دلیل احتیاج سالک به استاد
۱. همانطور که راه ظاهر به کعبهٔ صورت، بینشان نمیتوان رفت، سالک مبتدی که نه نظر دارد و نه قدم و تازه از دروازه ظلومی و جهولی بیرون آمده، بیدلیل دیدهور و دیده بخش، راه معنا نتواند سلوک کند.
خداوند در سورهٔ شوری (آیه: ۵۲) فرمود: پیش از این نمیدانستید که کتاب و ایمان چیست ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بهوسیلهٔ آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت کنیم.
۲. همچنان که در راه ظاهر دزدان بسیارند، در راه حقیقت هم دزدانی همانند زینت دنیوی، هوای نفس «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ (آلعمران: ۱۴)»، برادران بد و شیاطین وجود دارند و بدون صاحبولایتی نتوان از رهزنان نجات پیدا کرد.
۳. در راه آفات و شبهات و اهل بَدَع (بدعتگذاریها) سلوک و بی مقتدایی، موجب میشود که در آفتی و شبهتی بیفتند و سپس هلاک گردند. آنان که در حمایت ولایت استادی کامل سلوک کردند، دانسته بهسلامت عبور کردند.
۴. روندگان از ابتلا و امتحان ناچارند و در وقفات و خطرات بسیار افتند. استادی صاحب تصرّف لازم است تا با عنایت، گرمی طلب و صدق ارادت در وی پدید آورد و سالک را از افسردگی بیرون ببرد و با اشارات لطیف، مرید را از وقفه باز ستاند و نجات دهد. در سورهٔ ذاریات، آیه ۵۵ خداوند فرمود: «وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَىٰ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ: ای پیامبر! آنان را پیوسته تذکر بده؛ زیرا تذکر مؤمنان را سود میبخشد.»
۵. روندهٔ راه را گاهی علل و امراض در باطن پدید آید و مزاج طلب انحراف پذیرد. لذا طبیب حاذق برای اضالهٔ مرض درون و تسکین او باید با نَفَس و دواهای مناسب به معالجهاش پردازد تا در این راه که هزاران نفر به خاطر این نوع مسائل از طیّ منازل منقطع شدهاند، سالک باز نایستد.
۶. سالک چون به بعضی مقامات و حالات رسد که پرتوی از ظهور صفات حق در وی تجلی کند و آینهٔ دل او صفا یابد و پذیرای عکس تجلی روح گردد، به دعوی أنا الحق گفتن پردازد و غرور پندار کمال و وصول به مقصود حقیقی ایجاد گردد و فقط استاد است که میتواند او را با تصرف و تذکّر مقامات بالاتر از این مضله و پندار نجات دهد.
۷. چون نمایشها از غیب در راه سلوک پدید آید و وقایع بر سالک گشاده شود که زیادت و نقصان دلالت بر سیر و صفای باطن از رحمانی و شیطانی کند و آن حد و حصر ندارد. چون سالک هیچ وقوف ندارد و اینها که زبان غیب است، پس استاد حاذق مؤید به تأیید الهی برای او اشارات و حقایق را بیان کند و صواب از ناصواب معلوم گردد تا بعضی از اینها مانع راه سالک نشود.
۸. سالک اگر در سیر به قوّت قدم خویش رود، به سالها مسافت یک مقام از مقامات این راه را قطع نتواند کرد چه آنکه روش سیر مبتدی از روش موران ضعیف کمتر باشد و در مثال همانند تخممرغ است که جز به تصرف و پرورش مرغ مادر، جوجه از آن بیرون نیاید و به مقام مرغی نرسد.
این ضعیف (نجم الدین رازی متوفی ۶۵۴) در خوارزم، سالکی را دیدم به نام شیخ ابوبکر جامی که از جمله مجذوبان حق بود و استادی معین نداشته، اما به تصرّفات و جذبات حق به مقامات عالی رسیده بود و از بسی عقبههای بزرگ گذشته و قطع مسافتها کرده.
او میگفت: بعد از ۴۵ سال سیر کردن به این مقام رسیدم، از صعوبت احوال این مقام دو سال خون شکمم پدید آمد و بسی خون خوردم و جان دادم از راه صورت و معنا تا حقتعالی مرا به این مقام رساند. این ضعیف این حکایت در خدمت استاد طریقت و مقتدای حقیقت خود مجدالدین بغدادی (م ۶۰۷) عرض کردم، ایشان فرمود: هرگز کسی قدر مشایخ نشناسد و حق ایشان نتواند گذارد. ما را مریدان هستند که به دو سال سلوک، این راه را از مبادی طریقت به نهایت حقایق طی کرده و به این مقام رسیدند و آن شخص بعد از ۴۵ سال به مجذوبی حق به این مقام رسید!
۹. چون سلوک سالک به واسطه ذکر تواند بود، باید از تلقین صاحبنفس و کاملی باشد تا اثر داشته باشد. ذکر تقلیدی بر دل کارگر نیاید؛ مانند تخم ناپرورده که در زمین اندازند و نروید و ذکر تحقیقی که به تصرّف صاحبولایت در زمین مستعد مرید افتد، به آب مدد همت او پرورش داده تا آن تخم برسته و بهتدریج به کمال و پختگی رسد.
۱۰. در رسیدن به حضور پادشاهان ظاهر اگر کسی بخواهد به محضر او رسد و یا به مرتبت و منصبی نائل آید یا خدمتی یابد، باید بهواسطهٔ مقرّبی از مقرّبان موردقبول پادشاه انجام گیرد ولی به خودی خود نتواند به حضور رسد و به مقامی نائل آید. در رسیدن به حضور پادشاه حقیقی، بندگان مقرباند که اگر واسطه شوند به درگاه حق مورد قبول واقع گردند؛ چرا که این عالمان ربّانی را در حضرت حق نازها و آبروهاست (در حدیث قدسی آمده است: اعددت لعبادی الصالحین ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر) که زبان از بیان و تقریر آن عاجز و قاصر است. (مرصاد العباد ص ۲۲۸-۲۳۵)
پیر را بگزین که بیپیر این سفر **** هست بس پرآفت و خوف و خطر (۱/۲۹۴۳)
پیر را برای سلوک انتخاب کن یعنی مرید پیری باش؛ زیرا که سیر و سلوک معنوی بسیار پرآفت و پر بیم و خطر است.
استاد جزء لوازم اولیهٔ تهذیب و جهاد اکبر است و بدون آن اینها بسیار مشکل است. از لوازم سالک الی الله متصل شدن به ولی یا پیر یا استاد است.
در کتاب مجمع البحرین روایتی نقل شده به این مضمون: خدا رحمت کند بندهای را که به راهنمایی تمسّک جست و نجات یافت، بعد گوید: این حدیث اشاره دارد که نیاز به استاد در سلوک الی الله ضروری است.
هیچ نَکُشَد نَفْس را جز ظل پیر **** دامن آن نفس کُش را زود گیر
چون بگیری سخت آن توفیق هوست **** در تو هر قوت که آید جذب اوست
ما رَمَیت اذ رَمَیتَ راست دان **** هر چه کارد جان بُوَد از جان جان (۲/۲۵۲۸-۲۵۳۰)
تو نبودی که تیر انداختی، بلکه خدا تیر میانداخت. این استاد واسطهٔ فیض است که خداوند تقدیر کرده تا به این تلمیذ برسد، لذا دست، رحمانی و نَفَس، نَفَس رحمانی میشود.
عارف بالله شیخ ابوالحسن خرقانی فرمود: در ابتدا دو چیز باید کرد، یکی سفر و یکی داشتن استاد. میبایست گفت: آنکه بهتنهایی راه میرود از هدایت هادی بهره ندارد و لازمهاش تک رو رفتن است که آن هم آفات در پی دارد.
گر به تنهایی تو بنشینی بسی **** راه نتوان یافت این جا بی کسی
شرط رستگاری، تسلیم بودن تلمیذ است نهفقط سعی و تلاش فراوان، چه آنکه تاخت و تاز کردن در میدان بدون هادی نتیجهای ناچیز دارد.
شرط، تسلیم است، نه کار دراز **** سود نبوَد در ضَلالت تُرک تاز
امیرالمؤمنین در خطبه ۷۴ نهجالبلاغه فرمود: خدا رحمت کند مردی را که حکمی را بشنود و خوب فراگیرد و به راه درست خوانده شود و نزدیک آن گردد و به دامن رهنمایی چنگ زده و نجات یابد. (اَخَذَ بحجزه فَنَجا)
از کلام امام ضروری بودن فهمیده میشود و آنان که وجود استاد را لازم میدانند به گواهی سخن امام استدلال میکنند، چه آنکه امام، زبان گویای عرفان است. پس نجات سالک مستلزم وجود هادی و راهنماست.
و بهعبارتدیگر راه مرید همراه با هدایت استاد نزدیکتر و نجاتبخش ترست و بدون او راه طولانیتر و به گمراهی مقرون میباشد.
امام صادق علیهالسلام فرمود: یکی از بزرگان دین یهود آنقدر خدا را عبادت کرد تا نحیف و لاغر شد. خداوند به پیامبر زمانش وحی کرد که به او بگو: به عزّت و جلال خودم سوگند، اگر آنچنان مرا عبادت کنی تا چون دنبهای که در دیگ جوشان آب میشود، آب شوی، هرگز از تو نخواهم پذیرفت تا اینکه از دری بر من وارد شوی که تو را دستور دادهام. (عقاب الاعمال شیخ صدوق، ص ۱) (تعلیم او بدون پیغمبر وقتش بوده.)
از این حدیث استفاده میشود که این شخص با پیامبر آن زمان که هادی و مربی نفوس بود کاری نداشت و فقط به عبادت خشک میپرداخت و حقتعالی امر کرد تا از این باب بر او وارد شود.
امام باقر علیهالسلام به بعضی از اصحاب خود فرمود: یکی از شما برای مسافرت چند فرسخی خود راهنما طلب میکند و حالآنکه تو از راههای آسمان نسبت به راههای زمین بیاطلاعتری. پس برای خود راهنما بطلب: فَاطَلَبَ لنَفسَک دَلیلاً. (ما کلمه دلیل را استاد میگوییم.)
بیرون کردن بعضی امراض نفسانی بسیار سخت است و به همّت و نفس استاد قوی و کوشش بیدریغ، مریض درمان میشود. شناختن فرق خواطر رحمانی و نفسانی کار هر کس نیست، ولیکن اهل سلوک نشانههایی را گفتهاند که تا اندازهای میشود تشخیص داد. اگرچه استاد حاذق راهرفته بهتر میتواند برای مریض فرق این دو را تشخیص بدهد؛ اما اینکه مرشد ضروری است به جهت آنکه خلایق دو نوعاند: انبیاء و امت ایشان را؛ مرشد و استاد لازم است.
عقل کامل نیست خود را مُرده کن **** در پناه عاقلی زنده سخن (۴/۲۱۹۹)
سایهٔ رهبر به است از ذکر حق **** یک عنایت به که صد لوط و طبق (۶/۳۷۸۴)
قلب استاد مانند آینهای است که نیاز شاگرد را در آن منعکس میکند.
مرحوم شیخ محمد بهاری صاحب کتاب تذکره المتقین فرمود: روزی در حجرهای برای طبخ نهار، برنج پاک میکردم، در ضمن متذکر وحدانیت باریتعالی شدم. ناگهان استادم ملّا حسینقلی همدانی برایم وحدت عددی را توضیح داد. از استادم پرسیدم: چگونه بر نیّت من آگاه شدید؟ فرمود: خداوند قلب مؤمن را آینه جهاننما قرار داده و اکنون نیاز تو در قلب من منعکس شده است.
حضرت موسی علیهالسلام، با کمال استعداد برای نبوّت و اولوالعزمی که داشت در بدایت حال، ده سال ملازمت و خدمت حضرت شعیب کرد تا استحقاق شرف و مکالمه حق یافت. بعد از آن به دولت کلیماللهی و پیشوایی رسید و جملگی تورات از حضرت عزّت بر او نازل شد.
حافظ فرمود:
شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد **** که چند سال به جان خدمت شعیب کند
مرد آن است که سیر و سلوک خود را به سر حدّ واحدیّت رساند؛ اما بیارادت به استادی حاذق، بسیار کم اتفاق میافتد، چون آفات و شبهات بسیار است و گردنههای سخت و عقبات بیشمار وجود دارد، لذا عدهای بهتنهایی راه رفتند و در گمراهی و شبهات افتادند و هلاک شدند.
بعضی هم گفتهاند که کلمات پیامبر و امامان و قرآن هست و دیگر احتیاج به استاد راه نیست.
در جواب گفته شده: مزاجها و امراض گوناگون است و نفس را دامها و مکرهاست و همه بر یک کلاس نیستند تا برای همه یک نسخه بپیچند و در داروخانه انواع داروهاست ولی فقط طبیب و متخصص میتواند تشخیص دهد که کدام دارو را چه کسی و تا چه زمانی و چه مقداری لازم است استفاده کند.
تا حالا نشده که مریض جسمی بدون مراجعه به طبیب و یا خواندن کتاب طبیب معالجه شده باشد. در امراض روحی که حد و حصر ندارد، چگونه میشود بدون مراجعه به طبیب روحی و یا فقط با خواندن کتابی در علم و اخلاق و عرفان مرض را معالجه کرد و سلوک نمود!
نفس را نهصد سر است و هر سری **** از فراز عرش تا تحت الثری
مردمی که به پیامبر صلّی الله علیه و آله مراجعه میکردند و تقاضای نسخه و موعظه مینمودند، ایشان به هرکس به اندازهٔ ظرف وجودی و مانع خاص و ازدیاد رشد، دستور خاصی میدادند، لذا به یکی دربارهٔ مادر، به دیگری دربارهٔ سخاوت و به شخص سومی دربارهٔ صدق و … وصیت میکردند.
در واقع ولایت ولی از ولایت امام و ولایت باطن نبوت است که همیشه برای هدایت خلق و تزکیه نفوس هستند.
سالک نرسد بیمدد پیر به جایی **** بی زور کمان، زه نبرد تیر به جایی
بی پیر مرو تو در خرابات **** هر چند سکندر زمانی