مقام آمرین
1. اشاراتی به معانی
آمر: فرمان دهنده، دستور دهنده، حکم کننده و واداشتن، وادار کردن
2. اشاراتی از قرآن
1- أتأمُرونَ النّاسَ بِالبِرّ وَ تَنسُونَ أنفُسَکُم و أنتُم تَتلونَ الکِتاب أفلا تَعقلِون: آیا مردم را به نیکی فرمان میدهید و خود را فراموش میکنید؛ با اینکه شما کتاب خدا را میخوانید؟ (بقره: 44)
2- خُذِ العَفو و أمر بِالعُرفِ و أعرِض عَنِ الجاهِلین: گذشت پیشه کن و به کار پسندیده فرمان ده و از نادانان دوری کن. (اعراف:199)
3- وَلتَکُن مِنکُم أمَّة یَدعونَ إلی الخَیر و یأمرون بِالمعروف و یَنهون عَن المُنکرِ: باید از میان شما گروهی مردم را به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته فرمان دهند و از زشتی بازدارند. (آلعمران:104)
4- والذین إن مکنّاهُم فی الأرضِ و اقاموا الصلوة و اتوا الزّکاة و امروا بالمعروف و نهوا عن المُنکرِ: همان کسانی که چون در زمین به آنان توانایی دهیم نماز برپا میدارند و زکات میدهند و به کارهای پسندیده (وا) میدارند و از کارهای ناپسند بازمیدارند. (حج: 41)
5- الذین یَتَّبِعونَ الرَّسولَ النّبی الأمیَّ الذی یَجِدونَهُ مکتوباً عندَهُم فی التَّوراتِ و الانجیل یأمرهم بالمعروف و ینهیهُم عن المُنکرِ: همانان که از این فرستاده پیامبر درس نخوانده که نام او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته مییابند پیروی میکنند همان پیامبری که آنان را به کارهای پسندیده فرمان میدهد و از کارهای ناپسند بازمیدارد. (اعراف:157)
3. اشاراتی از احادیث
1- پیامبر صلیالله علیه و آله: «آنکس که مردم را به کار نیک واداشته و از کردار زشت بازدارد یا به کار خیر راهنمایی و اشاره کند (در ثواب با آنان) شریک است.» (وسایل الشیعه 6/398)
2- امام صادق علیهالسلام: «امر به نیکی و نهی از زشتی هر دو بر کسانی که برای ایشان ممکن است و قدرت انجام آن را دارند واجب است.» (محاسن برقی ص 291)
3- امام صادق علیهالسلام: «ای مردم! فرمان به نیکی دهید و از زشتی بازدارید؛ زیرا امر به نیکی و نهی از بدی مرگ را نزدیک و روزی را دور نمیگرداند.» (وسایل الشیعه 6/399)
4- امام صادق علیهالسلام: «همانا کسی که فرمان به خوبی و نهی از بدی میکند باید دارای سه خصلت باشد به آنچه امر میکند دانا باشد، از آنچه نهی میکند خود تارک باشد و در امر و نهی عادل باشد و در امر و نهی رفق (مدارا) نماید.»(وسایل الشیعه 6/403)
5- امام صادق علیهالسلام: «جز این نیست که مؤمن امر به نیکی و نهی از منکر شود و پند گیرد.» (فروع کافی 5/60)
6- پیامبر صلیالله علیه و آله: «حتماً باید فرمان به نیکی و نهی از زشتی کنید وگرنه خداوند شرورترین شما را بر نیکان مسلّط کند و دعای خوبانتان مستجاب نگردد.» (محجه البیضاء 4/103)
7- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «امر به معروف و نهی از منکر دو مخلوق از آفریدههای خداوند هستند، هرکس آنها را یاری کند خدایش عزیز بدارد.» (محجه البیضاء 4/105)
8- پیامبر صلیالله علیه و آله: «ای مردم سوگند به خدا هر آنچه شما را به بهشت نزدیک و از آتش دوزخ دور میدارد به شما دستور دادهام.» (اصول کافی 2/74)
9- پیامبر صلیالله علیه و آله: «تا وقتی که مردم به نیکوییها امر کرده و از بدیها نهی نموده و در نیکی و پرهیزکاری پشتیبان یکدیگر باشند پیوسته در خیر خواهند بود.» (مجموعه ورام ص 2235)
4. نکتهها
* آمر به معروف لازم است که فرمانش از قلب رحیمی خود صادر شود تا تأثیر بر قابل، جنبهٔ ترحمّی داشته باشد. چون شیرینی بیان و حُسن خلق و مدارا نمودن در دستور از لطافت بیشتری برخوردار است؛ یعنی بتواند دل ناآرام را آرام و نرم کند به شرط آنکه نَفَس از ترحّم برخیزد.
* آمر همه آمرین حقتعالی است و بنده در افعالش باید طوری به جا آورد که مطابق با خواسته او باشد.
پس مؤمن واقعی آنچه از او صادر میشود تقریباً محبوب مولایش میباشد. در واقع اراده بنده فانی در اراده آمر میشود و فرمانش لباس حقیقت میپوشد و در دعای جوشن کبیر در اسماء الهی میگوییم «یا آمرُ یا ناهی»
* روایتی از پیامبر صلیالله علیه و آله نقل شده که «عالمی را روز قیامت میآورند و او را در آتش میاندازند. اهل آتش میگویند: تو را به چه علّتی به اینجا انداختهاند؟ میگوید: خود امر به خوبیها میکردم ولی آن را به جا نمیآوردم و از بدی نهی میکردم و بدیها را میآوردم.» (محجه البیضاء 7/261)
از این نقل معلوم میگردد اگر دستور دهنده خود عمل به خیر و خوبیها نکند خودش را خودش به جهنم اندازد و تعجب اهل جهنم را برمیانگیزد که علّت را از او خواهان میشوند.
* بعضی از صفات که برای شخص ملکه شود سبب میگردد که خداوند امر میکند همه او را بشناسند و یا عنایت خاص به او تعلق میگیرد. حضرت موسی علیهالسلام سؤال کرد خدایا! کسی که برای رضایت تو مسکینی را طعام دهد کیست؟ فرمود: «در روز قیامت فرمان میدهم منادیای بر همه خلائق ندا کند که فلانی پسر فلانی از آزاد شدههای از آتش است.» (فضائل الاشهر الثلاثه ص 88)
* وقتی به امام حسین علیهالسلام عرض کردند برای چه چیزی به طرف کربلا میروید؟ فرمود: «همانا خروج از مدینه کردم برای طلب اصلاح در امّت جدّم. اینکه آمر به نیکی و ناهی از منکر باشم.» (زندگانی امام حسین ص 360)
پس موضوع اصلاح در میان ملّت اسلام سبب میشود یکی برای نشان دادن حقانیّت اسلام دستور به نیکی کند و از زشتیها بر حذر بدارد.
* یکی از موضوعاتی که از قرآن استفاده میشود آن است که این کتاب الهی آمر است و در آیات به تواتر دیده میشود. امام صادق علیهالسلام فرمود: «قرآن آمر به بهشت است و زاجر از آتش دوزخ است.» (الحکم الزاهره ص 257)
* نفس امّاره یعنی نفسی که امر به بدی میکند. حال اگر کسی ابزار بدی را از امّارگی بگیرد همین امر کننده به بدی آمرِ بهخوبی میشود، در نتیجه قوای جنود عقل او در راه صحیح به کار گرفته میشود.
* خداوند در قرآن سوره بقره آیه 44 همهٔ انسانها به خصوص علما و سران و رهبران دینی یهود و نصاری که مردم را امر به نیکی میکنند و خود را فراموش میکنند، توبیخ میکند که چرا به معروف عمل نمیکنند.
* البتّه دایره توبیخ، سرزنشِ نسیانِ نفس است که همان عمل نکردن خود آمر به معروف است. چنانکه در صدر اسلام عالمان یهود مردم را به صدقه و خیرات امر میکردند ولی خود ملبّس به این کار نمیشدند.
امر به معروف واجب است خواه آمر اهل عمل باشد یا نباشد، ولیکن در صورت عدم عمل آمر توبیخ شامل حال او میشود. لذا در آمر لزوم عدالت شرط نشده است.
* گاهی مأمور آمر میشود؛ یعنی وقتی نفس بی مراقبه باشد فرمان عقل را نمیبرد عوض آنکه شخص را به خوبی بکشاند به زشتی میکشاند. آمر وقتی خودش اهل عمل باشد امرش از تأثیر بسزایی برخوردار است.
* پیامبر صلیالله علیه و آله به اباذر فرمود: «ای اباذر برخی بهشتیان بر گروهی از دوزخیان ظاهر میشوند و از آنها میپرسند چرا در آتش وارد شدید با اینکه با تعلیم و تأدیب شما، ما وارد بهشت شدیم؟ گویند: ما شما را امر به خیر میکردیم ولی آنها را انجام نمیدادیم.» (وسائل الشیعه 16/152)
اینجا گوییم آمر چون عامل نبود خود به دوزخ افتاد ولیکن سبب شد تا دیگران به بهشت روند؛ به عبارت دیگر گاهی کسانی تجربه دارند و دلسوزِ ضعیفان و افراد ناتوان و جوان هستند و حالت آمر بودن دارند و این برای مأمور شدگان نافع است خود چون تجربه تلخ بیعملی به خوبیها را کشیدند و در این سنین بالا نمیتوانند برگردند، پس تجربه را به دیگران منتقل میکنند.
* هر چیزی کمالی دارد و کمال وادار کردن مردم به خوبیها به این است که خود عامل باشند. اگرچه اصل امر به معروف امتثال شده امّا به کمال میرسد چون هر چیزی یک اثر وضعی دنیوی و اُخروی دارد و مرحله کمال به عملِ آمر بستگی دارد که شرایط در آن جمع است.
* یکی از کارهای شیطان این است که آمر است به بدی و زشتی و وامیدارد تا بر خدا چیزی را که نمیدانید بربندید. (بقره:169)
شیطان یکی از آمرین است که در جهت اضلال است. البتّه با القاء و تلقین و وسوسه اوّل کسان را مأمور به بدی و زشتی میکند که این تمرّد عملی است پس بدعت و جرئت بر خراب کردن اعتقادات است.
آمر وقتی شیطان شد نفس مأمور میشود و مجری دستور او میگردد آنگاه این کار او نفس را امّاره میکند، امر به بدی مینماید. پس کسانی که پذیرای اوامر اویند یعنی تحت ولایت او قرار میگیرند مطیع او میشوند. (نحل:100)
* در سوره یوسف آیه 53 تعبیر قرآن درباره نفس امّاره به سوءتعبیر شده است. درباره این امر کنندگیِ نفس به سوء گفته شده: «نفس در آغاز و آنگاه که به خواسته او اعتنا نشود نه تنها امّاره بالفعل نیست بلکه قدرت امر به سوء ندارد ولیکن اگر رها شود در جبهه درون عقل را به اسارت میگیرد.» (نهجالبلاغه حکمت 211)
واژه امّاره یا بیان کننده پیشه و حرفه است یا صیغه مبالغه امر است و برای پیشه شدن باید ملکه شود.
نفس نه تنها آمر به سوء که امّاره به سوء است مانند بنّا و عطّار بودن است که بیان کننده پیشه آنان است یا وصفی مبالغهای برای اوست.
آمر و امّاره به آن اعتبار که مسلّط است دستور میدهد. وسوسه و امر هم به شیطان و هم به نفس منسوب است لیکن وسوسه کننده و آمر اوّلی و عامل اصلی و بعید شیطان است و عاملِ مباشر و مجریِ فرمان، نفسِ فریب خورده است. (تسنیم 8/524)
* یکی از مشکلات مقام آمرین این است که افراد در برابر امر به معروف ناراحت میشوند و یا پرخاش میکنند یا متلک میاندازند یا کلماتی از امثله را بیان میدارند و میگویند: می بخور منبر بسوزان مردمآزاری نکن، یعنی خوردن شراب اشکالی ندارد و دهها از این نمونه… .
گرچه آمر برای رضایت حق و یا ثواب، فرمان داده امّا متعّظ و مأمور شده به نیکی، انگار کارهای ناروا را ادامه و برایش نوشته گردد و بر خشونت و بیرغبتی به فرمان آمر، افزایش عدم گوش کردن او بیشتر میگردد، چون مقتضی موجود نیست.
* آمر واقعی خداوند است که در کتاب خود مطالب بسیاری بهصورت آمرانه آمده است، لذا به پیامبرش میفرماید: «به مردم بگو پروردگارم مرا امر کرده که قسط و عدل را برپا دارم.» (اعراف:29)
و در جایی دیگر میفرماید: «همانا خداوند فرمان میدهد به دادگری و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان.» (نحل:90) و در جایی دیگر میفرماید: «خداوند امر میکند به اینکه امانات را به صاحبانشان بدهید.» (نساء: 58)
پس هر کس متّصف به این صفت شود و سیره رسول خدا صلیالله علیه و آله را پیاده کند هر آینه به قرب آنان نائل آید.
* نکتهای را که بعضی بزرگان متذکّر شدند (تسنیم 13/510) این است که آمرین اوّل از خود باید شروع، یعنی نفس خود را امر به نیکی و کارهای صواب کنند آنگاه که متصف شد، تأثیر خوبی میتواند بعد از خود به خانوادهاش (تحریم: 6) و بعد به خویشاوندانش (شعراء: 214) و سپس دیگران از امّت اسلامی را (آلعمران:104) آمر به خیر کند.
مرحله گستردهتر آن است که آمر در اشاعه و ترغیب دیگران به خیر چون از برجستگی و فضیلت و کارآمدی برخوردار است، دستور دهد. «همان کسانی که چون در زمین به آنان توانایی دهیم نماز برپا میدارند و زکات میدهند و مردم را به کارهای پسندیده وامیدارند.» (حج:41)
* در همهٔ ادیان و مذاهب عدّهای بهعنوان آمرین دینی و اخلاقی وجود دارند، از آنجایی که دین اسلام کاملترین ادیان است و بعد از آن دینی و کتابی نخواهد آمد پس خداوند افراد اسلامی را بهعنوان بهترین امّت ترغیب به فراخوانی به خیر میکند.
«شما بهترین امّتی هستید که برای مردم پدیدار شدهاید به کار پسندیده فرمان میدهید.» (آلعمران: 110) یا تأثیر کلّی و یا جزئی میتواند درصدی از مردم را به کارهای صواب رساند.
* شرایطی که شخص آمر خوب است بداند این است که علم به آنچه میگوید داشته باشد، خود عامل بوده، طرف مقابل و مخاطب را تا اندازهای بشناسد که تا چه اندازه کلماتش مؤثر واقع میشود. اگر تشخیص داد ثمرهای ندارد چنانکه میخ بر سنگ فرو نمیرود وجوب ندارد، موقعیت زمانی و مکانی افراد را بسنجد.
* بدان که قلب را عقدی لازم است و آن اینکه آمر وقتی به کسی فرمان و اجازهای میدهد، مأمور قابلیّت آن را پیدا میکند. پس مقصود آمر به اجازهای که مأمور را قابل دانسته تحقق پیدا میکند.
* آنچه بعضی از اساتید فرمودند که: مجاز در هر کاری یا به اجازه نفس است که معلوم نیست سر از کجا دربیاورد یا به اجازه، مجیز است و مجیز هم باید صاحبنفس و راه رفته باشد تا اوامرش مجاز را راه ببرد و الّا یا وسط و یا آخر راه میافتد. از اینجاست که عدّهای با ریاضت نامشروع و بدون دستورالعمل کارهایی را کردند و به مشکلات و انحرافات دچار شدند.
* یکی از آمرین شیطان نفس است شیطان که به چشم دیده نمیشود و در نفس امّاره کارش امر کنندگی است که البتّه القاء میکند و سپس وسوسه مینماید و کارش را در چشم گوش جلوه میدهد تا اینکه آمر خواسته و امر خود را بر مأمور تحمیل میکند، پس قبول نموده و آمر را راضی از خود میگرداند.
* هر آمر الهی برای مصلحت مطلبی را دستور میدهد که لایق مأمور میشود و این از حکمت حکیمانه خدا و اولیایش سرچشمه میگیرد.
در سوره اسراء آیه 35 خداوند درباره کالای کشیدنی و پیمانه چنین امر میفرماید: «چون پیمانه میکنید حتماً پیمانه را تمام دهید و با ترازوی درست بسنجید (وزن کنید) که این بهتر و خوشفرجامتر است.» پس وقتی کسی پیمانه را درست و با ترازوی ناقص و خراب متاعی به مردم میدهد به امر آمر عمل نکرده و مصلحت حکیم را برای خود پیاده نکرده، لذا مبتلای به کمفروشی و کیفر میگردد.
* آمر همانند استاد و طبیب است که مرض را میشناسد و نسخه لایق به حال مریض میدهد. بعضی اجزاء نسخه خوردنی و نوشیدنی است و قسمتی از نسخه پرهیز است. پس وقتی نسخه پیچیده میشود امر است که بدان عمل شود و هر جزئی که آورده نشود موجب صحت کامل نمیگردد.
* آمران الهی استادان طریق هستند که همانند تابستان گرم میباشند و مأموران را پخته میکنند این حرارت بخشی آمران از نفس پاک آنهاست که خامان طریق را به پختگی میکشانند. اگر خامی حرارت نگیرد و بیتفاوت باشد تقصیر آمر نیست. کاهلی و سستی خودش سبب رکود میشود.
* مولانا در مثنوی دفتر اول بیت 2939 میگوید:
پیر تابستان و خلقان، تیرماه **** خلق، مانند شباند و پیر، ماه
یعنی اساتید راه سیر و سلوک که هادیان و آمران الهیاند در مثل همانند تابستان هستند و مأموران همانند تیرماه کم حرارتاند. یا در مثل همانند ماه شب چهارده تابان هستند و مردم همانند شب تاریک میباشند.
در دیوان شمس نیز میگوید:
تو همچو وادی خشکی و من چو بارانی **** تو همچو شهر خرابی و من چو معماری
یعنی آمر الهی همانند باران رحمت است و مأمور به امر همانند بیابان و زمین خشک است و او همانند معمار است و مأمور همانند شهر مخروبهای است که معمار با دستوراتش مخروبه را آباد میسازد.
در تمام امثلهها لزوم قابلیت مطرح است چون اگر نفس مأمور همانند کویر نمک باشد آب باران نتواند آنجا را سرسبز کند. در واقع همت و طلب باید باشد تا فیضِ نفس آمر او را نجات بدهد و از بدیها به خوبیها و از زشتیها به زیباییها بکشاند.
* در وصف آمرِ به تمام معنی و کامل عیار، امام سجاد علیهالسلام فرمود: مرد، کسی است که 1- هوای نفس را تابع امر خدا میکند. 2- توانایی خویش را در رضای الهی صرف مینماید. 3- ذلّت در راه خدای خویش را به عزّت ابدی نزدیکتر میبیند. 4- و آن را از عزّتی که در باطن به دست میآید محبوبتر میشناسد. 5- میداند تحمّل اندک سختیِ در راه خدا او را به دائم که فنا ندارد خواهد رساند.
6- میداند که اندکی از سرور دنیا هوسی از آن را برخوردار گردد، او را به عذابی پیوسته و تمام ناشدنی خواهد کشاند.
مرد کامل نیکمرد است به راه و روش او تمسک جویید و برای تقرّب به پروردگار خویش پیروی کنید که دعای اینگونه مردان هرگز رد نمیشود. (تنبیه الخواطر 2/98)
در نتیجه کسی که از دستورات این آمرین الهی پیروی کند یقیناً به نتیجه مطلوب خواهد رسید.
* از مجرّبات اهل سلوک است که بدون راهنما و آمر الهی سیر ناتمام است و در راه وصول به حق حتماً لازم است که راه دانی او را رهنمود کند و بدون آمر الهی راه قریب، بعید میشود.
هر که گیرد پیشهای بیاوستا **** ریشخندی شد به شهر و روستا
هر که در ره بیقلاوزی رود **** هر دو روزه راه صد ساله شود (مثنوی 3/590 و 588)
حافظ درباره این مطلب میفرماید:
به کوی عشق منه بیدلیل راه قدم **** که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
* امام سجاد علیهالسلام فرمود: «هلاک شد هر کس که برای او معلمی نباشد که او را ارشاد کند.» (بحارالانوار 78/242)
چون انسان مرشد (ارشادکننده) نداشته باشد، نفس امّاره بر او فرمانروایی خواهد کرد.
نفس بازدارنده میخواهد و توان هر کس نیست که جنود عقل او بر جنود جهلش غالب شود. پس لازم و ضروری است که از ارشاد کننده تبعیّت کند تا به سعادت برسد.
* بدان آمرین الهی که صاحب اسرار و نَفَس هستند میتوانند مستمع مطیع را به راه برند. اگر تلمیذ و مأموری به جایی نرسید معلوم است فرامین آمر به کار بسته نشد و هوی و هوس غالب گردید. به کار بستن غیر شنیدن است چهبسا کسانی خوب میشنوند و حفظ میکنند امّا نمیتوانند دستورالعملها را پیاده و به کار بندند. در واقع زحمات صاحبان نَفَس را به هدر میدهند و این خود نوعی کفران نعمت و آلاء و یک نوع اهانت به آنان است.
حافظ مدّتی به هر علّتی استاد و معلّمی نداشته تا راه را خوب بپیماید و اظهار تأسف و تأثّر خود را بیان میدارد.
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود **** از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز حیرتم نیفزود **** زنهار از این بیابان وین راه بینهایت (غزل 57)