مدح
از عوارض مدح مدّاحان و ثنای چاپلوسان، این است که سالک طریق را به خاطر مقاصد دنیوی فریب میدهند. چون تعریف شخص ممدوح، سبب فریبخوردگی او میشود. همهٔ قوای نفسانی از ثنا و چاپلوسی خوشش میآید؛ و خوشآمد گویی افراد بیرون نفس، سبب غرور او میشود. مدّاحان، چنین به استاد یا ولی خدا گویند: ما همراز تو هستیم، ما شریک تو هستیم، مانند تو کسی نیست، احسان و بخشش تو منحصربهفرد است، ما طفیل وجود تو هستیم، تو مالک روحها هستی، تو جلوتر از همه هستی و … چون ممدوح اینها، تعظیمها و هدیهها و دعوتیها را بیند سرمست شود، خود را بزرگ میپندارد و به خودباوری از خویش میرسد که از دیگران جلوتر است. عارف کامل میفرماید: گول سالوس و لقمهٔ چاپلوسان را نخور که اینها لقمههای آتشی است که در درون پنهان است که روزی دود و شعلهٔ این آتشها خود را دیر یا زود نشان میدهد. مدح مدّاح، به خاطر طمع است و ممدوح فریب او را میخورد؛ و نفس از مدح خوشش میآید و از ذمّ و فحش بدش میآید. عارف نه مدح در او تأثیر میگذارد و نه از نکوهش، غمگین میشود. گر چه شنیدن بدگویی، تلخ است و اما اثرش در عموم نفوس باقی میماند. بهعنوانمثال، بدگویی نکوهشگر، همانند جوشاندهٔ تلخ را میماند که انگار حال شخص را دگرگون میکند؛ اما مدح، همانند خوردن شیری است که لحظاتی بیش، اثرش نمیماند. ولی از درون، شیرینی زبان مدّاح به فریب دادن، تبدیل میشود. به توضیح دیگر، زیاد شیرینی خوردن، سبب عفونت و دُمَّل میشود، همینطور زیادی ثنای چاپلوسان، سبب مرض درونی غرور و خویش باوری از قدرت و بزرگی میشود. چنانکه ثناگویی اطرافیان فرعون از جمله هامان، سبب شد که او ادّعای ربوبیّت کرد. بدان گروهی که تعریف میکردند و قصد فریب داشتند، وقتی آقایی و بزرگی استاد، زیر سؤال رفت، همانان او را شیطان میخوانند و گویند مرده از گورش سر بیرون آورده است. در مثل، آدمهای شهوتپرست، نوجوان امرد (که هنوز موی بر صورتش نروییده) را تعریف کنند تا او را بفریبند. آنگاه که مورد طعمهٔ خود قرار دادند، سپس او را بدنام میکنند؛ چون موی صورت او در آمد، بدنامی قبلی سبب میشود که کسی سراغ او را نگیرد و از همنشینی با او عار و ننگ دارند. از این نکته نباید غافل شد، همیشه شیاطین دنبال آدمهای درستکار و خوب میروند تا او را بفریبند. چون او را بهنوعی بدنام و گمراه کرد، دیگر همان شیطانصفتان از او بیزاری میجویند. درنتیجه، مدّاحان چاپلوس در وقت جلالت شخص، دورش میگردند و در وقتی که شخص لکّه دار و بدنام شد از او فرار میکنند تا کسی آنها را بدنام نداند.