مرهون محبّت مرده
مرحوم شیخ بهایی فرمود: یکی از اشخاص قابلاعتماد برای من حکایت کرد: روزی با یکی از دوستان، از بیابانی عبور میکردیم که به زنی بادیهنشین برخورد کردیم، که بسیار زیبا هم بود. او ما را به مهمانی خود خواند و ما پذیرفتیم. وقتی به خیمه او وارد شدیم، در داخل آن، قبری را مشاهده نمودیم! از او درباره آن قبر سؤال کردیم. آهی کشید و گفت: قبر محبوبی است که مرا دوست میداشت و در حقم نیکویی مینمود! چون از دنیا رفت او را نزد خودم دفن نمودم. به او گفتیم: نظر تو، درباره محبوبت چیست؟ صورتش متغیر و اشکهایش جاری شد و با حالت سوزناکی ناله را سر داد، پس برخاست و با صدایی دردآمیز و غمانگیز این شعر را خواند: میان من و او خاک فاصله دارد، از او چنان حیا میکنم که شما با دیدن من همانگونه حیا میکنید. اگر شما دو نفر میخواهید بدانید چه قدر به او عشق میورزم، بگویم: من مرهون و اسیر صاحب این قبر هستم.