مدعی
طالب حقیقی سلوک، مرید و میهمان کسی شود که آن مراد که مدعی ارشاد است، به حقیقت باشد و الّا فاقدشی نمیتواند مُعطی شود. مدعی دروغین که هیچ توانایی ندارد، جز ترفندها، عوض آنکه چشم را نورانی کند تیره میکند. خودش هم نوری ندارد، چطور میتواند به دیگری نور دهد. بهعنوانمثال مدعی ارشاد که چشمش از نظر بینایی ضعیف است، چطور تواند چشم بیمار دیگران را شفا دهد و بهبود بخشد. ظاهر کلمات مدعی نورانی و با الفاظ موزون، طالب را در بند آورد؛ درحالیکه سیرتش را ظلمت فرا گرفته است و خود را بالاتر از همهٔ اولیاء و ابدال خدا داند. با اینکه شیطان او را مناسب ندانسته است که خودش را به او نشان بدهد. کلمات و اصطلاحات دزدیده شدهٔ اولیاء و عرفا را به زبان جاری میکند تا دیگران سادهلوح، شیفتهٔ او شوند. بالاتر از این هم میگوید: که من از فلان عارف نامدار، بالاترم؛ و عجب و تکبر و فخر، سر تا پای او را فرا گرفته است. خداوند اصلاً این مدعی دروغین را حتّی بهعنوان سگ درگاهش قبول ندارد تا لقمهای نزد او اندازد. مدعی ارشاد، سفرهای از ذکر و حکایات و کشفیات، پهن کرده و دست سخاوت ظاهری را به نوعی گشوده تا بهعنوان خلیفهٔ خدا، تور فریب صیادی خود را بیندازد و گروهی زودباور و سادهاندیش را به دام اندازد. دائم وعده دادن بعضی مقامات و ابزار کار طی الارض و اسم اعظم و علم ضمیر را به مریدان دهد، ولی فردائی برای گفتههایش پیدا نمیشود. چیزی ندارد تا بدهد، فقط وعده میدهد. البته زمانی دیر یا زود، میخواهد که سرّ این مدعیان بارز گردد؛ که خانهٔ قلبشان عوض گوهر معارف، لانهٔ مار و مور و اژدهاست. تازه اگر سالک، بعد از سالها فهمید و عمرش تباه شد، جای قضا عمر بیهوده رفته هست تا استادی بهحق نصیبش شود و از نو سلوک را شروع کند. یا کلّاً از هر چه استاد و مراد است زده میشود و بدبین میگردد و همه را به باد تهمت و نفرین میدهد! اینجا این سؤال پیش میآید که میشود طالبی خودش نوری داشته باشد و گرفتار همچنین مدعیانی شود؟ آیا به دستورات او عمل کرده و بجایی میرسد؟ میتوان گفت: بسیار نادر است، ولی خداوند به خاطر نیّت خالص و صادق مرید، عوض به او میدهد و جایگزین بهتر میکند. چون فاقد حیات معنوی، نمیتواند حیات معنوی به مریدی بدهد. برای مریدان مبتدی، شناخت مراد صادق از کاذب سخت است، چون مراد که باطناً، تهیدست و فقیر است برای مرید مخفی است و ظاهر مراد، دائم در کار بند کردن مرید سادهاندیش است.