مقام اقتدا
۱- اشاراتی به معانی:
اقتدا: تقلید و متابعت و پیروی کردن از کسی، نماز گزاردن پشت سر پیشنماز.
۲- اشاراتی از قرآن:
۱- يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنٰاسٍ بِإِمٰامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتٰابَهُ بِيَميٖنِهِ فَأُولَٰئِكَ يَقْرَءُونَ كِتٰابَهُمْ وَلَا يُظْلَمُونَ فَتيٖلًا: (به یاد آر) روزی که ما هر گروهی از مردم را با پیشوایشان (به پیشگاه حقیقت) میخوانیم، پس هر کس نامۀ عملش را به دست راست دهند آنها نامۀ خود را قرائت کنند و کمترین ستمی به آنها نخواهد شد. (اسراء: ۷۱)
۲- …فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي… : …پس هر که از من پیروی کند، از من است… . (ابراهیم: ۳۶)
۳- اشاراتی از احادیث:
۱- پیامبر خدا صلیالله علیه و آله: «پیشوایان شما زمامداران شما بهسوی خدایند؛ پس بنگرید از چه کسانی در نماز و دینتان پیروی میکنید.» (کمالالدین ۱/۲۲/۷)
۲- امام زینالعابدین علیهالسلام: «مبغوضترین مردم نزد خداوند کسی است که خود را پیرو روش امامی بداند ولی از رفتار و کردار او پیروی نکند.» (الکافی ۸/۲۳۴/۳۱۲)
۳- پیامبر خدا صلیالله علیه و آله: «هیچ پیامبری نیست که خداوند او را در میان امّتهای پیش از من برانگیخته باشد مگر آنکه از میان امّتش، خواص و یارانی داشت که سنّت و فرمان او را پی گرفتند.» (صحیح مسلم ۱/۷۰/۸۰)
۴- پیامبر خدا صلیالله علیه و آله: «هر که را که خوش آید چون من بزید (زندگی کند) و بمیرد و در باغهای بهشتی که پروردگارم کاشته است جای گیرد، باید پس از من علی را به ولایت گیرد و با دوست او دوستی ورزد و به امامان پس از من اقتدا کند که آنان خاندان من و از سرشت مناند و فهم و علم روزیشان شده است.» (حلیة الاولیاء ۱/۸۶)
۵- پیامبر صلیالله علیه و آله در بیان جایگاه امامان علیهمالسلام فرمود: «آنان دروازههای دانش در میان امّتم هستند، هر که از آنان پیروی کند از آتش نجات مییابد و هر که به آنان اقتدا کند به راه راست رهنمون میشود.» (امالی صدوق ۷۴/۴۲)
۶- امام صادق علیهالسلام: «دوستداران ما کسانیاند که در برابر فرمان ما تسلیم بوده و از آثار ما پیروی و در همۀ امور به ما اقتدا کنند.» (تحف العقول، ۳۰۹)
۷- پیامبر خدا صلیالله علیه و آله در ترغیب به دانش جویی فرمود: «خداوند اقوامی را با دانش برتری بخشید و آنان را پیشوایان در نیکی قرار داد تا بدانان اقتدا شود.» (الخصال ۵۲۲/۱۲)
۸- امام علی علیهالسلام در سفارش به فرزندش امام حسن علیهالسلام فرمود: «دنبالۀ صالحان را بگیر و از آداب آنان پیروی کن و به راه آنان برو.» (کنز العمال، ۴۴۲۱۵)
۹- امام علی علیهالسلام در شناساندن شیعۀ اهلبیت علیهمالسلام فرمود: «از نشانههای هر یک از آنان آن است که او را در دین نیرومند میبینی… به نیکان پیش از خود اقتدا کرده و سرمشق طالبان نیکی پس از خود گشته است.» (کنز الفوائد ۱/۹۱)
۱۰- پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله: «خوشا به حال کسی که قائم اهلبیت مرا درک کند و در زمان غیبتش قبل از قیامش به او اقتدا نماید.» (کمالالدین، ص ۲۸۶)
۴- نکتهها:
* پیروی کردن درست نمیشود مگر به تقسیم ارواح در ازل و امتزاج نور فعلی با گذشته. امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «ارواح لشکرهای مختلفی بودند هر کدام از آنها که با هم در عالم ذر الفت پیدا کردند، در دنیا با هم انس گیرند و آنهایی که همبستگی در آنجا پیدا نکردند، در این عالم نیز با هم الفت نگیرند.» (یعنی در عالم ذر خدا تجلّی کرد و هر کس بهاندازۀ قابلیتش و بهاندازۀ ظرفیتش گرفت و همان در این عالم اجرا میشود. ما که مطیع امام زمان هستیم از اول مطیع بودیم.) اقتدا کردن فقط به آداب ظاهری و انتساب به یکی از اولیاء نیست، بلکه اقتداء امر باطنی است؛ ممکن است به ظاهر از چیزی پیروی کند ولی از درون انقُلت داشته باشد.
* در فقه بابی است که اگر مجتهدی حکمی را استنباط کرد و حتّی اگر اشتباه بود، آنکه تقلید کرده به ثواب میرسد؛ و در اخلاق و عرفان هم کسانی که تابعتر بودند، ترقیّات آنها هم بیشتر بوده است. ابن ابی یعفور از اصحاب امام صادق علیهالسلام است که به امام عرض کرد اگر یک انار در بستهای را بگویی نصفش حلال است و نصفش حرام است قبول میکنم.
* و اگر برای دین خدا راهی محکمتر از اقتداء بود، هر آینه اولیاء و انبیای خویش را بهسوی آن میخواند.
خداوند به عزیزترین خلقش، پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «پیامبران گذشته به من هدایت یافتند، تو هم به طریقۀ ایشان پیروی کن.» (انعام: ۹۰) (۱)
* اقتدا پیروی کردن در تمام جهات است همانند نماز جماعت که مأمومین باید در تمام حرکات و آداب پیرو امام باشند.
* هیچ راهی برای مؤمن زیرک از اقتداء، سالمتر نیست؛ و اقتدا به انجام عملی به سان عمل فردی دیگر، به قصد تأسّی گفته میشود و به اقتدا کننده «مقتدی» و به رفتارش «اقتدا» و به اقتدا شونده «مقتدا به» گفته میشود.
* اقتدا به معنی تأسّی و پیروی از رسول خدا صلیالله علیه و آله و امامان معصوم علیهمالسلام است که در اعمال و افعال واجب صادر از ایشان، تأسی، واجب و در اعمال و افعال مستحب صادر از ایشان، مستحب است.
* با توجّه به اینکه حیات انسان از آغاز تا انجام با رنج و مشقّت آمیخته است «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ» (بلد: ۴) ارائۀ الگویی موفّق که در مسیر زندگی بر مشکلات فائق آمده و راه سعادت را پیموده باشد میتواند مایۀ تأسّی و موجب آرامش خاطر انسان شده و روح تلاش و کوشش را در او تقویت کند.
* خداوند هدایت انبیاء را که همان هدایت خاص الهی است مقتدای رسول خویش دانسته و او را به اقتدای به این هدایت خاص مأمور کرده است. (۲) «أُولَٰئِكَ الَّذيٖنَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدٰاهُمُ اقْتَدِهْ…» (انعام: ۹۰) و در جای دیگر انبیاء را «ائمّه» به معنای الگو برای امتهایشان قرار داده است. (انبیاء: ۷۳) و در مورد دیگر راجع به انبیاء میفرماید: «وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهيٖدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ… .» (نحل: ۸۹)
یکی از معانی «شهادت» در این آیه این است که پیامبر صلیالله علیه و آله اسوه و قدوم مردم است، یعنی مردم او را میبینند و به او تأسی میکنند. (۳) لیکن تنها دربارۀ دو تن از انبیاء به سبب ویژگیهای خاص ایشان واژۀ اسوۀ حسنه به صراحت به کار رفته است.
* خداوند در سورۀ احزاب آیۀ ۲۱ دربارۀ اسوه بودن پیامبر صلیالله علیه و آله میفرماید: «لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ… : شما را در (خصلت و گفتار و رفتار) پیامبر خدا نمونه و سرمشق نیکو و پسندیدهای است. معرفی رسول خدا صلیالله علیه و آله بهعنوان الگو، بدون هیچ قید و استثنا دلیل اعتبار و حجیت همۀ افعال آن حضرت در تمام حالات است که از صدر اسلام بهعنوان سنّت مورد استناد بوده است چنانکه در روایات از اعمال عبادی و غیرعبادی پیامبر صلیالله علیه و آله با تعبیر اسوه یاد شده است. (۴)
البته برخی احکام، مانند جواز ازدواج دائم با بیش از چهار همسر و… ویژۀ رسول خداست. (۵)
دربارۀ حکم اولی تأسی به رسول خدا نظرات گوناگونی است. برخی حکم اولی را وجوب تأسی به آن حضرت و پیروی از روش و منش ایشان دانستهاند؛ مگر آنکه دلیلی برخلاف آن، یا بر استحباب وارد شده باشد و برخی حکم اولی را استحباب تأسی دانستهاند؛ مگر دلیلی بر وجوب آن اقامه شود و گروهی دیگر قائل به تفضیل شده و تأسی به ایشان را در امور دینی واجب و در امور دنیایی مستحب میدانند. (۶)
اصولیان نیز ضمن استناد به آیۀ مذکور برای حجیت افعال پیامبر صلیالله علیه و آله معتقدند اصل عمل معصوم تنها بر اباحۀ فعل و استمرار آن بر استحباب فعل دلالت میکند. (۷)
* آیات ۴ و ۶ سورۀ ممتحنه به اسوۀ نیکو بودن ابراهیم علیهالسلام و همراهان او تصریح میکند: «قَدْ كٰانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرٰاهِيمَ وَالَّذيٖنَ مَعَهُ…» و نیز آیۀ «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ…» شخصیت ابراهیم علیهالسلام موردپذیرش همۀ ملل است. (۸)
و کسانی که به همراه ابراهیم علیهالسلام در آیۀ ۴ سورۀ ممتحنه اسوه دانسته شدهاند سه احتمال مطرح شده است: ۱- انبیاء، ۲- ایمان آورندگان به ابراهیم در همان زمان، ۳- همراهان ایمانی ابراهیم در هر عصر. (۹)
* گرچه اسوه بودن پیامبر صلیالله علیه و آله و ابراهیم علیهالسلام با توجّه به جهانی بودن رسالت ایشان، برای گروهی خاص نیست، لیکن بر اساس آنچه در ادامۀ دو آیۀ ۲۱ احزاب و ۶ ممتحنه آمده است: «…لِمَن كٰانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ…» تنها کسانی از دو الگوی یاد شده بهرهمند میشوند که به خدا و روز واپسین امیدوار باشند، چنانکه بهرهمندی از هدایت قرآن کریم ویژۀ پروا پیشگان است. (هُدیً لِلمُتّقین) (بقره: ۲) افزون بر آیاتی که ابراهیم علیهالسلام را اسوه دانسته وی برای مردم از سوی خدا «امام» به معنای مقتدا نیز قرار داده شده است. «…إِنِّي جٰاعِلُكَ لِلنّٰاسِ إِمٰامًا…» (بقره: ۱۲۴)
* ائمّه اهلبیت علیهمالسلام مصداق کامل اسوۀ حسنهاند، زیرا از یکسو این آیه که نزدیکترین مردم به ابراهیم علیهالسلام را پیروان او میداند: «إِنَّ أَوْلَى النّٰاسِ بِإِبْرٰاهيٖمَ لَلَّذيٖنَ اتَّبَعُوهُ…» (آلعمران: ۶۸) بر امامان شیعه تطبیق شده است. (۱۰) و از سوی دیگر «وَالَّذیٖنَ مَعَهُ» در آیۀ ۴ سورۀ ممتحنه که اسوۀ حسنه دانسته شدهاند بر مؤمنان به ابراهیم و پیروان وی تطبیق شده است. (۱۱)
امّت وسط نیز که در آیۀ ۱۴۳ بقره الگو دانسته شده است: «وَكَذٰلِكَ جَعَلْنٰاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُوا شُهَدٰاءَ عَلَى النَّاسِ…» بر امامان شیعه تطبیق گردیده است. (۱۲) و چون امامان شیعه از مقام عصمت برخوردار و از خطا مصوناند گفتار، رفتار و اخلاق آنها حجّت بوده و بدون استثنا الگو و سرمشق کاملی برای همگان هستند. در روایات نیز به اسوه بودن ائمّه علیهالسلام تصریح شده است. (۱۳)
* حضرت مریم علیهالسلام در آیات ۱۱ و ۱۲ سورۀ تحریم، برای مردم مؤمن نمونه قرار گرفته است: «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذيٖنَ آمَنُوا…». «وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرٰانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا…»
و نیز آسیه همسر فرعون را قرآن بهعنوان نمونهای برای مؤمنان آورده: «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذيٖنَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ…» (تحریم: ۱۱)
* قرآن، امّت اسلامی را امّتی متعادل و به دور از افراط و تفریط و الگو برای همه معرفی کرده است. « وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنٰاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُوا شُهَدٰاءَ عَلَى النَّاسِ…» (بقره: ۱۴۳) زیرا زندگی جمعی مسلمانان تابع احکام و دستورات اجتماعی است که اگر عملی شود میتواند الگوی متعادل و جامعی برای جوامع بشری باشد، درحالیکه جوامع کوچک و بزرگ قبل از اسلام یا در مادّیگرایی و گرایش به مادّیات افراط کردهاند یا در ورطۀ تفریط پرداختن به روح و ترک مادّیات غلتیدهاند.
* در اهمیت اسوه سید قطب در کتاب روش تربیت اسلامی مینویسد: «علمیترین و پیروزترین وسیلۀ تربیت، تربیت کردن با یک نمونۀ عملی و سرمشق زنده است.» (۱۴)
* در قرآن کریم گاه برای الگوسازی در جهت مثبت یا منفی از صفات کلی استفاده شده است: مانند متطهّرین (بقره: ۲۲۲)، متّقین (مائده: ۲۷) و محسنین (الذاریات: ۱۶) و در صفات منفی نیز به همین صورت مانند: مسرفین (زخرف: ۵) و ظالمین (انفال: ۵۴).
* قرآن در اسوهسازی از اقسام مختلفی استفاده کرده که میتوان آنها را اینگونه بیان کرد. قرآن گاهی گروه یا اجتماع خاص را اسوه قرار میدهد. مثل: «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كٰانَتْ…» (نحل: ۱۱۲) و گاهی یک فرد را مانند حضرت موسی در آیۀ «وَاذْكُرْ فِي الْكِتٰابِ مُوسَىٰ…» (مریم: ۵۱). قرآن گاهی فردی را از یک جهت، مانند مریم از جهت پاکدامنی «وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرٰانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا…» (تحریم: ۱۲) و گاهی از تمام جهات مانند: پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله (۱۵) اسوه قرار میدهد.
* اسوههای پسندیده: جامعۀ پسندیده (نحل: ۱۱۲)، ابراهیم و پیروانش (ممتحنه: ۴ و ۶)، رسول اکرم صلیالله علیه و آله اسوۀ شاخص و ممتاز (احزاب: ۲۱ و بقره: ۱۴۳)، آسیه همسر فرعون، الیاس، اسماعیل، الیسع، یونس و لوط علیهالسلام اسوههای هدایت: (انعام: ۸۴ تا ۹۰)، اسوههای ناپسند: همسر لوط و همسر نوح (تحریم: ۱۰).
* اقتدا در بعضی صفات به برخی پیامبران مانند در سخاوت به ابراهیم (که پسر را فدا کرد) و در رضا به اسحاق علیهالسلام (که به فرمان خدا رضا داد و ترک جان عزیز خود بگفت) و در صبر به ایوب (که بلاهای مختلفی مانند مریضی و… دید) و در اشارت به زکریا (که خدا گفت اذ نادی رَبَّهُ نداءً خفیاً) و در غربت به یحیی علیهالسلام (که اندر وطن خود غریب بود و اندر میان خویشان از ایشان بیگانه) و در سیاحت به عیسی علیهالسلام (که در سیاحت خود چنان مجرد بود که جز کاسه و شانه نداشت چون بدید که کسی به دو مشت آب میخورد کاسه بینداخت و چون بدید که به انگشتان تخلیل میکرد شانه بینداخت) و در لبس صوف به موسی که همۀ جامههای وی پشمین بود و در فقر به محمد صلیالله علیه و آله که خداوند کلید همۀ گنجهای روی زمین بدو فرستاد و گفت محنت بر خود منه و از این گنجها خود را تجمّل بساز، گفت نخواهم. بار خدایا! مرا یک روز سیر دار و دو روز گرسنه و این اصول اندر معاملت سخت نیکوست.
* جنید گوید هر کس حافظ قرآن نباشد و حدیث ننوشته باشد به وی اقتدا مکنید که علم مقیّد است به کتاب و سنّت. (۱۶)
* زانکه به عشق اقتدا کردیم
در عالم عشق مقتدا گشتیم
* در درجات بعد از انبیاء و اوصیاء، باید به اولیاء الهی در طریقت اقتدا کرد؛ و برای شناخت صفات آنها، به کتاب استاد طریق، نوشتۀ خانم فاطمه زینالعابدین پور مراجعه شود.
* همچنان که در راه ظاهر دزدان بسیارند در راه حقیقت هم دزدانی همانند زینت دنیوی، هوای نفس، برادران بد و شیاطین وجود دارند و سالک مبتدی بدون صاحبولایتی نتواند از رهزنان نجات پیدا کند؛ و نیز شاید گرفتار آفاتی چون غرور و عدمتشخیص وقایع و مکاشفات رحمانی از شیطانی و عدم توانایی اضالۀ امراض درونی بشود و لذا سرعت سیر او بالا نمیرود، پس نیاز به استاد کاملی دارد.
* به کوی عشق منه بیدلیل راه قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
* دربارۀ انواع سالکین تقسیمبندیهایی کردهاند، به سالک مجذوب و مجذوب سالک، مجذوب مطلق و سالک مطلق؛ که مجذوب مطلق و سالک مطلق نمیتوانند از دیگران دستگیری کنند.
…………………………………………………………………………………………
منابع:
۱) شرق بی غروب، ص ۸۰؛ هزار و یک تحفه، ص ۴۱۰، بحر المعارف، فصل ۳۳
۲) تفسیر موضوعی، ج ۶، ص ۸۴
۳) تفسیر موضوعی، ج ۶، ص ۱۱۱
۴) الدر المنثور، ج ۶، ص ۵۸۳
۵) روح المعانی، ج ۲۱، ص ۲۵۲
۶) تفسیر قرطبی، ج ۱۴، ص ۱۰۲-۱۰۳
۷) اصطلاحات الاصول، ص ۱۴۲
۸) التبیان، ج ۸، ص ۵۲۰
۹) البصائر، ج ۴۵، ص ۳۷۳
۱۰) نور الثقلین، ج ۱، ص ۳۵۳
۱۱) البصائر، ج ۴۵، ص ۳۷۳
۱۲) مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۱۵
۱۳) بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۶۱
۱۴) ترجمۀ المیزان، موسوی همدانی، سید محمدباقر
۱۵) ترجمۀ المیزان، ج ۱۶، ص ۴۳۲
۱۶) رسالۀ قشریه، ترجمه، ص ۵۲