمود: «اهم ازآنچه در این راه لازم است، استاد خبیر و بصیر و از هوی نفس بیرون آمده و به معرفت الهیه رسیده باشد.»
اما استاد که خود واصل شد و به مرحله شهود حقیقت رسید دیگر خودش به راهنمای ظاهری احتیاج ندارد.
واصلان را نیست جز چشم و چراغ **** از دلیل و راهشان باشد فراغ (مثنوی ۳۳۱۳)
همانطور که فقیه، احکام شریعت را استنباط کند و در دسترس مقلدین برای عمل گذارد، فقه نفس را استاد کامل باید برای تهذیب به سالکان دهد.
چون اکثر عقول به واسطهٔ دخول در عالم طبیعت مکدبر و از مکاید نفس امّاره در امان نیستند، حقایق طب روحانی را نمیدانند، پس باید از معلم این رشته تعلیم گیرند و به کار برند.
چون استنباط و استخراج دقایق و شناختن امراض نفسانیه و معالجات آن و مقدار دوای هر شخصی و تربیت معالجهٔ آن به خصوص باشد، پس صاحب این مقام، فردی صاحب ملکهٔ قدسیه با داشتن نظری ثاقب باشد و طالب را از رجوع به راهنما یا قائم مقام چارهای نیست.
استاد فقه جسمانی جلی و ظاهر، همه کس تواند؛ اما راه فقه نفسانی مستعضب است چرا که مرض هر کس مختلف و مشکل و معرفت قدر مرض غیر مقدار و مقدار دوا غیر مغبوط و ترتیب علاج صعب و از دادن پنهانی بی غایت است.
پس چارهای جز همراهی استاد و مراقبت آن در همه احوال نیست چون سالک به توفیق و عنایت ربانی استاد روحانی مراحل را بپیماید و مجاهده نماید. پس نقصانها بر او واضح و از ظنّ و تخمین به مشاهده و یقین میرسد.
شیخ علاءالدوله سمنانی (م ۷۳۶) در کتاب العروة میگوید:
۱- استاد را علم میباید که حقتعالی، هیچ ولی ای بیعلم به ولایت مخصوص نفرموده است.
۲- دیگر آنکه پرهیزگار باشد از برای آنکه خدای تعالی فرمود: «إِنْ أَوْلِيَاؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ: یعنی نیستند دوستان حق تعالی مگر متقیان» (انفال: ۳۴)
۳- میان علم ظاهر و علم باطن و تقوای ظاهر و تقوای باطن جمع کرده باشد.
۴- و در مقام دستگیری و ارشاد در مقام صحو (بیداری) نه سُکر باشد.
۵- مرید تا عنوان سالک را یدک میکشد شایسته پیری و استادی نیست چه آنکه مسائل بسیار است که باید نسبت به آن مجرب و پخته باشد. (علاءالدوله سمنانی، ص ۱۲۴)