مستور آقا شیرازی
حضرت استاد بسیار ایشان را دیده و درک کرده و او را محبّ امام امیرالمؤمنین علیهالسلام میدانست. درباره ایشان فرمودند:
«او اهل شیراز بود و فقط یک دختر داشت؛ و حجرهای در کوفه داشتند. حالات و عبادات او را دیدم، معمولاً شبها بیدار و به عبادت مشغول بود. وقتی عرض کردم شما از تنهایی خسته نمیشوید و سخت نمیگذرد؟ در جواب میفرمود: من از خلق سخت در وحشتم، از تنهایی هیچ ترسی ندارم.
او برایمان از (سلوک و اوارد) صحبت میکرد و اگر کسی نزد ایشان میآمد در تشخیص، وارد و حاذق بود. یک نفر نزد او آمد و ذکری خواست، فهمید که طرف لیاقت و استعداد ندارد. (بعضی حاذق و راه رفته نیستند و تشخیص قابل از ناقابل ندارند و برای هر کس که تقاضای دستورالعملی کرده، نسخه میپیچند.) فرمود: روزی هزار بار بگو یا ماست یا چغندر (کنایه از اینکه تو اهل این راه نیستی)»! فرمودند: «چند نفر که به مقامات و ریاسات رسیدند، قبلاً نزد ایشان میآمدند، وقتی میرفتند به من خصوص میفرمودند: اینان قلبشان طالب دنیا است.
یکبار به ایشان عرض کردم دستوری بدهید تا عمل کنم و محتاج خلق نشوم! ایشان یکی از آیات را با عدد مخصوص به من دادند و فرمودند: به شرط آنکه ملازم و مداومت داشته باشید و من مدتها ملازم این آیه بودم و اثر میدیدم».
حضرت استاد نظرشان این بود که ایشان دارای طیّ الارض بود، فرمودند:
«او از کوفه به طرف مسجد سهله میرفت، گفتم با او بروم پا گذاشتم برای حرکت دیدم نصف راه رفته، کمی رفتم دیدم به مسجد سهله رسیدم.
شبی تاریک و بارانی که زمین گلآلود بود همراهم آمد، کمی که راه رفتیم به خانه رسیدیم و این از قدرت ایشان بود».
فرمودند:
«ایشان وصیت کرد که من نماز بر جنازهاش بخوانم، لکن آن وقت نجف نبودم و او را در قبرستان وادیالسلام دفن کردند».