دهان
دهان در اصطلاح صفت متکلّمی را گویند؛ و آن کلام بلا واسطهٔ معشوق است به شرط ادراک.
من به گوش خود از دهانش دوش **** نکتههایی شنیدهام که مپرس
اگر کنم طلب نیم بوسه صد افسوس **** ز حقهٔ دهنش صد شکر فرو ریزد (حافظ)
و نیز در اصطلاح سرّ خفی را گویند که ادراک هیچ مدرک به او نرسد.
بخت از دهان دوست نشانم نمیدهد **** دولت خبر ز راز نهانم نمیدهد
نکتهٔ روح فزا از دهن یار بگو **** نافهٔ خوشخبر از عالم اسرار بیار (حافظ)
دهان محبوب را شعرا به لحاظ کوچکی به نقطه تعبیر میکنند و در اصطلاح، «دهان کوچک» سرّ مخفی را گویند که موجب حیات و مدار زندگانی طالبان و محبّان است.
اندیشه از محیط فنا نیست هرکه را **** بر نقطهٔ دهان تو باشد مدار عمر
دهانتنگ شیرینش، مگر مهر سلیمان است **** که نقش خاتم لعلش، جهان زیر نگین دارد (حافظ)