عمر
بنده عمر میکند، گاه به خاطر موضوع و چیزی، از شاهراه هدایت منحرف شده و عمر خود به بطالت گذراند، مانند کسی است که هفتاد سال در مجالس عیش و طرب به نوازندگی و خوانندگی، عمرش را تباه کرد؛ حال که پیر شده و دیگر کسی او را نمیخرد، نگاه به گذشته میکند و تأسف و تأثر میخورد؛ که از نظر معنی و طریقت، چنین کسانی، وقتی به هوش آیند که قوای آنان ضعیف شده و جوارحشان در آسیبپذیری فرو رفته و راه برگشت ندارند. قافلهٔ عمر بهسرعت میرود و عمر تلف شده را جبران کردن بسیار سخت است. این بنده شکایت از خلق نمیدارد، بلکه از نفس امّاره که عمر را در مجاز و طرب صرف کرده و از هنر که باید در راه صحیح مصرف میشد، در اینها صرف شد. پس وای او بلند شده. گرچه غفران و رحمت خداوندی دمبهدم از خزائن غیبش به بندگان میرسد. توفیق باید نصیب بنده شود که رحمت خاص، نصیب او گردد.