مثنوی
مرحوم حجةالاسلام ابراهیم اصغری از پدرش حجةالاسلام سید اسماعیل اصغری که مرحوم بهاری را درک کرده بود. نقل فرمود: وقتی آقای بهاری از نجف به همدان برمیگردند یک عده از ارادتمندان و بازاریان دورش جمع میشوند. در آن زمان متأسفانه زاهدان و مقدسنماها خواندن کتاب مثنوی را حرام و بعضی نجس میدانستند چون همه جمع شدند کسی در همدان بود که صدای بسیار دلنشینی داشت. آقای بهاری میفرمایند به او بگوئید بیاید. وقتی آمد میگوید: امری داشتید؟ میفرمایند برای من مثنوی بخوان. او هم در حضور حضّار با آواز دلنشینی میخواند:
بشنو از نی چون حکایت میکند **** کز جداییها شکایت میکند
از نیستان چون مرا ببریدهاند **** از نفیرم مرد و زن نالیدهاند
(گویا حضرت بهاری اشاره دارد که جدا شدن من از نیستان نجف برای چیست)
حضّار بلند میشوند و میروند و میگویند این عالمی که ۲۶ سال نجف درس خوانده حالا میآید برای ما دستور خواندن مثنوی را میدهد پس میروند. وقتی اتاق خلوت میشود مرحوم بهاری پایش را دراز میکند و میگوید حالا راحت شدم.
* این قضیه را آقای سید اسماعیل اصغری به واسطه پدرش از پدربزرگش شفاهاً نقل کرده است، ولیکن فقیر که سالها عارف بالله سید هاشم رضوی هندی متوفی ۱۳۷۱ شمسی که شاگرد آقا سید علی قاضی بوده را درک کردم، این قضیه را پیش از ۲۰ سال سابق از ایشان شنیده بودم. رحمة الله علیه