طالب مطلوب

طالبان حق سه دسته‌اند: یکی در حقیقت است و دیگری در مجاز و سومی هم در کشاکش است؛ امّا نه از طلب برمی‌گردد و نه به مطلوب می‌رسد.

طلب در سیر و سلوک از مراحلی است که عطار در منطق‌الطیر آن را اوّل وادی سلوک شمرده و آن، خواستن معروف و جُستن حق است. چون استعداد سالکان فرق می‌کند، قابلیت آنان در طلب جویی هم متفاوت است،‌ لذا وصول به مطلوب برای هر کسی به درجه و نام و حدّ خودش می‌باشد.

آنکه با طلبش مراقبه را شروع کرده باشد، وقتی به معروف و مطلوبش برسد، دیگر طلب معنی ندارد. وقتی قطره‌ها و آب جوی و رودها به دریا رسد، از جوش و خروش می‌بافتد، چه آنکه فانی شود. چون طلب اوّل وادی بود، مراقبه آن الزامی است. خداجویی در همه هست لکن در سالکِ طالب باید بیشتر باشد و از ارتداد و سکون در طی طریق پرهیز و دوری کند.

گر فرو استد زمانی از طلب **** مرتدی باشد در این ره بی‌ادب

در طلب، صدق مسئله مهمی است. اگر در مراتبِ طلب جدّیت و سعی باشد امّا صدق و یکرنگی و یک جویی نباشد، نتیجه آن زیاد نخواهد بود. امّا اگر طالب طلبِ خود را حفظ کند و مواظب باشد، سلوکش مطلوب خواهد شد. مولانا در مثنوی می‌گوید:

این طلب مفتاح مطلوبات توست **** این سپاه نصرت و آیات توست
جهد کن تا این طلب افزون شود **** تا دلت زین حبس تن، بیرون شود

جستجوی مقصود برای هر سالکِ طالبی شب و روز ندارد، گرچه معروف و مطلوب اوّلِ طلب می‌باشد.

عارفی گوید: «در ابتدای راه گمان بردم که من او را یاد می‌کنم و می‌شناسم و دوست دارم و می‌طلبم. چون به انتهای راه رسیدم، دیدم یاد او بر یاد من پیشی داشته است و معرفت او بر معرفت من مقدّم بوده و محبّت او از محبّت من قدیم‌تر است. ابتدا او مرا طلب کرده که من او را طلبیدم».

نکته مهم این است که کشش از معشوق بود که عاشق به دام او افتاد.

تا که از جانب معشوق نباشد کششی **** کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد

تا جذب و نظر خاص معشوق نباشد، از این طرف حرکتی ایجاد نگردد. چون آن آید، این هم طالب و عاشق شود. خواجه عبدالله انصاری می‌گوید:

ای من فدای آن‌که همّتش همه اوست. طالب دنیا، رنجور و طالب عقبیٰ، مزدور و طالب مولیٰ، مسرور است.

دنیا طلبا! تو در جهان رنجوری **** عقبیٰ طلبا! تو در حقیقت دوری
مولیٰ طلبا! که داغ مولیٰ داری **** اندر دو جهان مظفّر و منصوری

ای درویش! اگر طالبی، راه پاک کن و پشت بر آب و خاک کن. اگر عارف از الله، غیر الله طلبد، هر آینه درِ اجابت بر وی بسته شود.

خیالی هروی گوید:

گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد **** یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه
حاجی به رهِ کعبه و من طالب دیدار **** او خانه همی جوید و من صاحب‌خانه

شیخ عطار گوید:

عطار! مست عشقی، از عشق چند لافی؟ **** گر طالبی فنا شو، مطلوب بس عیان است

همان‌طوری که در قبل متذکّر شدیم، خدا کند که او این طلب را به دل افکند تا راغب و مایل و مشتاق او شویم.

حاصل آن‌که هر که او طالب بُوَد **** جانِ مطلوبش در او راغب بُوَد

آری! اگر کسی حافظ شود و حال جذبه و فنا و محو بدو دست دهد، ندا در دهد که:

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم **** دولت صحبت آن مونس جان، ما را بس

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.