وبلاگ

مرحوم سید مرتضی کشمیری

از جمله کسانی که مرحوم استاد ایشان را ندیده بود ولی به مقامات او ارج و از قدرت و عرفان او صحبت می‌کرد آیت‌الله‌العظمی جناب سید مرتضی کشمیری (قدّس سرّه) بود.

سید مرتضی در هند در سال ۱۲۶۸ متولد و از ابتدا به علوم دینی مشغول شد و در سن ۱۵ سالگی همراه عمویش به عراق آمد و در اندک زمانی به خاطر استعداد و نبوغی که داشت، به مقاماتی علمی و معنوی نائل گردید. او در ۱۳۲۳ هـ. ق در سن ۵۵ سالگی در نجف اشرف وفات یافت. وی را شاگرد اخلاقی آخوند ملّا حسینقلی همدانی نوشته‌اند. (تاریخ حکماء و عرفا ص ۱۳۷) حضرت استاد به خاطر هم نام بودن فامیلی، با ایشان نسبت نداشتند گرچه به‌وسیله نوه‌ها خویشی پیدا کردند.

استاد می‌فرمود: پدرش او را در کودکی به استاد عارف سپرد که به مقامات عالیه رسید که عصمت عرضی داشت.

وقتی شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی در نجف به مدرسه قوّام آمد، آقا سید مرتضی کشمیری او را خواست و در او نفوذ کرد. وقتی به شیخ حسنعلی دستوری داد که ترک حیوانی در آن بود، شیخ مشغول دستورالعمل شد. اواخر این ترک، به مدرسه قوام می‌آید و می‌بیند دیگر غذائی در آنجاست که مرغی پخته در آن است. (شاید هم حجره‌ای یا خادم مدرسه آن را درست کرده بود)، چنان میل به خوردن آن می‌کند که می‌خواست از آن بخورد. همان زمان آقا سید مرتضی می‌آید و می‌فرماید: می‌خواهی بخوری؟ بو کن، غذا چه بویی می‌دهد؟ در غذا تصرف می‌کند. چون شیخ غذا را بو می‌کند، بوی گندیده‌ای از آن استشمام می‌شود و از خوردن آن منصرف می‌گردد. (در عصر ما چند نفر مانند سید مرتضی کشمیری پیدا می‌شوند؟)

مرحوم شیخ حسنعلی وقتی بعد از وفات سید مرتضی، پسر بزرگ او را به نام سید محمّد کشمیری در مشهد می‌بیند، دست بر پشت او زده و می‌گوید: پدرت آن‌قدر بزرگ بود که اگر (مثلاً) ادعای امامت می‌کرد از او بدون بیّنه اطاعت می‌کردم. (مثال برای تقریب ذهن مطلب است.)

شیخ حسین همدر شاگرد آقا سید مرتضی گفت: دنبال استادم بودم، به خانه‌اش رفتم، نبود. رفتم. در صحن اباعبدالله الحسین علیه‌السلام از باب قاضی الحاجات، در یک طرف دیدم در و دیوار و همه چیز مشغول تسبیح حق هستند. دیدم از ذکری که استادم در سجده مشغول است می‌باشد، البته من خودم شیخ حسین همدر را ندیدم به‌واسطه از او نقل می‌کنم.

همین تلمیذ یعنی همدر می‌گوید: خدمت آقا سید مرتضی رسیدم، دیدم جوانی جلویش نشسته و سید، کمال احترام را به او می‌کند. آن جوان فرمود: ما اهل‌بیت هفت ذراع عمامه می‌بندیم، چون عمّامه سید مرتضی خیلی بزرگ بود. شیخ حسن می‌گوید: آن جوان رفت، از آقا سید مرتضی پرسیدم: این جوان چه کسی بود؟ فرمود: ساکت شو و دیگر سؤال مکن!

وقتی نزد حاج‌آقا حسین قمی اسم سید مرتضی را می‌آوردند، تعظیم می‌کرد. او جانماز سید مرتضی را صبح‌ها به سرداب و شب‌ها به بالای پشت‌بام مدرسه قوام می‌برد. (از حضرت آیت‌الله بهجت (قدّس سرّه) در زمستان ۱۳۶۷ شنیدم که مرحوم حاج‌آقا حسین قمی هرگاه می‌خواست در زهد کسی را مثال بزند به سید مرتضی کشمیری مثال می‌زد.)

آقا سید مرتضی با دو نفر برای زیارت کربلا پیاده می‌رفتند به کاروان (سرشور) رسیدند، آقا در بیرون کاروانسرا مشغول نماز شد و آن دو نفر به او اقتدا کردند. یک‌مرتبه شیری پیدا شد و نزدیک آمد و نشست. آن دو نفر ترسیدند. بعد از نماز آقا سید مرتضی گوش شیر را گرفت و فرمود: دیگر تو را نبینم که زوّار امام حسین علیه‌السلام را بترسانی، پس از آن دیگر آن شیر دیده نشد.

حاج سعید معمار با عده‌ای از بازاریان، ماه رجب و شعبان به سامراء و کاظمین و کربلا می‌رفتند. یک دفعه برای زیارت کربلا آقا سید مرتضی را همراه خود بردند.

در بالای پشت‌بام نشسته بودند که حاج رضا نامی دید عمامهٔ سید مرتضی که سیاه بود کمی سفید شده، عرض کرد: آقا اجازه بدهید آن را بشورم و پهن کنم تا خشک شود، آقا اجازه دادند.

لک‌لکی آمد با منقار عمامه آقا سید مرتضی را برد. حاج رضا ناراحت شد و به ایشان عرض کرد: اجازه بدهید عمامه‌ای برایتان بخرم، فرمود: عمامه را برای استشفاء لک‌لک‌ها بردند و بعد می‌آورند. بعد از مدتی دیدند لک‌لک‌ها عمامه آقا را آوردند.

از آقا سید مرتضی سؤال کردند: آیا کسی را سراغ دارید که خدمت امام زمان «عج» رسیده باشد؟

فرمود: آری کسی را می‌شناسم که از کفرستان هند آمده و خدمت چهارده معصوم می‌باشد. منظورش خودش بود.

وقتی حاج‌آقا حسین قمی نزد ایشان استخاره‌ای گرفت فرمود: می‌خواهی حج بروی و بسیار هم خوب است. حاج‌آقا حسین گفت، نیّتم را به کسی نگفته بودم که ایشان متوجه شد. آقا سید مرتضی کشمیری حافظه و استعداد عجیبی داشت، وقتی کسی مسئله‌ای از آقا سید مرتضی سؤال کرد، ایشان مفصلاً جواب داد و در آخر آن جواب فرمود: این یک بحث آیه الله آقا سید حسین کوه کمره ای (از شاگردان صاحب جواهر هم‌ردیف شیخ انصاری) بود. آقا سید مرتضی کشمیری معمولاً در ماه مبارک رمضان دو ساعت بعد از اذان مغرب، برای افطار کردن به خانه می‌آمد.

آقا سید مرتضی مریض شد، برای او دکتری آوردند که نه عربی بلد بود و نه فارسی و نه اردو، گفتند: مترجم بیاورید تا به او بگوییم مرض او چیست. دکتر اشاره کرد نمی‌خواهد او (سید مرتضی) با نفسش به من القاء کرد و تفهیم کرد که مرضش چیست!

آقا سید مرتضی شخص عجیبی بود، همیشه نماز هزار قل هو الله احد در دور رکعت که برای حاجت است را می‌خواند.

روزی هزار مرتبه انّا انزلناه فی لیله القدر را هم می‌خواند. مرحوم آقای قاضی می‌فرمود: آقا سید مرتضی گاهی در حرم در یک نماز دو رکعتی قرآن را ختم می‌کرد (که با وجود تزاحم، با فرائض کاری بسیار دشوار است).

او دارای سجده‌های طویل بود، در زمستان عیالش در حال سجده رویش پتو می‌انداخت که سردش نشود. مرحوم آقای قاضی می‌فرمودند: سید مرتضی مرا ناهار دعوت کرد، رفتم منزلش سر سفره یک پیاله کوچک آش دلال هندی بود که کسی را سیر نمی‌کرد، امّا به برکت سید سیر شدم.

حجرهٔ آقای قاضی جنب حجره سید مرتضی در مدرسهٔ قوام بود از وسط دو حجره، درب کوچکی داشت که از آن به اتاق یکدیگر رفت و آمد می‌کردند و با همدیگر مراوده و دوستی داشتند. (آقای قاضی ۱۴ سال از سید مرتضی کوچک‌تر بود و بعد از وفات سید مرتضی ۴۳ سال عمر کرد «رحمه‌الله علیه»).

شبی در خواب دیدم دست سید مرتضی کشمیری به دامن من افتاد. به پسر بزرگش آقا سید محمّد این خواب را گفتم و تعبیر را از او جویا شدم، فرمود: نیرو و قدرت پدرم به شما می‌رسد.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.