وبلاگ

مقام خُمُول (گمنامی)

۱- اشاراتی به معانی:

خمول: گمنام شدن، بی‌نام گردیدن، گمنامی، بی‌نشانی، بی شهرت بودن.

۲- اشاراتی از احادیث:

۱- امام صادق علیه‌السلام: «هر که خواهد نامش بلند شود، باید گمنامی پیشه کند.» (بحارالانوار ۷۸/۲۶۴/۱۷۰)

۲- امام علی علیه‌السلام: «به‌راستی‌که آسایش در گمنامی است.» (غررالحکم ۳۳۷۵)

۳- پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله: «محبوب‌ترین بندگان نزد خداوند متعال پرهیزگاران گمنام‌اند؛ همانان که هرگاه غایب باشند کسی جویایشان نمی‌شود و وقتی حضور دارند ناشناخته‌اند، آنان پیشوایان هدایت‌اند و چراغ‌های دانش.» (کنز العمال ۵۹۲۹)

۴- امام علی علیه‌السلام: «ساده‌پوش باش تا شهره نشوی و خودت را عَلَم نکن تا مشهور و شناخته شوی سکوت و خاموشی گزین تا سالم مانی… .» (شرح نهج‌البلاغه ۲/۱۸۱)

۵- امام صادق علیه‌السلام: «سلامت چندان کمیاب است که راه جستن آن پوشیده و ناپیداست و اگر سلامت در چیزی باشد، تقریباً در گمنامی است.» (بحارالانوار ۷۸/۲۰۲/۳۵)

۶- امام صادق علیه‌السلام: «اگر توانستید ناشناخته بمانید چنین کنید؛ وقتی نزد خدا ستوده باشی نگران نباش که مردم ستایشت نکنند و نگران نباش که در نظرشان نکوهیده‌ای.» (بحارالانوار ۷۳/۱۲۱/۱۱۰)

۷- امام علی علیه‌السلام در توصیف آخرالزمان فرمود: «زمانی می‌رسد که هیچ‌کس در آن زمان نجات نمی‌یابد، مگر مؤمن حق‌پرست بی‌نام و نشان که اگر حضور داشته باشد، کسی او را نمی‌شناسد و اگر غایب باشد، کسی به جستجویش نمی‌آید، این افراد چراغ‌های هدایت‌اند و نشانه‌های روشن برای شبروان.» (نهج‌البلاغه؛ خطبۀ ۱۰۳)

۸- پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله: «هان! بهترین بندگان خدا کسی است که باتقوا و پاک و گمنام باشد و بدترین بندگان خدا کسی است که انگشت‌نما باشد.» (بحارالانوار ۷۰/۱۱۱/۱۲)

۹- امام صادق علیه‌السلام: «ازجمله چیزهایی که خدای متعال با آن روز قیامت بر بنده‌اش احتجاج کند این است که می‌فرماید: اَلَم اُخمِل ذِکرَک؟: آیا تو را بی‌نام و نشان نساختم؟ (تحصین، ص ۱۱)

۱۰- پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله: «بنده تا زمانی که جایگاهش دانسته نباشد، در خیر و خوشی به سر می‌برد، اما همین‌که جایگاهش شناخته شد، فتنه‌ای به سراغش آید که بر آن پایداری نتواند، مگر آن کس که خداوند پایدارش بدارد.» (کنز العمال ۵۹۵۰)

۱۱- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «ایمان بنده کامل نمی‌شود مگر آنکه گمنامی نزد او مطلوب‌تر از شهرت و… باشد.» (راه روشن، ج ۷، ص ۴۳۸)

۳- نکته‌ها:

* باید دانست که اصل جاه و مقام همان منتشر شدن شهرت و آوازه است و آن مذموم است؛ بلکه گمنامی ستوده است مگر کسی که خدا او را بدون اینکه خودش را به قصد مشهور شدن به زحمت بیندازد برای منتشر ساختن دینش مشهور سازد.

* ایوب گفته است: «سوگند به خدا بنده‌ای تصدیق نکرده خدا را مگر این‌که شادمان شود که مقامش معلوم نباشد.» (۱)

* از خالد بن معدان نقل است که هرگاه شرکت‌کنندگان در مجلسش زیاد می‌شدند وی از بیم شهرت برمی‌خاست. (۲)

* از ابوالعالیه نقل شده که هرگاه بیش از سه نفر نزد او می‌نشستند برمی‌خاست. (۳)

* روایت شده که مردی در سفری رفیق ابن محیریز شد و چون از او جدا شد، گفت: به من سفارشی کن. گفت: اگر بتوانی که تعریف کنی و تعریف نشوی و به‌سوی دیگری بروی و به سویت نیایند و سؤال کنی و سؤال نشوی، چنان کن. (۴)

* گمنامی از صفات مؤمنان و خصال اهل یقین است و حب گمنامی شعبه‌ای از زهد است. هر کس خدا را بشناسد و حب و انس به او داشته باشد، دوستدار گمنامی و گریزان از جاه و شهرت و آوازه است. (۵)

* امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «خوشا به حال بندۀ گمنامی که به او اعتنا نشود، او مردم را نشناسد و مردم او را نشناسند.»

و از جمله وظایف سالکان آن است که خمول نزد ایشان احب باشد از شهرت. (۶)

* وقتی از اهل تبریز جمعی به نجف اشرف خدمت آیت‌الله قاضی مشرّف شدند و ایشان از احوال یکی از شاگردان خود که به تبریز رفته بود سؤال کرد، گفتند: در میان مردم شهرتی به سزا یافته است. مرحوم قاضی از این کلام ملول و مکدّر شده و فرمودند: «شهرت بسیار ضرر دارد و شخص مشهور به بلاهایی مبتلا می‌گردد. خصوصاً سالک که هر چه معتزل‌تر باشد، وصولش به مقصد بهتر است و در اشتهار دچار بلیه می‌شود.» (۷)

* از آفات شهرت‌طلبی معایبی است که در کردار ریایی و گفتار نفاقی ایجاد می‌شود؛ حتّی انفاق برای فریب و تظاهر به عبادت و… .

* ایوب به سفری بیرون رفت، پس افراد زیادی پشت سرش به راه افتادند. وی گفت: اگر نمی‌دانستم که خدا از دلم آگاه است که من از این کار بدم می‌آید، می‌ترسیدم که مورد خشم خدا قرار بگیرم. (۸)

* معمر گوید: ایّوب را بر بلندی جامه‌اش سرزنش کردم، پس گفت: شهرت در گذشته به بلندی جامه بود ولی امروز به کوتاهی آن است. (۹)

* نوری گوید: بزرگان از دو شهرت نفرت دارند: جامه‌های خوب و لباس‌های پست، زیرا چشم‌ها به هر دو دوخته می‌شود. (۱۰)

* حوشب می‌گریست و می‌گفت: نامم به مسجد جامع رسیده است. (۱۱)

* بزرگی گفت: مردی را نمی‌شناسم که شهرت را دوست بدارد ولی دینش بر باد نرود و رسوا نشود و نیز گفت: شیرینی آخرت را نمی‌چشد مردی که دوست بدارد مردم او را بشناسند. (۱۲)

* کسی می‌گفت: خدایا مرا در پیشگاه خودت از والاترین آفریدگانت و در نزد نفس خودم از پست‌ترین مخلوقاتت و در نزد مردم از آفریدگان متوسط خود قرار بده. (۱۳)

* اگر کسی بگوید کدام شهرت بیشتر از شهرت پیامبران و پیشوایان عالم است و چگونه آن‌ها فضیلت گمنامی را از دست داده‌اند؟ باید بدانی آنچه نکوهیده است شهرت‌طلبی است، اما اگر بدون اینکه بنده به خود زحمت بدهد از سوی خداوند سبحان مشهور شود نکوهیده نیست آری برای افراد ضعیف شهرت بلاست ولی برای نیرومندان بلا نیست و او به سان غرق شدۀ ضعیف است که هرگاه با او گروهی غرق شده باشد برای او بهتر است که هیچ‌کدام او را نشناسند، چون به او درمی‌آویزند و در برابر آن‌ها ضعیف است؛ در نتیجه همراه آن‌ها هلاک می‌شود؛ اما غرق شده‌ای که قوی است بهتر است غرق‌شدگان او را بشناسند تا به او درآویزند و آن‌ها را نجات دهد و از انجام آن کار ثواب ببرد.

* علّت گمنامی بعضی اولیاء را، پیروی نکردن وی از طریقتی خاص یا شیخی مشهور یا تعمّد در ناشناس ماندن و ابراز نکردن صریح آرای خویش، به سبب هراس از فضای حاکم بر جامعه پس از ماجرای حلاج، دانسته‌اند.

* شهرت از لذّت‌های خیالی است نه‌تنها سودی ندارد بلکه موجب زحمت است و مؤمن عاقل به دنبال حقایق است نه تابع خیالات.

* خداوند بندۀ پرهیزگار توانگر پوشیده را دوست دارد؛ یعنی خمول اختیار کرده و از شهرت بپرهیزد و آن به عزلت تعلّق ندارد. چه بسیار زاهد عزلت گزیده باشد که همۀ مردمان وی را بشناسد و بسیار آمیزنده بود که خامل باشد و مذکور و مشهور نگردد.

* گاهی مسافرت برای زندگی در شهری دیگر، می‌تواند برای کسی که مبتلا به توسّع در مال و جاه و شهرت است که سبب دوری او از خدا می‌شود یا احساس ترس از فتنه‌ها و خصومت‌هایی که دشمنانش با او دارند و باعث رنجش فراوان او شده و دیگر خطرات، مفید بوده و در آنجا خمول اختیار کند.

* برای حجاب جاه به دور شدن از مواضع جاه برخیزد و به تواضع و گزیدن خمول و گریختن از اسباب ذکر و انجام کارهایی که دل خلق از خود بر ماند.

* در کتاب انسان کامل (نسفی) آمده است که: گفته شد که انسان کامل آزاد آن است که او را هشت چیز به کمال باشد، اقوال نیک و افعال نیک و معارف و ترک و عزلت و قناعت و خمول. هر که این هشت چیز را به کمال رسانید کامل و آزاد است و بالغ و حرّ است؛ هر که چهار اول را دارد و چهار آخر را ندارد کامل است اما آزاد نیست و هر که چهار آخر دارد و چهار اول ندارد آزاد است اما کامل نیست؛ و کاملان آزاد دو طایفه‌اند: چون ترک کردند و آزاد و فارغ گشتند، دو شاخ پیدا آمد؛ بعضی بعد از ترک، عزلت و قناعت و خمول اختیار کردند و بعضی بعد از ترک، رضا و تسلیم و نظاره کردن اختیار کردند. مقصود همه آزادی و فراغت بود. بعضی گفتند آزادی و فراغت، در ترک و عزلت و قناعت و خمول است و بعضی گفتند آزادی و فراغت، در ترک و رضا و تسلیم و نظاره کردن است، این هر دو طایفه در عالم هستند و هر یک به کار خود مشغول‌اند.

* گفته‌اند جاهل را خمول بهتر از شهرت. جهت آن‌که خمول پرده معایب اوست و شهرت نشر مثالب او و مرتبه‌ای که به آن نخواهد رسیدن باید که نطلبد تا آنچه در دست دارد به باد ندهد.

* اگر با مردمان باشی، رنگ آنان را می‌گیری و نفست قوّت مقاومت ندارد که متأثر از صحبت ایشان نشود. مگر جزو کسانی باشی که عزّت و خواری و خمول و جاه، یعنی وجود و عدم این حالات پیش تو مساوی باشد.

* بعضی اولیاء را برای کتمان حالات خود به کارهایی از جمله تجارت یا تحصیل علوم و سفر کردن و… اشتغال پیدا کرده تا از شهرت گریخته و دیگران از حالشان مطلع نشوند.

* در هر قرنی و زمانی بندگانی‌اند که در عدد نیایند و ایشان بر روی زمین متفرّق‌اند و در شهرها منتشرند و خمول و گمنامی را شعار خود ساخته‌اند و در ستر خدای متعال در میان بندگان او مستور مانده‌اند و عقل جمله عاقلان کامل صفت حالت ایشان را تحمّل نتواند کردن، جهت آنکه عقل در این مراتب عاجز و ضعیف است و حال و عمل ایشان در دل خلایق نتواند گنجیدن.

* خمول جوی که شهرت ترا زیان دارد
ز من بپرس که دارم ز هر دو نیک خبر (دیوان فیض کاشانی)

* از جمله معالجات عملیّه حبّ جاه آنکه از چیزی که باعث زیادتی حبّ جاه و حرمت تو باشد احتراز کنی و اموری را که موجب سقوط وقع تو باشد مرتکب گردی، مادامی‌که منجر به خلاف شرعی نشود و فواید ضدّ آن را که گمنامی و خمول است به نظر در آوری.

* مخلصی را به تنگنای خمول
بسته بر خود در خروج و دخول

* گاهی خدا بندگان خویش را قبض فرموده و به‌وسیلۀ خمول و گمنامی از چشم مردم پنهان داشته که کسی آن‌ها را نشناسد و دسته‌ای از آنان را در لباس عوام مستور فرموده است و گروهی آنان‌اند که خدا آن‌ها را از خودشان برای خودش انتخاب فرموده و در قبضۀ تصرّف خود آن‌ها را نگه داشته به‌طوری‌که در ظواهر آنان نشانۀ احوال و آثار تجلّیات جمال و جلال مشهود نیست از جهت قوت استعداد و کمال آن‌ها و آن‌ها را در مقام فناء نگه داشته و به مقام بقاء بعد از فناء رجوع نداده است.

* بسط ورود چیزی است در دل عارف که اشاره بر لطف و تکریم باشد و درجۀ اعلای آن، این است که شواهد واردات عارف در مراتب علم شرعی نمودار شده و با احکام علم و عبادات جلوه نماید، این قبیل عارفان ظاهراً مشغول عمل به ظواهر شریعت بوده و پیوسته در طاعت و عبادت‌اند و باطناً مانند خواص در حال معرفت و شهودند و این گروه را برزخ بین البحرین و ذوالریاستین خوانند و این قبیل سلاک با وسایل تفرقه از مقام جمع تنزّل نمی‌کنند.

* گویند غزالی در بغداد به اوج شوکت و شهرت رسید و در میان خاص و عام مقامی برتر از همه پیدا کرد، پس از آن، دریافت که از این راه نمی‌توان به آسایش و آرامش روحی رسید، پس از تردید بسیار دنباله‌رو انسان‌های وارستۀ بی‌نام و نشان شد. به بهانۀ زیارت کعبه از بغداد بیرون رفت، چندی با گمنامی به جهانگردی پرداخت و سال‌ها در شهرهای مختلف جهان به خلوت نشست. (۱۴)

* علل گمنامی عزیز الدّین نسفی را چند مورد بیان کرده‌اند:

۱- دوری از شهرت‌طلبی و آوازه خواهی؛ ۲- پیروی نکردن از آداب خانقاه‌ها؛ ۳- گرایش به عقاید شیعی (در زمان او، تعداد شیعیان کم بود). (۱۵)

* شهرت یا گمنامی به لحاظ اشخاص و احوال و ازمنه، احکامی متفاوت دارند و چون خدا به لطف عمیم خویش آنچه را که مصالح عباد در آن است انجام می‌دهد لذا بنده باید همۀ آن‌ها را به مولایش واگذار کند و راضی به قضای الهی باشد.

* یکی از مریدان صیدلانی گفت: بعد از وفات وی برای قبر وی لوحی ساختم و نام وی بر آنجا نوشتم، خراب کردند، بار دیگر راست کردم، باز خراب کردند و همچنین چند بار، هرچند راست کردم خراب کردند و با قبر هیچ‌کس دیگر آن نمی‌کردند، سرّ آن را از استاد ابوعلی دقاق پرسیدم؛ گفت: آن مرد در دنیا گمنامی اختیار کرده بود و حق سبحانه نیز وی را پنهان می‌خواهد و تو می‌خواهی که وی را آشکار کنی. این کی میسّر شود؟! (۱۶)

* ز گمنامی نرنجم گر وفا پر می‌برد نامم
به بی‌قدری بنازم گر جفا کم می‌کند یادم (دیوان فیاض لاهیجی)

* باید برای علاج محبّت جاه، از راه عمل، آنکه اعتبار در دل‌ها داشتن را ساقط کند به اینکه انس به گمنامی بگیرد و قناعت کند به اعتبار داشتن در نزد خدا و از مردم کناره بگیرد و به جایی رود که کسی او را نشناسد و اگر عزلت می‌گیرد مراقب باشد که سبب آن نشود که به سبب عزلت، در دل‌های مردم، وقعی و مرتبه‌ای داشته باشد.

* منظور از گمنامی و پرهیز از شهرت، آن نیست که مثل راهبان گوشه‌نشینی را اختیار کرده و چه‌بسا مردم هم او را می‌شناسند، بلکه شخص معاشرت با مردم دارد ولی گمنام است و نام و شهرتی ندارد.

* گمنامی به جهت نجات از شرّ اشرار و دوری از پست و مقام (که بالاجبار به او می‌رسد) که سبب دور شدن او از خدا شود و دوری از مبتلا شدن به غرور و عُجب و نیز عدم تضییع وقت فراوان به سبب مراجعات مردمی که نوعاً برای امورات دنیا و یا به جهت نیّات غیر الهی می‌باشد و نیز برای رسیدن به مقاصد بلند و بریدن از علایقی که گرفتار آن‌هاست که نیاز به تمرین دادن نفس و داشتن فراغت بال دارد، مفید است.

………………………………………………………………………………………..
منابع:

۱) راه روشن، ج ۶، ص ۱۵۶-۱۵۷

۲) راه روشن، ج ۶، ص ۱۵۶

۳) راه روشن، ج ۶ ص ۱۵۶

۴) راه روشن، ج ۶ ص ۱۵۶

۵) بحر المعارف، ج ۱، ص ۲۹۱

۶) بحر المعارف، ج ۱، ص ۲۸۴

۷) آیة الحق، ص ۱۱۴

۸) راه روشن، ج ۶، ص ۱۵۶

۹) راه روشن، ج ۶، ص ۱۵۶

۱۰) راه روشن، ج ۶، ص ۱۵۶

۱۱) راه روشن، ج ۶، ص ۱۵۶

۱۲) راه روشن، ج ۶، ص ۱۵۶

۱۳) راه روشن، ج ۶، ص ۱۶۰

۱۴) کیمیای سعادت، ج ۱، ص ۱۴

۱۵) بیان التنزیل، ص ۱۶

۱۶) نفحات الانس ص ۲۰۶

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.