لوازم سالک مراقب
اوّل: عزم و قصد
مراقب در ابتدای سلوک با قصد و عزم، شروع به مجاهده میکند و بعد به عمل کشیده میشود. قصدش از قوّه به ظهور و فعلیّت رسیدن است تا از عالم ملکی و صفات ظلمانی به عالم ملکوت و صفات رحمانی عروج کند. باید عزم با همّت و مداومت همراه باشد تا از عادت به ترک آن و از خلق به حق کشیده شود. مراقب باید چنان باشد تا در اهداف و رسیدن به مشاهدات جمالی و جلالی مستغرق شود و از هیچ تیر انفسی و خلقی و وسوسه شیطانی نهراسد و رجوع به قهقرا و قبل ننماید.
در کتاب مراقبه «احیاء علوم الدین» آمده است که شبلی بر ابوالحسین نوری که در حال اعتکاف بود، وارد شد. دید حالت جمع و ساکت دارد و هیچ جای بدنش حرکت نمیکند، گفت: «این چه حالت است از مراقبه و سکون؟» جواب داد: «از گربه یاد گرفتم. چون اراده صیدی کند، حالت سکون و بیحرکتی دارد، حتّی موی بدنش هم حرکت نمیکند».
دوّم تفکّر و تذکّر
تفکّر، حالت طلب و جستجو کردن است برای رسیدن به مطلوب. سالک در کیفیت مراقبه و آثار آن تفکّر میکند. پس در وقت عمل متذکّر میگردد؛ یعنی در جانش سیر فکر را حفظ و به خاطر میسپرد و به یاد میآورد. میوه تفکّر همراهش هست که فرمود: «یک ساعت تفکّر بالاتر از شصت سال عبادت است». بعد از تفکّر تذکّر است و تفکّر سالک باید در ارتباط با حق و صفات و اسماء او باشد. در احوال گذشتگان از اهل سلوک و مراتب ترقیّات آنان سیر کند و خود را همانند آنان به حبل عرفان متمسک گرداند و از آن طرف خویش را دانی و عقب افتاده پندارد که صرصرهای شیاطین او را از پای درنیاورد، ناچار است برای نجات خویش قلبش را به تذکّر و تفکّر متنبه و بیدار کند و از هر صفت رذیله مانند عجب و غرور که مخفیانه بر نفس تیر میزند جلوگیری کند.
سوم: خوف و حزن
سالک برای رسیدن به الله بر آینده و گذشتهاش خوف و حزن دارد. چه زمانی که در ظلمات نفسانی بوده و چه حال که در سیر است. توجّه به معاصی گذشته در قلبش ایجاد حزن میکند و از آینده کار خویش نگران است که آیا بهجایی میرسد و عوض میشود و رسوبات از بین میرود؟ اینها ایجاد خوف میکند. آری! وقتی «ولی» شد، دیگر خوف و حزنی ندارد. چرا که حق به صفات جلال همانند عظمت، یا به صفت جمال همانند رحمت تجلّی میکند و سالک حالت خشوع و بسط به خود میگیرد و از مشاهدات به تعظیم و تکریم میافتد.
تا زمانی که سالک واصل نشده مراقبتش به خوف و حزن وابسته است، چرا که مافات و نرسیدنها او را به این حالت میاندازد. امّا وقتیکه به لقاء رسید از نرسیدن به بهشت و از نداشتن دارایی دنیا خوف و حزنی ندارد زیرا تعلّقات از دل میرود و آمدنها و نیامدنها، داشتنها و نداشتنها را از حق میداند و دنیا را اعتباری میبیند.
خوف سالک از این است که اگر نفس را آفاتی فراگیرد، چه شود؟ همچنین ترس از امتحانات را دارد، چه آنکه انسان با ابتلا به مال و فرزند مانع سیر منازل میشود و سلوکش او را به هم میزند.
آن زمان که سالک از رسوم و عادات نجات پیدا کرد، معلوم میشود که مراقبت او تأثیر کامل در ترقّیِ او داشته، پس قلبش خاضع و خاشع به حق میشود. خشوع و خضوع از بزرگی و عظمت ذات ربوبی حاصل میشود. آنگاه حق ندا میدهد که اینان به خاطر من با اصواتشان و ابصارشان و قلوبشان خشوع میکنند، یعنی فروتنی و افتادگی و بردباری میکنند.
حضرت سیدالشهدا علیهالسلام فرمود: «خدایا! تو مونس دوستانت هستی که در عوالم و حوادث آنها را از وحشت خلقی دور کنی».
از این بیان معلوم میشود که اگر سالک ترس از بین رفتن مال را دارد، اُنس به حق پیدا نکرده و از عطایای او بهرهمند نشده است. دایرهٔ مُلکی، تنگ و تاریک شده و لنگ و لوک میرود و از خطرها و دردها در امان نیست. امّا وقتی به دایرهٔ ملکوتی، متّصل شد دیگر خوف و حزنی نیاید.
چهارم: جهد و جهاد
سالک در مراقبه برای رسیدن به توحید لازم است به کوشش و ریاضت مداوم بپردازد و از اعمال و اخلاق و صفات حیوانی [به هر شکل] پرهیز نماید و از جهاد اکبر دست برندارد که قرآن به این موردنظر خاص دارد. مخالف جهاد اکبر تنبلی، سستی، بیخیالی و حواله بر تقدیر کردن است.
حافظ میفرماید:
قومی به جدّ و جهد گرفتند وصل دوست **** قومی دگر حواله به تقدیر میکنند
اساتید معرفت همانند عارف بالله، حضرت آیتالله کشمیری (رحمتالله علیه) دستهٔ اوّل را قبول کردند.
در جای دیگر حافظ میفرماید:
گرچه وصالش نه به کوشش دهند **** هر قدر ای دل که توانی بکوش
جهاد و ریاضت، قطع تعیّنات و اسقاط تعلّقات کند. آنگاه غبار کثرات از جان و نفس سالک مراقب بیرون میرود. چون به قصد معاوضه [برای پاداش] نیست و غرض، وصل حضرت حق است. پس حق او را به خاطر کوشش روز و شبش به قرب خود میکشاند. البتّه نظر اهل معرفت این است که کوشش و ریاضت، استقامت میخواهد و آن انجام اوامر، ترک نواهی و پایداری همیشگی بر استدامت طریق میباشد.
پنجم: ورع
مراقبهٔ سالک احتیاج به ملکهٔ ورع و پرهیزگاری دارد که بر دو چیز تکیه دارد، یعنی عدم غفلت از حق و اکتفا بر حداقل مایحتاج که ضروری اوست. دوری از معاصی و شبهات و شهوات، ورع را بارور میکند و ارتکاب به اینها سبب غفلت از حق و نزدیکی به شهوات (فرجی، بطنی و کلامی) میشود. اگر مراقب عهد خویش را با حق مراعات کند، به ورع پیوسته است. البتّه هر چیزی را بهاری است و بهار سلوک ورعی است که ملکهٔ نفس شده باشد. حافظ میفرماید:
به آب دیده بشویم خرقهها از مِی **** که موسم ورع و روزگار پرهیز است