مقام بندگی
۱- اشاراتی به معانی:
بنده: مخلوق خداوند، برده، نوکر و غلام، مطیع، من (اینجانب)، مقهور.
بندگی: غلامی، بنده بودن، نوکری، عبودیّت، اطاعت، پرستش، خدمتکاری، بردگی.
۲- اشاراتی از قرآن:
۱- وَاذْكُرْ عَبْدَنٰا أَيُّوبَ… : یاد کن عبد ما ایوب را… (ص: ۴۱)
۲- …إِنَّهُ كٰانَ عَبْدًا شَكُورًا: …(نوح) بندهای بسیار شکرگزار بود. (اسراء: ۳)
۳- سُبْحٰانَ الَّذيٖ أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا… : منزّه است خدایی که شبی بندهاش (محمد صلیالله علیه و آله) را [از مسجدالحرام به مسجدالاقصی] سیر داد. (اسراء: ۱)
۳- اشاراتی از احادیث:
۱- امام علی علیهالسلام: «بهراستیکه محبوبترین بنده نزد خدای سبحان، بندهای است که خداوند او را بر نفسش یاری کند…» (غررالحکم، آمدی، ترجمۀ انصاری، ص ۲۷۲)
۲- امام صادق علیهالسلام: «علم آن نیست که به درس گرفتن و تعلّم حاصل آید بلکه نوری است که در قلب آن کس که خدای تعالی او را اراده کرده، قرار مییابد. پس اگر چنین علمی را خواستی در مرحله اول باید در نفس خود حقیقت عبودیّت و بندگی را بجویی و به دنبال آن، علم را بهوسیلۀ به کار گرفتن آن طلب کن و از خدای متعال بخواه که فهم و هوش عطایت کند.» (بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۴)
۳- امام علی علیهالسلام در نهجالبلاغه فرمود: «متعبّد بدون تفقّه (و معرفت) الاغی را میماند که آسیاب را میچرخاند ولی از خواص آن بیخبر است.» (هزار و یک تحفه، شمارۀ ۸۸۹)
۴- امام علی علیهالسلام: «هنگامیکه پروردگار سبحان بندهای را صالح و نیکوکار خواهد او را به کمسخنی و کمخوراکی و کمخوابی الهام کند.»
۵- پیامبر صلیالله علیه و آله: «خدا را بندگی کن گویا او را میبینی، اگر تو او را نمیبینی، او تو را میبیند.» (شرق بی غروب، باب صدم)
۶- امام علی علیهالسلام: «نشانۀ خشنودی خداوند سبحان از بندهاش خشنودی بنده از خداوند به آنچه از سود و زیان او مقدر شده است، میباشد.» (غررالحکم، ص ۵۲۲)
۷- امام علی علیهالسلام: «ایمان بنده کامل نگردد تا هر که را دوست دارد برای خدا دوست بدارد و هر که را دشمن دارد برای خدا دشمن بدارد.» (غررالحکم، آمدی، ترجمۀ انصاری ص ۶۵۳)
۸- امام علی علیهالسلام: «آزادمرد هیچگاه بنده نگردد مگر آنکه غم (احسان دیگران) زدوده شود.» (همان، ص ۶۶۰)
۹- امام علی علیهالسلام: «هیچچیز بزرگان و آزادگان را بهمانند نیکوکاری بنده نمیسازد.» (همان، ص ۸۲۸)
۱۰- امام صادق علیهالسلام: «عبودیّت گوهری است که ربوبیّت در آن نهفته شده است.» (مصباح الشریعه، ص ۷)
۴- نکتهها:
* عبودیّت اوج تکامل روح یک انسان و قرب او به خداست و عبودیّت تسلیم محض در برابر ذات پاک اوست؛ عبادت تنها رکوع و سجود و قیام و قعود نیست، بلکه روح عبادت تسلیم بیقید و شرط در برابر کمال مطلق و ذات بیمثالی است که از هر عیب و نقص مبرّاست.
* عبد تلاش و کوشش میکند که خود را در صفات شبیه به معبود سازد و پرتوی از صفات جلال و جمال او را در خود منعکس کند و نیز انسان در سایۀ عبودیّت به جایی میرسد که به اذن پروردگار میتواند در جهان تکوین، تدبیر و تصرّف کند و صاحب ولایت تکوینیه شود، همانگونه که آهن سرد و سیاه بر اثر مجاورت با آتش، گرم و سرخ و فروزان میشود؛ این حرارت و نورانیت از درون ذات او نیست بلکه پرتو ناچیزی از آتش به او افتاده و به این رنگ درآمده است.
* اطاعت از کسی عبادت اوست و تمام مالکیتها و ولایتها و حکومتها به خداوند متعال بازگشت میکند و همه در طول مالکیت و ولایت خداوند قرار دارند. پس اگر کسی ولایت و حکومتی را با امر و اذن الهی تصاحب کند حکومت و ولایت و سرپرستی او اطاعت خدا محسوب شده و عبادت خدای تعالی خواهد بود و کسانی که از او فرمان میبرند و اطاعت میکنند خدای تعالی را اطاعت کرده و فرمان بردهاند و در نتیجه خدا را عبادت کردهاند.
* اگر کسی فعلی را به جهت خشنودی و رضای نفس خویش انجام دهد، نفس خود را عبادت کرده است. پس در این صورت افعال و اعمالی که برای رسیدن به بهشت یا ترس از جهنم انجام داده میشود، نمیتوان آنها را عبادت خدا به حساب آورد، گرچه خدای تعالی به آنها امر کرده باشد.
چون این اعمال در حقیقت به خاطر حب و دوستی و علاقه به نفس انجام گرفته است. ولی خداوند متعال، به لطف و کرم خود، بر بندگانش توسعه داده و به آنان اذن داده که اگر خواستند میتوانند اعمالشان را به این دو جهت هم انجام دهند و برای آنان در مقابل این اعمال هم ثواب داده میشود.
* از شرایط عبادت، خلوص، اعتدال، صبر، علم، خشوع و طهارت است.
* عبادت منحصر در مناسک عبادی نیست و دعا، تفکّر و کسب روزی حلال را نیز از مصادیق آن شمردهاند. از موانع عبادت، تفاخر، تکبّر، جهل، دنیاگرایی و حرامخوری میباشد.
* عبادت در اصطلاح قرآنی معنایی عام دارد و بسیاری از رفتارهای انسان را اگرچه پیروی از شیطان و هوای نفس باشد، در برمیگیرد. بر اساس آیات قرآن مفهوم عبادت شامل عبادت دیگر انسانها (توبه: ۳۱)، عبادت هوای نفس (طه: ۴۳)، عبادت شیطان (مریم: ۴۴)، عبادت بتها (عنکبوت: ۱۷ و ۲۵) و عبادت خداوند (زمر: ۱۱) میشود.
* از آثار عبادت، با توجّه به قرآن و روایات، میتوان به آمرزش گناهان، آرامش و سرور، افزایش رزق و روزی، استواری دین، امامت، تقرّب الهی، تقوای الهی، جلب رحمت و رضایت الهی، شکر خدا، عزّت، قدرت، مصونیت از گناه، هدایت الهی، همنشینی با ابرار و نیکان و یقین اشاره کرد.
* بندگی مقام تکلیف است و تسلیم و رضا و وارهیدن از کل ماسوی.
* اساس بندگی طاعت است.
* عبادت به معنای بندگی است؛ یعنی خود را دربند نهادن و این بند را پیوسته بر گردن استوار داشتن و تسلیم شدن خواه از جهت احتیاج یا رغبت یا بزرگی و عظمت و لازمۀ چنین تسلیمی خضوع است. (۱)
* گفتهاند: حقیقت بندگی دو چیز است: آن کنی که او پسندد و آن پسندی که او کند. (۲)
* بنده کسی را گویند که از بند خودپرستی رسته و دست ارادت بر دامن مولی زده.
* بندگی مراتبی دارد و بالاترین مراتب آن وقتی است که بنده مطیع کامل مولی باشد. عبودیّت مقدّم بر رسالت است. اول عبد کامل میشود بعد رسول؛ یعنی عبودیّت اخصّ از رسالت است.
پس مقام بندگی و عبودیّت بس بلند و شریف است که خداوند انبیاء خود را به این لقب ستوده است.
* پیامبر صلیالله علیه و آله در جواب زنی که دید ایشان همانند سایر مردم روی زمین نشسته و بدون تشریفات غذا میخورد و با تعجّب عرض کرد شما همانند بردگان غذا میخورید و مینشینید، فرمود: «من بنده هستم و کدام بندهای از من بندهتر است؛ إنّی عَبدٌ و أی عبداً عبد منّی.» (۳)
* بندگان حق رحیم و بردبار
خوی حق دارند در اصلاح کار (مثنوی ۳/۲۲۲۲)
* واجبات و مستحبّات دو اصل در عبودیّت هستند. پس هر کس آن دو را به درستی و به حق بیاورد، گویا تمام عبادتها را به جا آورده است.
بهترین عبادت آن است که (از آفات خارجی) به امنیت نزدیکتر و از آفات داخلی خالصتر باشد؛ و اگر واجبات و مستحبّات سالم آورده شود، صدق در بندگی معبود پدیدار شود. شخص در حال عبادت مواظب باشد که خداوند عالم بر نیّات است و آن طوری عبادت را بیاورد که او خواسته و دعوت کرده است که او میبیند و مراقب است. آنهایی که در تحصیل فضایل و علوم ظاهری بیحقیقت میکوشند، عبادتشان اعتباری ندارد. پس حرکات را از ریا و باطن را از قساوت قلب خالص کن و دوری کن از اینکه به محضر سلطان جهان قدم بگذاری مگر به ذلّت و احتیاج و خشیّت و تعظیم. (۴)
* تعبّد بدون درک علم و معرفت، تعصّب در ظواهر را زیاد میکند و متعبّد این چنینی، هر کس را که در این منزل نباشد، طرد میکند تا جایی که حتّی کار امام معصوم را زیر سؤال میبرد و حکم به تکفیر میکند! چنانکه عدهای از این دسته به امیرالمؤمنین علیهالسلام و امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام چنین رفتار کردند حتّی با امام جنگیدند.
* یکی از جهات در معرفت به عبادات این است که عابد در عبادت در مقام ثنای حقتعالی باشد و او را ستایش کند و حمد و تقدیس و تنزیه نماید و چون معبود سزاوار پرستش است به ستایش او مشغول است. مدح و ثنای ذات اسماء و صفات و الطاف خاصه و نعمتهای بیکران او، دلالت دارد بر اینکه او را به بندگی پذیرفته و در کمال عبادات تأثیر میگذارد. (۵)
* بندگی در غیب آمد خوب و کَش
حفظ غیب آمد در استعباد، خَوش (مثنوی)
خدمت و بندگی در غیاب ارباب، خوشآیندتر و به مراتب مهمتر است تا در حضور انجام شود که تأیید به شروط مولاست. آنکه در غیاب شاهی او را مدح میکند، فرق است باآنکه در حضور شاه او را مدح مینماید. مثلاً قلعهداری که در سر مرز، نگهبانی کشور سلطان میکند، کارش ارزشمند است که مانع از ورود دشمنان سلطان میشود و به باج و رشوه این کار را نمیفروشد و آن مرزبان نزد شاه به خاطر جانفشانی و وفاداریاش بهتر است.
پس آنچه بر سالک از غیب و قیامت پردهپوشی است و او با ایمان و اطاعت حفظ حدود، اوامر و نواهی الهی را انجام میدهد، بسیار ممتاز و قابل سپاس است. ولی در روز قیامت و حضور طاعات که اعمال همه نمایان است، دیگر جای طاعت و عمل نیست. (۶)
* بندگی جوهری است که کنهاش ربوبیّت است. آنچه از عبودیّت یافت نگردد، در مقام ربوبیّت پیدا گردد و از آنچه از ربوبیّت پوشیده شود، در عبودیّت آشکار گردد.
تفسیر عبودیّت آن است که هر چیزی را که دارد بذل کند و سبب آن، وقتی است که نفس را از هوی و هوس باز دارد و برخلاف میل نفس وادارش کند؛ و کلید این وصول، ترک آسایش و راحتی و دوست داشتن عزلت است که جز با احتیاج و فقر به حقتعالی محقّق نگردد. (۷)
پس بذل دارایی و برخلاف میل نفس انجام دادن، مفتاح رسیدن است. (۸)
* پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «با فضیلتترین مردم کسی است که: ۱- به عبادت عشق بورزد؛ ۲- آن را در آغوش بگیرد؛ ۳- به قلبش آن را دوست بدارد؛ ۴- با تنش آن را به جای آورد؛ ۵- برای آن فارغ باشد (به کار دیگری مشغول نباشد) پس چنین کسی اندیشه نمیکند که صبح میکند در دنیا بهسختی یا به راحتی زندگی را بگذراند.» (۹)
* امام صادق علیهالسلام فرمود: «یکی از دانشمندان و بزرگان بنیاسرائیل در عبادت آنقدر سماجت کرد که مانند چوب خشک شد. خدا به پیامبر آن زمان وحی کرد که به وی بگوید خدایت میفرماید: سوگند به عزّت و جلالم، اگر تو برای من آنقدر عبادت کنی که همۀ گوشت و چربی بدنت مانند دنبهای که در درون دیگ آب میجوشد، آب گردد من عبادتهای تو را قبول نمیکنم مگر اینکه از راهش انجام دهی.» (۱۰)
* ابراهیم ادهم گفت: وقتی غلامی خریدم از وی پرسیدم: چه نامی؟ گفت: تا چه خوانی. گفتم: چه خوری؟ گفت: تا چه خورانی. گفتم: چه پوشی؟ گفت: تا چه پوشانی. گفتم: چه کار میکنی؟ گفت: تا چه فرمایی. گفتم: چه خواهی؟ گفت: بنده را با خواست چه کار.
پس با خودم گفتم: ای مسکین! تو در همۀ عمر خدای تعالی را چنین بندهای بودی؟! بندگی را از وی بیاموز. (۱۱)
* از امام سجّاد علیهالسلام نقل شده که خداوند فرمود: «به عزّت و جلال و عظمت و بهاء و علوّ مقام و ارتفاع و جایگاهم که هر بندهای هوای (خواست) مرا بر خواست خود مقدّم بدارد، من هم ۱- همّش را در آخرت اندازم. ۲- بینیازی را در قلبش اندازم. ۳- همۀ اموراتش را کفایت کنم (جلوی همۀ سختیهای او را میگیرم). ۴- آسمان و زمین را ضامن روزی او کنم. ۵- دنیا را در نظرش بیاعتبار میسازم تا از آن متنفّر شود.»
در روایت دیگری کتاب کافی از امام باقر علیهالسلام در این موضوع سه خصلت را برشمرده است:
امورش را کفایت کنم، آسمان و زمین را ضامن روزی او کنم و تجارت او را از همۀ تجارت کنندگان سودمندتر کنم. (۱۲)
* عنوان بصری از امام صادق علیهالسلام سؤال کرد: حقیقت بندگی چیست؟ امام فرمود: سه چیز است: اول آنکه بنده در تمام آنچه خدای تعالی در اختیار او قرار داده است برای خود ملکیتی نبیند؛ زیرا بندگان حقیقی مالک هیچچیز نمیشوند. مال را مال خدای بیند و هر جا که خدا دستور داده قرار دهند.
دوم آنکه بنده برای خودش تدبیری نداشته باشد.
سوم آنکه همۀ کار و اشتغالش در دستورات و امر و نهی الهی باشد.
پس هنگامیکه بندهای در دادههای الهی برای خود مالکیتی ندید، انفاق کردن در مواردی که خدا دستور داده بر او آسان شود و هرگاه بندهای تدبیر امورش را به مدبّر خود واگذارد، مصیبتهای دنیا بر او آسان میشود و هرگاه بندهای به آنچه خدای تعالی امر و نهی فرموده مشغول شود فراغتی به او دست نمیدهد تا به مجادله و مباهات با مردم بپردازد.
و اگر خدای تعالی بندهای را از روی اکرام به این صفت مرحمت فرمود، دنیا و شیطان و خلق و همهکس در نظر او خوار میشوند و از روی زیادت طلبی و فخرفروشی دنیا را نمیطلبد و آنچه را که نزد مردم است به خاطر عزّت یافتن و برتری جستن طلب نمیکند و روزگار خود را به بطالت نمیگذارند و این درجۀ اول تقوی است. خدای تعالی فرمود: «خانۀ آخرت را برای کسانی قرار خواهیم داد که در زمین برتری و فساد نخواهند و عاقبت نیکو از برای افراد باتقوا است.» (۱۳)
* وقتی خواجه گوید: غلامم ترشی بیاور. غلام گوید: نه، شیرینی بیاورم که شیرینی بهتر است. این لایق غلام نیست. شیرینی به حقیقت آن است که مولا فرماید.
مولا میگوید: من فلان جا میروم. غلام گوید: خدا با تو باشد من نمیآیم. مولا فرماید: چرا نمیآیی؟ گوید: وقت آمدن میآیم الآن عذری است! این لایق غلام نیست و خلاف آموختن است. در این ره اتفاق باید بود نه خلاف اوامر مولا. (۱۴)
* امام صادق علیهالسلام فرمود: «۱-کسی که خدا را از روی خیال عبادت کند، کافر است. ۲- کسی که نام خدا را به اسم، بدون معنا و صاحب اسم پرستش (عبادت) کند، هر آینه کافر است. ۳- کسی که اسم و صاحب آن را با هم پرستش کند، هر آینه شرک ورزیده است. ۴- هر کس صاحبنام را پرستش کند با صفاتی که خدا خود را به آن وصف کرده و قلب به آن محکم گردد و در نهان و آشکار آن را به زبان آورد، این دسته جزء اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام باشند.»
در حدیث دیگر آمده: این دسته مؤمن حقیقی باشند.
البته کافر شدن نه به این معنا که شخص از دین خارج است، چه آنکه نوع آدمیان در عبادت معبود حقیقی مشکل دارند. (۱۵)
* تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بندهپروری داند (حافظ)
* بنده از مولا امید دارد که به موافقت باشد تا خاک پای او شود. بنده میگوید: جسم و جان من، هر چه دارم متعلّق به توست و تسلیم حکم تو هستم.
جسم و جان و هر چه هستم، آن توست
حکم و فرمان، جملگی فرمان توست (مثنوی)
* بنده اگر دلش بگیرد و برای مولایش بیتاب شود، موقع بلا و محنت مداوای دردهای بنده به احسان مولاست.
* برای مولای خوب بنده ناله و شیون و زاری هم کند، رواست که جانش را هم فدای او کند.
* عمل بنده گاهی سبب ناراحتی مولا میگردد؛ پس باید بنده آنچه در توان دارد فدا کند تا وصل به هجران تبدیل نگردد. چرا که هرگاه مولا آهنگ جدایی میکند، نالۀ بنده شروع میشود و به تقصیر اعتراف میکند و دست نیاز برمیدارد.
* چون مولا مطلوب و بنده طالب است، پس بنده در شیفتگی و شوق به او گام برمیدارد.
* در دوستی بنده باید افروخته شود؛ اگر مولا گوید: این پخته است. بنده هم میگوید: این پخته است.
* بنده در دست مولا باید همانند سفاناج (اسفناج) در دست آشپز باشد. اگر خواهد شوربای ترش یا شوربای شیرین بپزد، مطیع محض باشد.
* بنده به مولا گوید: اختیار با توست، شمشیر و کفن پیش تو میگذارم. میخواهی مرا گردن بزنی یا ببخشایی و لطف کنی که من مقصّرم.
مینهم پیش تو شمشیر و کفن
میکشم پیش تو گردن را بزن (مثنوی)
* اصول معاملات بر چهار قسم است: معامله با خدا، معامله با نفس، معامله با خلق و معامله با دنیا و هر یک از این چهار بر چهار است:
اصول معامله با خدا: ۱- ادای حق او، ۲- حفظ حدود او، ۳- شکر بر عطای او، ۴- راضی به قضای او، ۵- صبر بر بلای او، ۶- بزرگ داشت حرمتش، ۷- شوق بهسوی او.
اصول معامله با نفس: ۱- جهاد با نفس، ۲- خوف، ۳- تحمّل اذیت، ۴- ریاضت، ۵- طلب صدق و اخلاص، ۶- خراج نفس از خواستههایش، ۷- نفس را به تحصیل واداشتن.
اصول معامله با خلق: ۱- حلم، ۲- عفو، ۳- تواضع، ۴- سخاء، ۵- شفقت، ۶- نصیحت، ۷- عدل و انصاف.
اصول معامله با دنیا: ۱- راضی به اندک، ۲- ایثار موجودی، ۳- ترک طلب آنچه در دسترس نیست، ۴- مبغوض داشتن زیادی، ۵- اختیار کردن زهد، ۶- شناخت آفات دنیا، ۷- ترک شهوات و ریاست.
پس هرگاه واقعاً این خصال در نفس کسی حاصل شد، او از خواص خدا و بندگان مقرّب و اولیای حقیقی به شمار میآید. (۱۶)
………………………………………………………………………………………
منابع:
۱) پرتوی از قرآن، ج ۱، ص ۳۰
۲) ترجمۀ بیان السعادة، ج ۷
۳) هزار و یک تحفه، شمارۀ ۱۵۳
۴) هزار و یک تحفه، شمارۀ ۱۳۵- شرق بی غروب، ص ۴۵
۵) خزائن کشمیری، ص ۹۵
۶) بوستان کشمیری، ص ۴۳
۷) شرق بی غروب، باب ۱۰۰ – مراقبۀ السالکین، ص ۱۱۷
۸) مراقبۀ السالکین، ص ۱۱۸
۹) گلستان کشمیری، ص ۶۸
۱۰) هزار و یک تحفه، شمارۀ ۵۶۸
۱۱) هزار و یک تحفه، شمارۀ ۲۴۷
۱۲) هزار و یک تحفه، شمارۀ ۵۱۴
۱۳) مراقبۀ السالکین، ص ۴۷
۱۴) گلستان کشمیری، ص ۲۵
۱۵) اصول کافی، ج ۱، ص ۶۸
۱۶) شرق بی غروب، باب صدم