وبلاگ

مقام ابتهال

۱- اشاراتی به معانی:

ابتهال: دعا کردن، زاری کردن، اخلاص ورزیدن در دعا، تضرّع.

۲- اشاراتی از قرآن:

۱- …فَقُلْ تَعٰالَوْا نَدْعُ أَبْنٰاءَنٰا وَأَبْنٰاءَكُمْ وَنِسٰاءَنٰا وَنِسٰاءَكُمْ وَأَنفُسَنٰا وَأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبيٖنَ: …بگو بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فراخوانیم، آنگاه (به درگاه خدا) زاری کنیم تا لعنت خدا را بر دروغ‌گویان نهیم. (آل‌عمران: ۶۱)

۳- اشاراتی از احادیث:

۱- امام صادق علیه‌السلام: «…و ابتهال آن است که هر دو دست و هم دو ذراع را به‌سوی آسمان بگشایی و ابتهال در وقتی است که ببینی وسایل گریه فراهم شده است.» (اصول کافی ترجمه مصطفوی، ج ۴، ص ۲۳۲)

۲- امام صادق علیه‌السلام: «ابتهال بلند کردن دست‌ها به‌طوری‌که از سرت بگذرد…» (همان، ج ۴، ص ۲۳۱)

۳- امام صادق علیه‌السلام: «…و ابتهال برداشتن دست‌ها و کشیدن و بلند کردن آن‌هاست و آن در نزد قطره‌ای است از اشک که از چشم بریزد، بعد از آن دعا بکن.» (تحفة الاولیاء، ترجمۀ اصول کافی، ج ۴، ص ۳۲۵)

۴- رسول خدا صلی‌الله علیه و آله در هنگام ابتهال و دعا مانند بینوایی که غذا می‌طلبد دستانش را بالا می‌برد. (ترجمۀ عدّة الداعی، ج ۱، ص ۱۶۲)

۵- امام صادق علیه‌السلام: «…ابتهال بالا بردن هر دو دست است و اینکه آن‌ها را بکشی و این موقع اشک ریختن است و سپس دعا کن.» (اصول کافی، ج ۴، ص ۲۲۹)

۶- امام صادق علیه‌السلام: «…و ابتهال چنین است؛ و دست خود را تا برابر رویش به‌جانب قبله کشید (فرمود) و ابتهال نباشد تا اشک روان شود.» (اصول کافی، ترجمه، ج ۴، ص ۲۳۰)

۷- امام صادق علیه‌السلام: «…ابتهال نکن مگر آنکه اشک را ببینی.» (آیین بندگی و نیایش، ترجمۀ عدّة الداعی، ص ۳۲۵)

۸- امام صادق علیه‌السلام: «…هرکدام از شما که خواست به درگاه حق ابتهال کند در آن حال اشک را بر گونه‌ها جاری سازد و اگر نتوانست گریه کند، خود را شبیه گریه‌کنندگان درآورد، و…» (ارشاد القلوب، ترجمۀ سلگی، ج ۱، ص ۲۳۸)

۹- امام صادق علیه‌السلام: «هنگام دعا کردن کمال ابتهال را داشته باشید و سعی کنید که در آن حال اشک دیدگان بر صورت جاری شود و یا این‌که خود را شبیه گریه‌کنندگان بدارید.» (ارشاد القلوب، ترجمۀ سلگی، ج ۲، ص ۲۱)

۴- نکته‌ها:

* هرگاه عارف به مقام غوثیت برسد، زبانش کلید خزائن اجابت می‌شود. چون بخواهد که این درها را بگشاید، دلش با اتکاء بر خدا متوجّه آن‌ها می‌شود. پس زبانش را برای دعای خلق به حرکت درمی‌آورد و از ایشان بلاهای بزرگ را دفع می‌کند؛ زیرا او آینۀ حق است. هرگاه بخواهد که به عالم نظر کند، عالم برای او متجلّی می‌گردد. پس از آن از آینۀ وجودش به جهانیان نظر می‌افکند و این مقام پیامبر صلی‌الله علیه و آله بود که (آیۀ ۶۱ آل‌عمران) (که ذکر شد) را فرمود. (۱)

* کتأنی گفت: «هرگاه در عالم بلایی وقوع یابد نجبا به زاری درمی‌آیند؛ اگر دفع نشود عرفا تضرّع کنند؛ اگر دفع نشود مختاران به زاری درآیند؛ اگر دفع نشود غوث دعا می‌کند و در ساعت رفع شود.» (۲)

* عارف گفت: هرگاه بلا عظیم باشد جز به زبانی عظیم دفع نمی‌شود. (۳)

* چون قضا آید، نبینی غیر پوست
دشمنان را باز شناسی ز دوست

چون چنین شد، ابتهال آغاز کن
ناله و تسبیح و روزه ساز کن (مثنوی ۲/۱۱۹۵)

یعنی هنگامی‌که قضای الهی در رسد، چیزی به جز ظاهر و قشر نتوانی دید و حقیقت را در نخواهی یافت و دوست را از دشمن باز نتوانی شناخت- (اشاره است به حدیث: هرگاه خداوند اراده فرماید به انجام و اجرای امری، خرد خردمندان را از آنان می‌ستاند- (۴) در این حال به درگاه خداوند شیون و زاری آغاز کن و به نماز و روزه بپرداز.

* یکی از آداب دعا این است که در هنگام دعا رو به قبله و دست‌ها بالا برده شود به حدی که زیر بغل‌های او دیده شود. ابوبصیر از امام صادق علیه‌السلام دربارۀ دعا و بلند کردن دست‌ها پرسید؛ امام فرمود: بر پنج گونه است، اما برای پناه بردن به خدا از شرّ دشمنان، درون دست‌هایت را به سمت قبله کن و در دعا برای روزی دست‌هایت را باز کن و درون آن‌ها را به سمت آسمان بدار و تبتّل (انقطاع از غیر خدا) اشاره کردن با انگشت سبابه است؛ و ابتهال بلند کردن دست‌هاست به‌طوری‌که از سرت بگذرد، اما دعای متضرّع این است که انگشت سبابه را در برابر رویت بجنبانی و این دعای خیفه (ترس) است. (۵)

* از سعید بن یسار نقل شده که گفته است امام صادق علیه‌السلام درون کف دستش را به سمت آسمان باز کرد و فرمود: این رغبت است و پشت دو دستش را به طرف آسمان کرد و فرمود: این رهبت است و انگشتانش را به راست و چپ گردانید و فرمود: این تضرّع است و انگشتانش را بالا می‌برد و پایین می‌آورد و فرمود: این تبتّل است و دستش را تا برابر رویش به‌جانب قبله کشید و فرمود: این ابتهال است و گفت ابتهال هنگامی است که اشک جاری شود و در حدیث دیگری است که: خضوع و فروتنی در دعا این است که دو دستش را بر شانه‌هایش بگذارد. (۶)

در حدیث دیگری از امام کاظم علیه‌السلام آمده که فرمود: «هنگام دعا: ۱- تبتّل و آن تقلّب کفین است. ۲- ابتهال و آن گشودن کف دست‌هاست و مقدّم داشتن آن‌ها مقابل صورت است.

۳- رغبت و آن کف دست‌ها را رو به آسمان نمودن است (در مقابل صورت نگاه‌داشتن).

۴- رهبت و آن انداختن کفین و بلند نمودن تا مقابل صورت.

۵- تضرّع و آن حرکت دادن انگشت سبابه است و اشاره کردن به او به‌سوی آسمان.»

در روایت دیگر تبصبص آمده، یعنی بلند نمودن هر دو انگشت سبابه به‌سوی آسمان.

از محمّد بن مسلم روایت شده که گفته است: از ابی‌عبدالله امام صادق علیه‌السلام شنیدم که می‌فرمود: مردی از کنارم گذشت درحالی‌که من در نماز با دست چپ دعا می‌کردم. آن مرد گفت ای بندۀ خدا با دست راستت (دعا کن)، گفتم: ای بنده خدا، پروردگار متعال بر این هم حقی دارد مانند حقی که بر آن دارد و فرمود: رغبت این است که هر دو دست را بگشایی و درون آن‌ها را آشکار کنی، رهبت و خوف این است که دو دست را بگشایی و پشت آن‌ها را ظاهر سازی، تضرّع آن است که انگشت سبابه راست را به راست و چپ بجنبانی و تبتّل جنبانیدن انگشت سبابۀ چپ است که آن را به‌آرامی به‌سوی آسمان بالا بری و پایین آوری و ابتهال این است که دست‌ها و دو ذراع (ساعد) را به سمت آسمان بگشایی؛ و ابتهال زمانی است که ببینی اسباب گریه فراهم است. (۷)

* مؤلّف عدّة الداعی می‌گوید: حالات کیفیت دست بر دعا یا مسائلی است تعبّدی که علّت آن‌ها را نمی‌دانیم و یا مراد از گشودن دو کف دست در حال رغبت این است که این عمل به حال رغبت کننده در بسط آرزوها و حسن ظن و امیدواری او به فضل و کرم حق‌تعالی نزدیک‌تر و مناسب‌تر است و در حقیقت رغبت کننده خواسته‌هایش را از درگاه خداوند مسألت می‌کند و دو کف دست‌هایش را می‌گشاید تا احسان حق‌تعالی در آن‌ها قرار بگیرد. مقصود از قرار دادن پشت دو کف دست به آسمان در حال رهبت این است که با زبان ذلّت و حقارت به دانای آشکار و نهان بگوید: من دستم را به‌سوی تو نگشوده‌ام بلکه کف دست‌هایم را بر زمین قرار داده‌ام، زیرا من در پیشگاهت خوار و ذلیل و از تو شرمنده‌ام. منظور از حرکت دادن انگشتان به سمت راست و چپ در حال تضرّع این است که به فرزند مرده و مصیبت‌زده‌ای تشبّه جوید که پیوسته دست‌ها را به هم می‌گرداند و در چهار طرف خود نوحه سر می‌دهد. مراد از بلند کردن انگشتان و نهادن آن‌ها در تبتّل این است که با توجّه به آنکه معنای این واژه انقطاع است برای تحقّق آمال و آرزوهایش به زبان حال بگوید: من از غیر تو بریده‌ام و تنها به‌سوی تو رو آورده‌ام که تو شایستۀ الوهیت و معبودیّتی و فقط با یک انگشت خود اشاره می‌کند تا به وحدانیت خداوند اعتراف کرده باشد. این‌که در ابتهال رو به قبله باشد و دو دستش را مقابل صورتش قرار دهد و یا دست‌ها و بازوهایش را به‌سوی آسمان بلند کند، یا دست‌هایش را به‌قدری بالا برد که از سرش بگذرد بر حسب روایات این نوعی از انواع عبودیّت و اظهار حقارت و ذلّت و کوچکی است، مانند غریقی که دست‌ها و بازوهای لخت خود را بلند می‌کند و به ذیل رحمت و دامن رأفت او متوسّل می‌شود، رحمتی که مایۀ نجات هلاک شوندگان و فریادرس بیچارگان و وسیلۀ گشایش برای جهانیان است؛ و این مقامی بزرگ است و بنده بدین مقام نمی‌رسد، مگر آنکه اشکش ریزان شود و آه و ناله‌اش در هم پیچد و همچون بندۀ زبون و خواری باشد که از آمال و آرزوهایش منصرف و از سؤال و درخواست از دیگران رو گردان بوده و پیوسته در خدمت پروردگار بزرگ خود باشد. این که برای اظهار خضوع و فروتنی دو دستش را بر شانه‌هایش بگذارد برای این است که خود را مانند بندۀ جنایت‌کاری بداند که به‌سوی مولایش برده می‌شود درحالی‌که هوس‌هایش او را به بند کشیده و بار گناه پاهایش را در کنده و زنجیر کرده و آهسته به زبان حال می‌گوید: این دست‌های من است که بر اثر ستمی که به خود کرده‌ام و جرئتی که علیه تو روا داشته‌ام در پیشگاه تو آن‌ها را در غل و زنجیر کرده‌ام. (۸)

* بزرگی گفت: ایمان چهار رکن است؛ رکن اول ایمان به قدر، رکن دوم ایمان به قدرت و رکن سوم از حول و قوت خود منسلخ شدن و رکن چهارم تضرّع و ابتهال کردن است با حضرت عزّت و در کل احوال یاری خواستن از او. (۹)

* از پی این مه به شب بیدار باش
سر منه جز در دعا و ابتهال (دیوان شمس ۱۲۹۱)

* از سلطان ولد چنان است که پیوسته مولانا شمس الدّین در اوایل حال از حضرت ملک ذوالجلال به انواع تضرّع و ابتهال التماس می‌نمود که از مستوران حجاب غیرت خود یکی را به من بنمای. الهام آمد که چون به جد الحاح می‌کنی و شعفی داری اکنون شکرانه چه می‌دهی، گفت: سر. (۱۰)

* باید که سالک در سیر امروز دارای مقامی شود که دیروز نبوده باشد و دینش دائماً در فزونی باشد و دم به دم این معنی را در خود ببیند و اگر این معنی را در خود نبیند، داند که راه او را بسته‌اند. اگر در طلب صادق باشد ابتهال و زاری آغاز کند و به مهمی دیگر مشغول نشود تا خدا رحمت کند و او را به خود راه دهد و اگر در طلب هر روز افزونی نباشد در بازار عقبی مغبون باشد.

* برای تشخیص وظیفه، گاهی لازم است که به کثرت انابت و صدق تضرّع و ابتهال از خدای متعال تعرّف حقیقت حال و استکشاف آن کند تا به یقین برسد که مثلاً این واقعه روی داده، از سر امتحان برای ترک آن است یا نه، باید که به طرف آن رفته و در آن مسیر حرکت کند و باید که تا به یقین نرسیده تعجیل در تصمیم‌گیری نداشته باشد.

* قبل از هر کاری، باید ابتدا نیّت را از شوایب (زشتی‌ها و عیوب) علل صاف کند آن وقت رو به تضرّع و ابتهال از خدای متعال بیاورد.

* باید که بنده به جمیع اجزاء وجود، قولاً و فعلاً و عملاً و حالاً خدایش را از سر تضرّع و ابتهال بخواند و همگی او گویای زبانی شود چنان‌که هیچ ذره از ذرات وجودش ظاهراً و باطناً از دعا متخلّف نبوده و از روی عادت و کمی توجّه نباشد.

* هر حقیقتی که بر تو کشف شد، اگر موافق سنّت پیامبر و کتاب خدا نباشد آن حقیقت در حق تو مکر و استدراج است و به سبب ترک ادبی از آداب شریعت، تو را بدان مبتلا کرده‌اند که باید غسل کنی و دست به دامان خدا و اهل‌بیت شده و از آن‌ها بخواهی تا آن حقیقت را که برخلاف سنت بر دل تو نقش شده با حالت تضرّع و ابتهال و التجا به آن‌ها نفی شود.

* هر چه مشکل شدیدتر و حاجت عظیم‌تر باشد باید که تضرّع و ابتهال ما به درگاه خدای منّان عظیم‌تر باشد.

* مرید به سه گونه راه تواند یافتن: اول به مال، دوم به حال، سوم به نیاز و ابتهال. (۱۱)

* در کتاب اقبال الاعمال از دعاهایی که مختص به شب اول ماه رمضان است یکی آن است: اللّهُمَّ إنّی اَسْاَلُکَ سُؤالَ المِسکیٖنِ المُستَکیٖنِ… وَ اَبتَهِلَ اِلَیکَ إبتِهٰالَ المُذنِبِ الذَّلیٖلِ… : خداوندا از تو مانند بیچارۀ افتاده درخواست می‌کنم… و مانند گناه‌کار ناتوان از تو التماس می‌کنم…

* هر مکلّفی که از تفحّص و جهد و عقل و نظر هیچ رجحانی از برای او در مسئله‌ای حاصل نشد دست در دامن تضرّع و زاری و ابتهال و خاکساری بزند و در این مرحله پای بفشارد تا فتح بابی بشود چنانچه از حضرت ادریس و مریدان او مأثور است. (۱۲) پس در صورت عدم یقین علمی، باید دست به تضرّع و ابتهال گشود و هر چیزی را که در ترک و یا انجام و کسب آن قوّت لازم را ندارد باید به تضرّع و ابتهال به درگاه الهی روی بیاورد؛ مانند استقامت در دین و ایمان که کاری صعب است چراکه پیامبر صلی‌الله علیه و آله دربارۀ آیۀ «فَاسْتَقِمْ كَمٰا أُمِرْتَ… : مستقیم باش چنانکه مأمور شده‌ای…» از سورۀ هود فرمود: «این آیه پیر کرده است مرا.»

* مراد از ابتهال و تضرّع آن است که سالک به عجز و ناتوانی خود واقف گشته و از صمیم قلب هدایت خود را خواستار گردد؛ و بدیهی است که خدا هرگز بندۀ مسکین خود را که جویای حق و پویای حقیقت است البته یله و رها نخواهد کرد؛ و مناجات و تضرّع و ابتهال ائمّه اطهار که در ادعیۀ مأثوره آمده، تصنّعی و برای ارشاد و تعلیم عباد نبوده است زیرا شأن آن‌ها اجل و مقام آن‌ها اشرف از این است که بیاناتی ظاهری بدون حقیقت و معنی فرموده باشند. آن‌ها چون از مراتب سلوک الی الله گذشته و در حرم خدا وارد شده و سپس به مقام بقاء بعد از فناء که همان بقاء به معبود است رسیده‌اند لذا حال آن‌ها جامع بین دو عالم وحدت و کثرت است و نور احدیت را پیوسته در مظاهر عوالم امکان و کثرات ملکیه و ملکوتیه رعایت خواهند نمود. پس درجۀ سامیه از کمالاتی که دارند همیشه لوازم عالم ملک و ملکوت را مرعی می‌دارند و بلکه از کوچک‌ترین حکمی از احکام یا ادبی از آداب یا حالی از حالات متناسبه با این عوالم دریغ و مضایقه و دوری نخواهند نمود و در عین حال نیز توجّه به عوالم عالیه را حفظ فرموده و بدین‌جهت آنان را موجودات نوریه می‌نامند.

* مباهله، درخواست لعن و نفرین الهی برای اثبات حقّانیت است و بین دو طرفی رخ می‌دهد که هرکدام ادّعای حقّانیت دارند. این واژه در تاریخ اسلام به ماجرایی اشاره دارد که طی آن پیامبر صلی‌الله علیه و آله پس از مناظره با مسیحیان نجران و ایمان نیاوردن آنان، پیشنهاد مباهله داد و آنان پذیرفتند؛ و با این حال، در روز موعود از این کار خودداری کردند که آیۀ ۶۱ آل‌عمران به این مطلب اشاره دارد.

………………………………………………………………………………………………
منابع:

۱) فرهنگ نوربخش، ج ۶، ص ۱۹۲

۲) فرهنگ نوربخش، ج ۶، ص ۱۹۲

۳) مشرب الارواح، روزبهان، ص ۳۱۶

۴) احادیث مثنوی، ص ۱۳

۵) العُدّة الداعی، ص ۱۳۹

۶) العُدّة الداعی، ص ۱۳۹

۷) العُدّة الداعی، ص ۱۳۹

۸) راه روشن، ترجمۀ کتاب المحجة البضاء فیض کاشانی، ج ۲، ص ۴۰۱

۹) عوارف المعارف، ص ۱۰۳

۱۰) فیه ما فیه، ص ۲۸۵

۱۱) مناقب العارفین، ج ۲، ص ۶۲۶

۱۲) بحارالانوار، ص ۷۵

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.