خیال
قوای نفس به حسب مراتب، اسمائی دارند مانند قوّه عاقله و واهمه و قوّه خیال.
آنکه مجرّد مطلق است قوّه عاقله نام میگیرد.
آنکه سرپرست قوای مدرکه حیوانی است و در حیوانات غالب است قوّه واهمه است.
آنکه حافظ صور موجوده در باطن است قوّه خیال است که به آن «مصوّره» هم میگویند. صور خیالیّه در کودکان که مالک چیزی نیستند غالب است. عالم خیال، برزخ میان عالم مادّه و عالم عقل است و اکثر مردم در عالم خیال غوطهورند تا عالم عقل؛ زیرا که اکثر حرکات و تلاشها برای به دست آوردن مالکیتها و مقامات از تحریک این قوّه است.
حرکتِ از قوّه خیال، اگر مبدأ حرکت مستقیم و عزم کافی همراه باشد، به قوّه عاقله میرسد.
مولانا میفرماید:
بر خیالی صلحشان و جنگشان **** وز خیالی فخرشان و ننگشان (مثنوی)
حیوانات قدرتشان از قوّه واهمه است. بعضی انسانها تا قوّه خیال و بعضیها تا قوّه عاقله ترقّی میکنند. در افرادی که مانند انبیاء و امامان عقل کل میباشند، قوّه خیال (آنان) انگار قوّه عقل است.
قوّه خیال کارش تمثّل دادن به صور اشیاء است. اگر مانع داشته باشد، کارش سختتر و اگر بدون مانع باشد، کارش راحتتر است. لذا دیدهها و ندیده ها، آمال و آیندهنگری و مردن و قیامت و مانند اینها را قوّه مصوّره (خیال) به تمثّل درمیآورد. لذا بعضی از حکما عقیده دارند که امور جزئی ربطش به قوّه خیال و امور کلّی ربطش به قوّه عاقله است. البته آنچه تمثل میدهد، همه به عاقله نمیرسند، بیمقدارند و تحقق پیدا نمیکنند.
قوّه واهمه، قوّه ای است که مُدرک معانی بوده و معانی غیر محسوسه موجود در محسوسات جزئیه را درک میکند مانند ترس، محبّت، عاطفه. مثلاً طفل خردسال محبّت مادر خود را بهوسیله قوّه واهمه درک میکند. پس کار قوّه واهمه، ادراک معانی جزئی است.
امّا خیال درک کننده صورتهاست.
انسان بعد از دیدن چیزی چشمان را میبندد و صورت آن را در نفس خود میبیند که این با قوّه خیال آفریده شده تا حافظ صورتها باشد.
کار قوّه خیال این است که دادههای حواس ظاهره را بگیرد و آنچه از قوّه واهمه گرفته را در هم بیامیزد و به تعمیم مفاهیم بپردازد.
میتوان گفت قوّه خیال خزینه محسوسات است.
شعر و نقّاشی و موسیقی و صورتسازی و … که منشأ همه اینها قوّه خیال است.
اگرچه در ظاهر خیال وجود خارجی ندارد ولی در باطن آدمی وجود دارد و منشأ افعال و حرکات انسانهاست.
نیست وش باشد خیال اندر روان **** تو جهانی بر خیالی بین، روان (مثنوی)
مولانا گوید: قوّه خیال انگار در روح انسان وجود ندارد. چون دیده نمیشود ولی ببین که دنیای آدمیان با همهٔ پهناوری و وسعت بر محور خیال میگردد یعنی قوّه خیال بر انسان حاکمیت و تصرّف دارد و محرّک افراد است.
در خواب، حواس به کلّی از کار میافتند و قوّه خیال بر کار باشد.
در مکاشفات، قوّه خیال بیاهمیت نیست.
خیال مرغی است بس پرواز کن که در هر آنی خود را به شاخهای بیاویزد و یکی از دستاویزهای شیطان نفس است که با آن او را بیچاره کرده و به طرف شقاوت میبرد.
خیال به مانند سایه حقیقت است. چون در خیال از افکار تزویری و مجازی پر شود، در اصل ذات خدشهدار میشود و حقیقت را نمییابد و ره افسانه میگیرد و گاهی جز سراب چیزی نمییابد. لقلقه زبان و خیالبافی و انواع فنون مجازی تبدیل به سراب میشود ولی با عصای حقیقی موسی میتوان سحر سحرهٔ فرعونیان را نابود کرد.
ملّا صدرای شیرازی گوید: قوّه متخیّله تجلّی گاه صفت خلاقیت خداوند است که میتواند صفت صور مختلفه را خلق کند و قادر به ایجاد صور ذهنی است.
نفس منزّه انبیاء و اولیاء و عرفا که خلیفه خالق جهان هستند و به کمال و فعلیّت رسیدهاند، از ظلمت مادّه تا آن درجه منزّه گردیدهاند که میتوانند به همّت خود صوری را که قوّه متخیّله در ذهن خلق نموده، وجود عینی بخشد؛ یعنی نیروی خلاقیت نفس کامل تا آن حدّ است که میتواند شرایط خارجی را مطابق وضع درونی خود سازد.
و خیالات اولیاء پرتو معلومات ذات حق است و خیال این طایفه حقیقت دارد و آنچه در خیال ایشان نمودار شود، در عالم محسوسات عین آن تحقق یابد.
آن خیالاتی که دامِ اولیاست **** نقش مهرویان بستان خداست (مثنوی)