وبلاگ

خوف داخل محبّت

گویند: شخصی از یکی اولیاء الهی (مستجاب‌الدعوه) درخواست کرد که از خدا بخواهد به من چیزی از محبتش چشاند. او دعا کرد و مستجاب شد. چون خداوند محبتی به او چشاند، حالش پریشان شد و از هر چه داشت دست کشید و در بیابان رفت و با حیوانات و کوه و جنگل محشور شد و روزگارش به این طریق می‌گذشت. آن ولی خدا عرض کرد: خدایا! چرا در مقام محبت فلان بنده‌ات این‌طور رفتار کردی؟

خطاب رسید: صد هزار نفر از من درخواست محبت کرده بودند؛ صبر کردم و ندادم تا تو برای این شخص درخواست کردی؛ پس به جای همه آن‌ها یک ذره از محبتم را تقسیم کردم و از آن ذره هم یک ذره‌اش به او رسید و این‌طور شد.

عرض کرد: درمانش چیست؟ فرمود: چاره‌اش این است که قدری خوف داخل محبتش نمایم تا به حد اعتدال باز آید.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.