درس گدایی
عارف کامل شیخ محمد بهاری به اسماعیل تائب تبریزی (گردآورنده تذکره المتقین) چنین نوشتند: اگر با مجاهده نفس در مقام عمل راه میروی گوارایت باد. اگر خدا نکرده در عمل تکاسل ورزیدی و نتوانستی به عمل پیش بروی لا أقل گدایی را از دست مده.
۱. به تضرع و زاری بکوش، در خلوات به دروغی بچسب تا راست شود، چه اینکه گدا مجانی طلب است. اگر جدّی داشته باشد مقصودش حاصل است.
۲. اگر در جواب بفرمایند: مثل تو بنده مفلسی را لازم نداریم، به نحو تذلّل عرض کن: گدای ره نشین سلاطین، عداد بندگان او نخواهد بود.
۳. اگر فرمود: بیرونش کنید! به التماس بگو:
نمیروم ز دیار شما به کشور دیگر **** برون کنیدم از این در، درآیم از در دیگر
۴. اگر بفرماید: قابلیت من را نداری. عرض کن: به دستیاری اولیای خودت کرامت فرما!
۵. اگر رو ترش نماید، تبسمکنان التماس کن.
۶. اگر از تو اعراض نمود، تَبصبُص کنان از عقب او بدو (تبصبُص: دم جنباندن سگ، چاپلوسی کردن)
۷. اگر از خودش مأیوس شدی، به اُمنای دولتش ملتجی شو.
۸. اگر بفرماید: جرئت این حرفها را از کجا به هم بستی؟ عرض کن: حلم تو اشاره میکند.
۹. اگر بفرماید: این زبانها را از کجا یاد گرفتی؟ بگو:
بلبل از فیض گل آموخت سخن، ورنه نبود **** این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
۱۰. الحاصل گدایی را گفتند: ول مکن تا هیچوقت محتاج نباشی.
۱۱. از گدایی خیلی کارها ساخته میشود.
۱۲. غرض از مجاهده، خود را عاجز دانستن و به معرض گدایی در آوردن است.