وبلاگ

مقام تبتّل

۱- اشاراتی به معانی:

تبتّل: از دنیا بریدن و به خدا پیوستن، انقطاع، از مردم بریدن، اعراض از عالم، جدا کردن، ممتاز ساختن.

۲- اشاراتی از قرآن:

۱- …وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتيٖلًا: …و از همه بگسل و به او بپیوند. (مزمّل: ۸)

۲- أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ… : آیا خداوند کفایت‌کنندۀ بنده‌اش نیست؟… (زمر: ۳۶)

۳- اشاراتی از احادیث:

۱- از محمّد بن مسلم شنیدم که امام صادق علیه‌السلام فرمود: مردی به من گذر کرد و من در نمازم دست چپ را برای دعا بلند کرده بودم، پس گفت: یا اباعبدالله! با دست راستت دعا کن، من گفتم: ای بندۀ خدا! راستی که خدای تبارک‌وتعالی بر این هم حقی دارد مانند حق او بدان و فرمود: در رغبت، هر دو دست را بگشایی و باطن آن‌ها را بنمایی، و در رهبت، هر دو دست را بگشایی و پشت آن‌ها را عیان داری و در تضرّع انگشت سبابۀ راست را به راست و چپ بجنبانی و در تبتّل، انگشت سبابۀ چپ را بجنبانی و به آرامی آن را به بالا و پائین ببری و بیاوری و ابتهال این است که هر دو دست و هر دو ذراع را به‌سوی آسمان فراز داری، ابتهال وقتی است که موجبات گریه فراهم شده است. (اصول کافی ترجمۀ کمره‌ای، ج ۶، ص ۵۳-۵۱)

۲- ابی بصیر، گوید: از امام صادق علیه‌السلام از دعا کردن و بلند کردن دو دست پرسیدم در پاسخ فرمود: «بر چهار وجه باشد: اما برای پناه بردن به خدا، باطن دو کف را به‌سوی قبله کنی و در دعای برای طلب رزق، دو کف بگشایی و باطن آن‌ها را به‌سوی آسمان بداری و اما در تبتّل و توجّه به خدا، با انگشت سبابه اشاره کنی و اما در حال ابتهال، دو دست را فراز داری تا از سر آن‌ها را در گذرانی و دعای تضرّع و زاری این است که انگشت سبابه را در برابر رویت بجنبانی و آن دعای خیفه و هراس است.» (اصول کافی ترجمۀ کمره‌ای، ج ۶، ص ۵۳)

۳- از امام باقر علیه‌السلام و امام صادق علیه‌السلام روایت شده که تبتّل بلند کردن دو دست است در نماز. (اصول کافی ترجمۀ کمره‌ای، ج ۶، ص ۵۵)

۴- حضرت امام صادق علیه‌السلام فرمود: «تبتّل، دعا کردن است به یک انگشت که به آن اشاره نمایی و تضرّع آن است که به دو انگشت اشاره کنی و آن‌ها را حرکت دهی و ابتهال، برداشتن دست‌ها و کشیدن و بلند کردن آن‌ها است و آن در نزد قطره‌ای است که از چشم‌ها بریزد، بعد از آن دعا کن.» (تحفة الاولیاء، ترجمۀ اصول کافی، ج ۴، ص ۳۲۵)

۵- عرض شد به امام صادق علیه‌السلام که استعاذه و پناه‌جویی به او به چه کیفیت است؟ فرمود: که کف‌های خود را ظاهر می‌گردانی؛ و تبتّل اشاره است به انگشت و تضرّع، جنباندن انگشت است و ابتهال، آن است که هر دو دست‌های خود را بکشی. (تحفة الاولیاء، ترجمه اصول کافی، ج ۴، ص ۳۲۹)

۶- از محمد بن سنان مروی است که حضرت علی بن موسی‌الرضا علیه‌السلام در جواب مسائل او، به او نوشت: «…علّت وضو… و شستن دو دست از آن جهت است که خواهد آن‌ها را بلند کند به درگاه خدا و پائین آورد و به آن‌ها رغبه و رهبه و تبتّل کند.» (عیون اخبار الرضا، ترجمۀ آقا نجف، ج ۲، ص ۳۲۲)

۷- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «مُوتُوا قَبلَ أن تَمُوتُوا: بمیرید پیش از آنکه به مرگ طبیعی بمیرید.» (مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول، ج ۸، ص ۳۲۹)

۴- نکته‌ها:

* روی کردن به‌سوی حق با اعراض از غیر، به وجهی که به او برسی انقطاع است. (۱)

* تبتّل آن است که انسان با تمام قلبش متوجّه خدا گردد و از ماسوی‌ الله منقطع شود و اعمالش را فقط به خاطر او به جا آورد و غرق در اخلاص گردد. (۲)

* تبتّل، انقطاع به درگاه خداست برای عبادت و اخلاص عمل برای او.

* اینکه در آیۀ ۸ مزمّل به رسول مکرم امر شده که از ماسوی الله قطع علاقه کن، قطعاً انقطاع برای حضرتش هست. چرا که رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و ائمّۀ هدی علیه‌السلام پاک و مطهّر بوده و رجس از آنان برداشته شده.

رجس مانع ظهور خواست حق است و اثر گناهان نمی‌گذارد خواست حق از شخص به ظهور امر تبتّل مربوط به ماست. آن‌که دلش به زنگ هویٰ مکدّر است، غفلت بر او غالب است؛ و آن‌که پاک است با حق فاصله ندارد و از او جدا نیست ولی مائیم که به غیر حق علاقه و علقه داریم و باید که قطع علاقه کنیم. (۳)

* انقطاع کامل آخرین نقطۀ سیر و نهایت کمال است.

اِلهی هَبْ لیٖ کَمٰالَ الإِنقِطٰاعِ اِلَیْکَ… : معبود من بر من کمال بریدن از خلق به سویت را عطا کن… . (مناجات شعبانیه)

* در لغت تبتّل به معنای بریدن است و منظور بریدن از دنیا؛ مقابل دنیا آخرت است. مقابل حرام حلال است یا مقابل غضب، حلم است و مقابل حرص، قناعت.

اختیار مقابلش تفویض است. این‌هایی که طرف اول نام برده شد، همه مظاهر صفات دوزخی و صفات نفس امّاره است. اگر از حرام به حلال آمدیم، تبتّل کردیم و منقطع شدیم از این حرام.

یا در مورد صفت غضب اگر آن را از خود دور کردیم، به طرف حلم تبتّل کردیم. چون غضب برای اهل دنیا و اهل دوزخ است.

باز گوییم عداوت صفت اهل دوزخ و اهل دنیاست و ما باید از این صفت ببریم به محبّت.

چون وقتی می‌خواهیم به طرف خدا برویم، هر چه تبتّل و انقطاع ما از دنیا بیشتر باشد، به حق نزدیک‌تر می‌شویم.

* تبتّل اصطلاحی در حدیث و عرفان، مأخوذ از آیۀ «…وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتيٖلًا» (مزمّل: ۸) است. احتمالاً اصل این واژه سُریانی و به معنای خود را وقف خدا کردن می‌باشد که شیوۀ رهبانی است. (۴)

بتول لقب حضرت فاطمه علیهاالسلام و به معنای زنی است که شهوت و نکاح را ترک کرده یا از امور دنیوی کناره گرفته و نیز معانی دیگری از جمله: عابد (متبتّل)، اخلاص در دعا یا در عبادت، توکّل، رها کردن دنیا، جلب کردن رضای خدا و انقطاع از غیر حق برای طاعت و عبادت آورده‌اند و فخر رازی ضمن آوردن معانی، تنها معنای اخیر را درست می‌داند و می‌گوید که بریدن از همه‌چیز، جز در مقام محبّت به پروردگار حاصل نمی‌شود. (۵)

* در تفاسیر عرفانی نیز تبتّل به معنای انقطاع تام از هر چه غیر حق آمده است و در روایات شیعی به معنای دست زاری به درگاه خدا برآوردن است که در روایتی گفتیم که مراد از تبتّل بلند کردن و حرکت دادن انگشت نشان دست یا انگشتان به آرامی به طرف بالا و پائین در هنگام دعاست. (۶) و حرکت انگشتان که به معنای بریدن از همه‌جا و تنها روی آوردن به‌سوی خداست، (۷) مظاهر تبتّل و انقطاع‌اند؛ و در برخی احادیث ترک ازدواج به منظور عبادت به کار رفته که اسلام آن را نهی کرده است. چنان‌که پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرموده‌اند: «لٰا رُهبٰانیَّة وَ لٰا تبتّل فِی الإسلٰامِ.» (۸) و بنا بر روایتی، زنی نزد امام باقر علیه‌السلام عرض کرد که متبتّله است یعنی ازدواج را ترک کرده که امام او را از این کار نهی کردند و گفتند که اگر ترک ازدواج فضیلت داشت فاطمه علیهاالسلام بر این کار سزاوارتر بودند. (۹) و در برخی کتب فقهی نیز بابی با عنوان نهی از تبتّل آمده (۱۰) و در عرفان تبتّل به‌عنوان اصطلاح کمتر به کار رفته و اغلب، معنای آن یا برخی مراتب آن به عناوین دیگری از قبیل مقام انقطاع یا اخلاص آمده است. (۱۱)

* خواجه عبدالله انصاری در منازل السائرین، تبتّل را بعد از مقام وَرَع و قبل از رجاء و به معنی انقطاع کلی و تجرید از ماسوی الله آورده است.

* در این مقام که از مقامات ابتدایی سیر و سلوک است، سالک در عبادت، دعا، شکر، خوف، رجا، توکّل و پناه‌جویی فقط خدا را در نظر می‌گیرد. (۱۲) از این رو برخی آن را از منازل آیۀ «إِيّٰاكَ نَعْبُدُ وَإِيّٰاكَ نَسْتَعيٖنُ» (فاتحه: ۵) می‌دانند. چنین بنده‌ای تنها به خدا روی آورده و از روی محبّت، اختیار خود را به او واگذار کرده است. (۱۳) از اینجاست که راه عارف از عابد جدا می‌شود، زیرا عابد به‌قصد ثواب و برای آخرت از دنیا انقطاع می‌جوید، اما عارف متبتّل به هیچ‌چیز دنیایی و اخروی توجّه نمی‌کند و تنها توجّه تمام و کامل به حق دارد. (۱۴)

* خواجه عبدالله انصاری، آیۀ «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ…» (رعد: ۱۴) را دعوت به تبتّل و تجرید محض دانسته است. (۱۵) ابن قیّم نیز تفسیری را که مفسّران سلف از «دعوت حق» به توحید و اخلاص و صدق کرده‌اند، اشاره به تبتّل می‌داند. (۱۶)

* در رسالۀ صد میدان، منسوب به خواجه عبدالله انصاری، تبتّل بعد از میدان اخلاص و قبل از میدان عزم آمده و گفته شده است که تبتّل بازگشتن از سه چیز به سه چیز دیگر است: بازگشتن از دوزخ به بهشت، از دنیا به آخرت و از خویشتن به حق. هر یک از این بازگشت‌ها نیز سه شرط دارد: بازگشت از دوزخ به بهشت منوط است به بازگشت از حرام به حلال، از کینه و عداوت به نصیحت، از دلبری به ترس از خدا، بازگشت از دنیا به آخرت منوط است به بازگشت از حرص به قناعت، از علایق به فراغت، از اشتغال به انابت و بازگشت از خویشتن به حق منوط است به بازگشت از دعوی به نیاز، از لجاج به تسلیم و از اختیار به تفویض. (۱۷)

* انصاری برای تبتّل سه درجه ذکر کرده است: اول انقطاع از همۀ لذّات و ملاحظات، قطع امید و خوف از مردم و ترک مبالات با ایشان. در این درجه امید به خلق، به رضا به حق، خوف از مردم به تسلیم به حق و مبالات با مردم به شهود حقیقت تبدیل می‌شود. (۱۸)

این مرتبۀ انقطاع از خلق را توحید افعالی می‌گویند که نهایت آن دیدن همه‌چیز تحت قدرت و سلطه خداست. (۱۹) ابن قیّم (همان جا) این درجه را جمع دو امر انفصال و اتصال می‌داند، انفصال قلب از حظوظ، خوف از غیر حق، رغبت به غیر و ملاحظه غیر و اتصال قلب به خوف و رجا، حب و توکّل به حق، دومین درجه، انقطاع نفس از هوا و هوس است که نتیجۀ آن انس با حق و پیدا شدن بارقه‌های کشف است.

شارحان منازل السائرین، درجۀ دوم را انقطاع نفس نامیده‌اند و برای آن سه مرحله قائل شده‌اند: اول دوری از هوا و مخالفت با آن، دوم انس با حق که نتیجۀ مرحله اول است، زیرا نفس ناچار از تعلّق است، وقتی به عالم سفلی تعلّق نداشته باشد، حب ذاتی، یعنی انس و علاقه به حق، در او آشکار می‌شود. سوم پیدا شدن بارقه‌های کشف، از جمله کشف حقایق معانی اسماء و صفات حق و حقایق توحید و معرفت. (۲۰)

سومین درجۀ انقطاع در طلب، «سَبق» است که برخی شارحان، آن را دل سپردن به عنایت سابقۀ ازلی و برخی طلب مقام سابقین یا پیشتازان در معرفت دانسته‌اند. (۲۱) این مرتبه با استقامت و پایداری در اعراض از غیر حق و استغراق در قصد وصول به دست می‌آید و از لوازم مقام جمع است. (۲۲)

بدین ترتیب مقام تبتّل تمام مقامات سیر و سلوک را پیش از مقام فنا به دنبال خواهد داشت.

احتمالاً مولانا جلال‌الدین بلخی نیز در بیت:

از مقامات تبتّل تا فنا **** پایه پایه تا ملاقات خدا (۲۳)

به درجاتی که خواجه عبدالله انصاری برای تبتّل ذکر کرده، نظر داشته است.

به عقیدۀ شاه نعمت‌الله ولی (متوفی ۸۴۳) ابتدای تبتّل انقطاع از لذّات معاصی است و پس از آن، تجرّد نفس از آن انقطاع و در مرحلۀ نهایی فنای صفات در جمع به طور کلی و فنای ذات با ایمن شدن از دیگران. (۲۴)

* بر اساس درجات تبتّل، انواع تبتّل نسبت به افراد وجود دارد: تبتّل عامّه که انقطاع از ملاحظۀ مردم است؛ تبتّل مریدان که انقطاع از حظوظ نفسانی است؛ و تبتّل واصلان که انقطاع از هر چه غیر حق است. (۲۵)

* در بیان عرفانی آیۀ ۸ سورۀ مزمّل (وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا: و یاد کن نام پروردگارت را و به‌سوی او گرای، گراییدنی) گفته‌اند: تبتّل (از همه‌چیز بریدن) مقامی از مقامات روندگان است که در مکاشفات خویش، بدان مقام رسیدند که: بهشت با همۀ نهرها و جوی‌ها و آب‌ها و درخت‌ها در جمال خیال آنان نیاید. دوزخ با آن همه غل‌ها و زنجیرها از نهیب سوز سینه‌های آنان بلرزد و افعی حرص دنیا، هرگز زیانی به روزگار خوش آنان نتواند نهاد، خاری از بیشۀ حسد و کبر، دامن آنان را نگیرد، گردی از بیابان نفس امّاره، بر گوشۀ ردای آنان ننشیند، دودی از هاویۀ هوا، به دیده ایشان نرسد. به چشم عبرت به مردم نگرند، به زبان شفقت سخن گویند، به دل الفت رحمت گیرند.

روندگان رهند و مسافر در میان پرندگان هوایند نه با پر و بال. مستانند، زنده از شرب عشق، زندگان‌اند به حیات قرب. (۲۶)

* روایت پیامبر صلی‌الله علیه و آله: لٰا رهبانیه و لا تبتّل فی الاسلام، یعنی: (به نام زهد و عبادت از جامعه جدا شدن و نیز انقطاع از امت در اسلام نیست یعنی به خود پرداختن و فردگرایی و در لاک خود فرورفتن)، زیرا واژۀ تبتّل در حدیثی که فرمود رهبانیّت و از نکاح بریدن در اسلام نیست. منظور از تبتّل، انقطاع و بریدن از ازدواج و نکاح است و به همین جهت حضرت مریم علیه‌السلام را بتول عذراء گفته‌اند یعنی از مردان منقطع بود. بریدن از نکاح یا بی‌میلی به آن ممنوع است.

………………………………………………………………….
منابع:

۱) مقامات معنوی

۲) برگزیدۀ تفسیر نمونه، ج ۵، ص ۳۱۵

۳) مقامات معنوی

۴) نویا، ص ۳۲، زین، ذیل «بتل»، فیروزآبادی، ذیل «بت ل»

۵) ج ۳، ص ۱۷۸-۱۷۹

۶) کلینی، ج ۲، ص ۲۳۰-۲۳۲

۷) مجلسی، ج ۹، ص ۳۳۷-۳۳۸

۸) ابن ماجه، ج ۱، ص ۵۹۳

۹) مجلسی، ج ۱۰۰، ص ۲۱۹

۱۰) نسائی، ج ۶، ص ۵۸

۱۱) کلاباذی، ص ۹۹

۱۲) ابن قیّم جوزیه، ج ۲، ص ۳۱

۱۳) ابن قیم جوزیه، ج ۲، ص ۳۱

۱۴) عبدالرزاق کاشی، ص ۱۲۸

۱۵) منازل السائرین ۵۸

۱۶) ج ۲، ص ۳۲

۱۷) رسالۀ صد میدان، ص ۳۰۳-۵۴۱

۱۸) رسالۀ صد میدان، ص ۵۸

۱۹) عبدالرزاق کاشی، ص ۱۲۹

۲۰) تلمسانی، ج ۱، ص ۱۵۱، عبدالرزاق کاشی، ص ۱۲۹-۱۳۰

۲۱) همان، شرح فرهادی، ص ۳۰۲

۲۲) انصاری، ص ۵۸

۲۳) مثنوی، ج ۲، دفتر سوم، بیت ۴۲۳۵

۲۴) نوربخش، ج ۱۰، ص ۱۳۸

۲۵) ترینی، قندهاری، ص ۳۱

۲۶) کشف‌الاسرار دو جلدی، ج ۲، ص ۵۶۶

 

 

 

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.