سیرت و صورت
کار مراقب این است که صورت را تابع سیرت و مهذّب کند. زیبایی و شیرینی گفتار و خوشاندامی هیچکدام ملاکِ معرفت نیست، بلکه سیرت مخفی و مستتر از دیگران معیار عرفان و عارفان است.
این عارفان و اولیای حق هستند که خانه دلها را از بیرون تشخیص میدهند و میدانند که در آن گوهر و گنج است یا مار و عقرب. امّا بر اکثریّت خلق سیرتها پوشیده است. آنان محک و معیار را بر ظواهر دارند و به زبان شیرین و رفتار آراسته جذب میشوند. امّا به آنچه در زیر زبان و در باطن است، آگاهی نداشته و گرفتار مجاز و صورت و ظاهرند.
آدمی مخفی ست در زیر زبان **** این زبان پرده است بر درگاه جان
چون که بادی پرده را در هم کشید **** سرّ صحن خانه شد بر ما پدید
سالک از طرف استاد حاذق، مأمور به تعمیر و آبادانی سیرت است و نباید به آرایش ظاهر بپردازد تا مبادا ظاهرش بر تصنّع و تزهّد و آرایش آراسته گردد و از خویشتن خویش غافل شود.
برای تقریب صورت و سیرت و اینکه معیار باید بر سیرت باشد نه صورت، حکایتی را نقل کنند که پادشاهی دو غلام خرید. یکی دارای جمال و کمال ظاهری و دیگری دارای قیافهای زشت و دهان گندیده. شاه، این دو را در غیاب هم امتحان کرد. اوّلی را به حمام فرستاد و از غلام سیاه درباره غلام صاحبجمال سؤال کرد. او تا توانست در غیاب دیگری تعریف و تمجید کرد.
گفت پیوسته بُدست او راستگو **** راستگویی من ندیدستم چو او
سپس غلام سیاه را به حمام فرستاد و در غیابش از غلام صاحبجمال و کمال پرسید: «نظرت درباره غلام سیاه چیست»؟ او شروع کرد به هجو و بدگویی از غلام سیاه تا جایی که شاه به غضب درآمد.
چون دمادم کرد هَجوش چون جَرَس دست بر لب زد شهنشاهش که بس!
شاه، غلام سیاه را مقامی بس بلند داد و آن صاحبجمال را از خود طرد کرد.
صورتِ ظاهر فنا گردد بدان **** عالَمِ معنا بمانَد جاودان
صورتش دیدی، ز معنا غافلی **** از صدف دُرّی گزین گر عاقلی
لیک اندر هر صدف نبوَد گهر **** چشم بگشا در دلِ هر یک نگر
آری! آنچه جاودان باقی بماند، سیرت است و سیرت بدون مراقبه، مهذّب و پاک نگردد. باید با همّت در آرایش درون کوشید تا بوی خوش آن همه جانها را معطر گرداند.