مقام تفکّر
۱- اشاراتی به معانی:
تفکّر: اندیشه کردن، اندیشه، به فکر فرو رفتن.
تفکّر کردن، تأمّل کردن، اندیشیدن.
۲- اشاراتی از قرآن:
۱- …ذٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيٰاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ: …این چنین خدا آیاتش را برای شما روشن میگرداند، باشد که (در کار دنیا و آخرت) بیندیشید. (بقره: ۲۱۹)
۲- لَوْ أَنزَلْنٰا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خٰاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثٰالُ نَضْرِبُهٰا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ: اگر این قرآن را بر کوهی فرو میفرستادیم یقیناً آن (کوه) را از بیم خدا فروتن (و) از هم پاشیده میدیدی؛ و این مثلها را برای مردم میزنیم، باشد که آنان بیندیشند. (حشر: ۲۱)
۳- اشاراتی از احادیث:
۱- امام علی علیهالسلام: «هر که دیدۀ اندیشۀ خود را شبها بیدار نگه دارد، به اوج خواست خویش دست یابد.» (میزان الحکمه، ریشهری، ج ۹، ص ۲۲۵)
۲- امام علی علیهالسلام: «اندیشه، حکمت به بار میآورد.» (همان، ص ۲۲۶)
۳- امام علی علیهالسلام: «با اندیشیدن است که تاریکیهای کارها روشن میشود.» (همان، ص ۲۲۷)
۴- امام حسن علیهالسلام: «اندیشیدن، مایۀ زندگی دل شخص با بصیرت است.» (همان، ص ۲۲۹)
۵- امام حسن علیهالسلام: «شما را به تقوای الهی و اندیشیدن همیشگی سفارش میکنم، زیرا که اندیشیدن پدر و مادر همۀ خوبیهاست.» (همان، ص ۲۲۹)
۶- امام علی علیهالسلام: «هر که در آنچه آموخته است بسیار اندیشه کند، دانش خود را استوار گرداند و آنچه را نمیفهمیده است، بفهمد.» (همان، ص ۲۲۹)
۷- امام صادق علیهالسلام: بیشترین عبادت ابوذر اندیشیدن و پند گرفتن بود. (همان ص ۲۳۱)
۸- امام علی علیهالسلام: «چگونه صاف و زلال گردد اندیشۀ کسی که پیوسته شکمش سیر است؟» (همان، ص ۲۳۲)
۹- امام علی علیهالسلام: «کسی که زیاد دربارۀ گناهان بیندیشد، گناهان او را بهسوی خود بکشاند.» (همان، ص ۲۳۳)
۱۰- پیامبر صلیالله علیه و آله: «تفکّر یک ساعت بهتر از عبادت یک سال است.» (مصباح الشریعه، ص ۱۱۶، ترجمۀ مصطفوی)
۴- نکتهها:
* تفکّر در اصطلاح، تصرّف قلب در معانی اشیاء برای ادراک مطلوب است و حرکت نفس از مطالب (مجهولات) تصوّری و تصدیقی به مبادی و سیر در معلومات موجود است تا مجهولاتی که ملازم با آنهایند معلوم گردند. این حرکت، نفس را برای افاضۀ صور عقلی از مبدأ قدسی آماده میکند؛ نیز فکر نیرویی است در شخص که برای طلب معنا، در امری دقیق و باریک میگردد و تفکّر جولان این نیرو برحسب نظر عقل است و جز بر آنچه صورت آن در قلب حاصل گردد، گفته نمیشود.
و فکر در اصطلاح عامه مردم عبارت است از هر انتقالی که برای نفس در ادراکات جزئی صورت گیرد.
* واژۀ تفکّر با واژههایی هم چون اعتبار، تذکّر، تدبّر، نظر، عقل و علم هم سو و مرتبط است؛ گرچه تفاوتهایی نیز بین آنها وجود دارد. چنانکه گفته شده: حقیقت تفکّر احضار دو معرفت در قلب برای نتیجه گرفتن معرفت سوم و «اعتبار» عبور از دو معرفت به معرفت سوم و تذکّر برخورد به دو معرفت است. (۱) برخی در تفاوت تفکّر با تذکّر گفتهاند: تفکّر شناخت چیزی است هرچند قبلاً هیچگونه اطلاعی از آن وجود نداشته باشد، ولی تذکّر در موردی است که انسان قبلاً با آن موضوع هرچند از طریق آگاهیهای فطری آشنایی داشته باشد. (۲) برخی هم تذکّر را تفکّر در اموری برای راه یافتن به نتیجهای دانستهاند که مورد غفلت واقع شده یا پیش از آن مجهول بوده است. (۳)
در تفاوت بین تفکّر و تدبّر هم گفته شده که «تدبّر» تصرّف قلب در توجّه به عواقب امور و رموز آن (۴) ولی تفکّر تصرّف قلب در توجّه به ادلّه است. نظر نیز به معانی مختلفی مانند فکر و اندیشه کردن آمده است.
عقل هم به معنای مصدری، ادراک کامل چیزی و به معنای اسمی، حقیقتی است که خوب و بد و حق و باطل و راست و دروغ را تشخیص میدهد. به گفتهای، ثمرۀ تفکّر، علم است و از آن در قلب تغییری حاصل میشود که حال نامیده میشود و از حال تغییری در جوارح پدید میآید که عمل خوانده میشود.
* در قرآن کریم افزون بر واژۀ تفکّر که مشتقات آن ۱۸ بار به کار رفته، مشتقات واژههای مرتبط با موضوع تفکّر، نظیر تدبّر، تذکّر، تفقّه، تفکیر، اعتبار، نظر و عقل نیز فراوان به کار رفته است.
* تفکّر در پدیدههای عبرتآموز که انسان را بر انجام دادن اعمال نیک برمیانگیزد و نیز در قدرت و عظمت خداوند و مشیّت او (۵) همچنین تدبّر در معانی آیات قرآن کریم نیز مستحب است. هنگام تشییعجنازه، تفکّر در فرجام زندگی دنیایی و عبرت گرفتن از آن، مستحب است. (۶) تفکّر در حال تخلّی، به اینکه به خوردنیها و آشامیدنیها بیندیشد که با چه تلاش و رنجی آنها را به دست آورده و اکنون باید آنها را با زحمت و تحمّل اذیت و آزاری دیگر دفع کند و نیز به قدرت خدا بیندیشد که چگونه او را از این گرفتاری رهایی بخشیده است. (۷) شایسته است انسان بالغ و عاقل، پیش از اقدام به هر کاری به عاقبت آن بیندیشد، اگر آن را نیک و خیر یافت انجام دهد وگرنه ترک کند. (۸)
* تفکّر در ذات حقتعالی جایز نیست و در روایات از آن نهی شده است؛ زیرا ذات او برتر از دسترسی افکار و عقول است. البته تفکّر در آیات و نشانههای پروردگار برای بنده، ممکن و سزاوار است. (۹)
* برابر آموزههای دین، نظام آموزشی اسلام، بر سه عنصر اساسی استوار است: تعلّم، تفکّر و تزکیه.
* باید که زمینههای لازم برای اندیشه و اندیشیدن، همانند تحصیل و… را برای مستعدین پدید آورد و دیگر آنکه اطلاعات و تواناییهایی که در تواناسازی اندیشهوران به پاسخ به شبههها و پرسشها یاری میرسانند، در اختیار آنان گذاشت.
* تفکّر به این معناست که انسان تصویری روشن و درست از شیء محسوس یا غیر محسوس داشته باشد تا حقیقت آن شیء را بفهمد و اگر شناخت، ظنّی و وهمی و متزلزل باشد ارتباطی با فکر ندارد.
* خداوند انسان را بر حیوانات به سبب نعمت اندیشه برتری داده و اگر قدر و منزلت آن را در نیابد از حیوان پستتر میشود.
* راغب در تعریف اندیشیدن گوید: «تنها در زمانی که تصویری در قلب حاصل میشود به آن فکر گویند و لذا رؤیت شده است: در نعمتهای خداوند بیندیشید نه در ذات خداوند؛ چون خداوند بالاتر از آن است که به تصویری توصیف شود». منظور از حصول تصویر در قلب، ایجاد معنایی است که در فکر بهمنزلۀ یقین نازل میشود و گویی جزیی از فکر میشود و از آن جدا نمیگردد.
* جرجانی در تعریف تفکّر گوید: «تفکّر چراغ قلب است که نیکی و بدی و سودها و زیانهایش بهواسطۀ آن دیده میشود و هر قلبی که در آن اندیشه ورزی نباشد در حقیقت در تاریکیها غوطهور است.»
* فکر مراتب و درجاتی برحسب اختلاف احوال افراد دارد؛ از جمله: تفکّر به حال ویرانی و انتقال از آن به فنای سازنده و ساکنان آن و از آن به فنای نفس اندیشه ورزی که شبیه سازندگان و ساکنان است و از آنهم به آمادگی را فرامیگیرد. از مراتب فکر همچنین تفکّر در آفرینش بدن اوست که مرکب روح آن است و نیز تفکّر در نفس خود و وابستگی آن به بدن و قوا و اجزای آن به غایتی که همان کمال نفس و بدن که همان آسمان و زمین در دنیای کوچک اویند. همچنین در آفرینش آسمانها و زمین در جهان بزرگ، یا اندیشه کردن در کردار و گفتارش، اینکه از چه منبعی سرچشمه گرفتهاند و… ، و اندیشهورزی در آیات خدا و نعمتهای او در آسمانها و زمین در جهان کوچک و بزرگ، یا اندیشیدن در صفات نسبت داده به او، بهویژه جباریت او و…
* در حدیث امام صادق علیهالسلام آمده است: «یک ساعت اندیشیدن از یک سال عبادت بهتر است.» (تفسیر البرهان، ج ۲، ص ۲۴۵) چون عبادت ریاضتی است نفسانی و تجربۀ روحانی است که خیر آن تنها به عابد میرسد، اما تفکّر علاوه بر اینکه ریاضت و تجربه است، بهترین تکیهگاه رشد قوۀ درک و گسترش عقل و روشن کردن مجهول است و نفع سرشار آن به همۀ مردم بازمیگردد؛ و نیز تفکّری که معرفت را بالا ببرد که ثمرهاش بیش از یک سال عبادت بدون تفکّر است.
* هر کجا عقل باشد، حیا (دوری از گناه) و دینداری و عبادت نیز هست اما در عبادت و دینداری ممکن است تعقّل نباشد، در حالی که ارزش هر عبادت و دیانتی به میزان عقل فرد است.
* تفکّر، انسان را به نیکویی و عمل به آن میکشاند و آیینۀ خوبیها و پوشانندۀ بدیها، روشنیبخش قلوب و موجب خوشاخلاقی و سعۀصدر میشود؛ و بر دانشاش افزوده و صلاح کار خود را درمییابد.
* خواجه عبدالله انصاری در منازل السائرین خود تفکّر را در مقام پنجم قرار میدهد.
* آنچه میخوریم و مینوشیم و آنچه میبینیم و میخوانیم و میشنویم و… همه برای ما لقمه هستند لقمههایی که فکر ما و نوع رفتار ما را شکل میدهند.
* اکنون سؤال مطرح میشود که چگونه ممکن است انسان چیزی را که هیچ معرفتی نسبت به آن ندارد، دنبال کند و در صدد معلوم ساختن آن باشد؟ جناب خواجهنصیرالدین طوسی در پاسخ این سؤال میگوید: «چنین نیست که مجهولی که ما در صدد معلوم ساختن آن هستیم، مجهول مطلق باشد بلکه مطلوب از جهتی در ذهن حاضر است و از دیگر جهت، حاضر نیست و این دو جهت البته متغایر است. پس مطلوب (مجهول) از آن جهت که حاضر نیست مورد طلب واقع میشود و از آن جهت که حاضر است حرکت از آن، آغاز میگردد و علّت این امر اختلاف درجات ادراک از حیث ضعف و قوت و نقصان و کمال است.»
* یکی از راههای تطهیر قوۀ خیال آن است که انسان بخشی از شبانهروز را به تفکّر بنشیند و از آنجا که فکر محدودۀ خاصی ندارد، میتواند به موجودات اطراف خود فکر کند و تا آنجا که میشود موضوع تفکّر را شخص خویش و افکار و اعمال و کردار خود قرار دهد و باید فکر کردن برایمان بهصورت ملکه دربیاید و تفکّر قوۀ خیال را از پراکندگی و افسارگسیختگی نجات میدهد.
* خواجه عبدالله انصاری در کتاب صد میدان میفرماید: «میدان بیست و نهم تفکّر است؛ از میدان استقامت، میدان تفکّر زاید، تفکّر دل را چون پوییدن است نفس را…»
و نیز گوید: تفکّر بر سه قسم است: یکی، حرام است و یکی مستحب است و دیگری واجب است. آن قسم تفکّر که حرام است در سه چیز است: در صفات رب العزة که آن تفکّر، تخم حیرت است دیگر در جزای کار وی است که آن تخم تهمت است. سیم در اسرار خلقت است که آن تخم خصومت است. آنکه مستحب است: تفکّر در صنایع صانع است که آن تخم حکمت است و در اقسام حق که آن تخم بصیرت است و در آلاء وی که آن تخم محبّت است. سیم تفکّری که واجب است: تفکّر در کار خویش است که آن کار تعظیم است و جستن عیب خویش، در طاعت است که آن تخم شرم است و غرض تام جزم آن حزم خود را دیدن که آن تخم بیم است و پروردن نیاز که جزای آن دیدار است و آن سه چیز است: تفکّر و تدبّر و تذکّر. تفکّر در کرد و تدبّر در گفت و تذکّر در بخش. کرد: چون؟ و گفت: چه؟ و بخش: چند. کرد: نغز و گفت: راست و بخش: پاک! (۱۰)
* همۀ اقسام وسوسهها در پدید آوردن ظلمت و تیرگی در نفس مشترکاند اما مجرد خواطر (یعنی حدیث نفس، یا اندیشهها و خیالاتی که به دل خطور میکند) و آنچه بدون اختیار روی میدهد، مورد بازخواست نیست و بهواسطۀ آنها گناهی نوشته نمیشود، لکن اعتقاد و حکم قلب به اینکه چنان اندیشه و خیالی باید به فعل برسد بازخواست دارد زیرا اختیاری است.
* قرآن کریم روش تفکّر صحیح را بهطور کلاسیک به انسان آموزش نداده، زیرا انسانها به فطرت خود قادر به تفکّر هستند؛ و منطقیها تفکّر انسان را دارای دو عنصر اساسی میدانند: ۱- مواد تفکّر: یعنی دانستههایی که انسان از قبل آموخته است و میخواهد توسط آنها به مطالب جدیدی دست یابد. ۲- شکل فکر: یعنی چینش و نظمی که متفکّر به آن دانستههای قبلی خود میدهد تا بهطور صحیح به نتیجه برسد.
* سبب فکر، فراغت خاطر است و اساس فراغت، زهد است و تمام زهد از تقوا سرچشمه میگیرد و درب تقوا خشیت و نشانۀ خشیت، بزرگ داشتن خدا، اخلاص و… است. (۱۱)
* مراقبت بر واردات اندیشه داشته باشید تا صادرات بر وجه احسن حمل شود.
* فکر در اصطلاح سالکان رفتن سالک است به سیر کشفی از کثرات و تعیّنات که به حقیقت باطلاند، یعنی عدماند بهسوی حق، یعنی بهجانب وحدت وجود مطلق که حق حقیقی است و این رفتن عبارت است از وصول سالک به مقام فناء فی الله و محو و متلاشی گشتن ذات کائنات در اشعۀ نور وحدت ذات، مانند قطره در دریا. (۱۲)
* تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همّت اوست (حافظ)
* استاد تاج الدّین بن عطاءالله گوید: فکر بر دو قسم است: یکی آنکه منشأ آن تصدیق و ایمان باشد و دیگر فکری که منشأ آن شهود و عیان است. قسم اول مخصوص صاحبان علوم اعتباری است و قسم دوم متعلّق به ارباب بصیرت و شهود میباشد. (۱۳)
* گفتهاند: تفکّر دام پرنده حکمت است. (۱۴)
* ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجاییم در این بحر تفکّر، تو کجایی (سعدی)
* تفکّر در بدایات توجّه بصیرت است به ادراک محتاجه و در نهایات انتقال بود از معرفت به تحقیق و از صورت به معنی و از خلق به حق. فکرک فیک یکفیک. (۱۵)
* ابو عمرو نجید گفت: «هر که تفکّرش درست شد، نطقش راست آمد و عملش خالص شد.» (۱۶)
* ذوالنّون گفت: «هر که تفکّر را با دلش ملازم سازد، روحش به غیب بینا میشود.»
عارف گفت: «تفکّر جولان دلها در غیبها است.» (۱۷)
* فرق بین فکر و تفکّر آن است که تفکّر جولان دل است و فکر وقوف دل بر آنچه شناخته است. (۱۸)
* فکرت میراث تفکّر است زیرا آن تحقّق یقین به ازلیت و الوهیت است و این تحقّق یقین ناشی از تفکّر و حزن است و موجب خوف از خدای تعالی.
محمد بن علی کتّانی گفت: «صوتهای حزین از میدانهای فکرت برانگیخته میشوند.»
عارف گفت: «فکرت تراکم ابر هموم بر دل مجروح از معرفت است.» (۱۹)
* محمد بن حامد ترمذی گفت: «فکرت بر پنج وجه است: فکرتی در آیات حق و نشانههای آن و از آن معرفت زاییده میشود و فکرت در آلاء و نعمتهای حق که محبّت از آن متولد میگردد و فکرت در وعد حق و ثوابها و اجرها و از آن رغبت در طاعت و موافقت ناشی میگردد و فکرت در وعید حق و عذاب او که از آن ترس از مخالفت نتیجه میشود و فکرت در جفای نفس در قبال احسان خدا به او که از آن فکرت در اعمال گذشته و شرم از خدا ناشی میشود.» (۲۰)
* در ذات لطیف تو حیران شده فکرتها
بر علم قدیم تو پیدا شده پنهانها (سنایی)
* در فرق میان تفکّر و حزن، به مقام حزن مراجعه شود.
* اگر فکر جمود داشته باشد باید ذکر گفت تا موانع برطرف شود و این ذکر است که فکر را به جنبش درمیآورد.
* فکر حرکتی است ذهنی بهسوی دانستهها و اندوختههای قبلی ذهنی و رسیدن از آن اندوختهها به مطلب و مراد خود.
* تفکّر، سیر باطن انسان است از مبادی به مقاصد. (۲۱)
* تصوّر کان بود بهر تدبّر
به نزد اهل عقل آمد تفکّر (شیخ محمود شبستری)
یعنی اگر تصوّر (آنچه در دل خطور میکند) با تدبّر و تأمّل همراه شود، مطلوب حاصل میشود که عقلاً به آن تفکّر میگویند.
* ثمرۀ تفکّر عبارت است از علوم و احوال و اعمال ولیکن علم ثمرۀ خاص آن است نه چیز دیگری.
آری، چون علم در دل حاصل شود، حالت دل دگرگون میگردد و هرگاه حالت دل دگرگون شد، اعمال جوارح نیز دگرگون میشود و عمل تابع حال و حال تابع علم و علم تابع فکر است.
همانگونه که اگر سنگ را بر آهن زنند، آتشی از آن جستن میکند که پیرامون خود را روشن میسازد؛ به همینگونه فکر آتش گیرانه نور معرفت است و هنگامیکه مانند سنگ و آهن آن دو معرفت را با هم جمع کنند و مانند زدن سنگ بر آهن، آن دو را به نحوی که خاص آنهاست تألیف و سازگاری دهند، نور معرفت مانند برخاستن آتش از آهن جستن خواهد کرد و به سبب آن دل دگرگون میشود بهطوریکه به چیزی که پیش از این رغبت نداشته، راغب میگردد؛ همانگونه که چشم بر اثر روشنایی آتش، آنچه را که پیش از آن نمیدیده است، میبیند.
آنگاه به مقتضای حال دل، اعضاء برای عمل به پا میخیزند؛ همانگونه که شخصی که بر اثر تاریکی قادر به کار نبوده، به محض احساس بینایی و دیدن، آنچه را که پیش از آن نمیدیده برای عمل به پا میخیزد.
بنابراین ثمرۀ تفکّر، علوم و احوال است و علوم، بینهایت است و احوالی که تصوّر میرود و بهوسیلۀ آنها دل دگرگون میشود، قابلشمارش نیست. (۲۲)
* تفکّر در ذات و اسماء و صفات خداوند: از آنجایی که فکر خادم عقل است و عقل نیروی فکر را به جایی میفرستد که از آن جا خبر بگیرد، جایی که عقل خود بدان جا راه ندارد، نیروی فکر چگونه میتواند بدان جا راه پیدا کند! فکر از جایی میتواند خبر بگیرد که محیط به آنجا باشد.
به ذات مقدس کبریایی چیزی احاطه ندارد؛ اوست که بر همهچیز محیط است: «وَاللَّهُ مِن وَرٰائِهِم مُّحيٖطٌ» (۲۳)
* امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «وَ مَن فَکَّرَ في ذاتِ الله تَزَندَق: هر کس در ذات الهی فکر کند، کافر میشود.» (۲۴)
این منع برای آن است که نتیجۀ تفکّر در ذات، حیرت، دهشت و اضطراب است.
* پیغمبر صلیالله علیه و آله فرمود: «دربارۀ خلق خدا فکر کنید و در ذات خدا فکر نکنید.» (۲۵)
* آنکه در ذاتش تفکّر کردنی ست
در حقیقت آن نظر در ذات نیست (مثنوی ۴/۳۷۰۱)
پس پیمبر دفع کرد این وهم از او
تا نباشد در غلط سودا پز او
وانکه اندر وهم او ترک ادب
بیادب را سرنگونی داد رب
سرنگونی آن بود کو سوی زیر
میرود، پندارد او کو هست چیر
* سیر در اسماء و صفات و افعال خداوند سبب میشود که سالک تا اندازهای به عظمت و قدرت و علم و اراده و احاطه و عزّت خدای متعال آشنایی حاصل کند.
البته معنایش این نیست که به کنه اسماء و صفات و افعال خداوند میتوان پی برد بلکه هر کس بهاندازۀ استعداد و قابلیت خودش میتواند از اسماء و صفات و افعال خداوند به شناخت و درک برسد.
* تفکّر در صنع و مخلوقات خداوند:
مشو محبوس ارکان و طبایع
برون آی و نظر کن بر صنایع (۲۶)
در آلاء فکر کردن، شرط راه است
ولی در ذات حق محض گناه است (۲۷)
* هر چیزی که در جهان وجود است به جز خداوند، همه از فعل و آفریدۀ اویند که بیانگر حکمت و قدرت و عظمت خدای متعالاند و شمارش آنها غیرممکن است؛ که اگر برای نوشتن کلمات پروردگار درختان زمین قلم و آب دریاها مرکب شود نتوانند آنها را برشمارند. (لقمان: ۲۷)
* تفکّر در معمای آفرینش و اسرار خلقت کار سختی است. پس هر کس بهاندازۀ استعداد خودش از آن مییابد.
و تفکّر در خلقت، تفکّر دربارۀ موجوداتی است که اصل آنها به اجمال شناخته میشود و اندیشۀ ما در تفصیل آنهاست که اینها بر دو قسماند:
۱) آنهایی که با حس بینایی درک نمیشوند مانند فرشتگان و جن و شیطان.
۲) آنهایی که با حس بینایی درک میشوند.
مانند: آسمانها و ستارگان و سیارات، کهکشانها و خورشید و ماه و حرکات آنها و طلوع و غروب و پیدایش سال و فصول و شب و روز و نیز جذر و مد و…
زمین و آنچه در زمین است اعم از کوهها و درهها، اقیانوسها و دریاها و رودخانهها درختان و گیاهان، معادن، فسیلها و گازها و نفت و زغالسنگ، انواع سنگها و کانیها و انواع خاکها، آب، آتشفشان، جاذبۀ زمین و…
آنچه میان آسمان و زمین است مانند ابرها، باران، برف، تگرگ، رعد و برق و بادها و گازها و هوای اطراف زمین و…
* تفکّر کن تو در خلق سماوات
که تا ممدوح خلق گردی در آیات (۲۸)
* امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: تفکّر در ملکوت (باطن) آسمان و زمین عبادت مخلصان است. (۲۹)
* این نوع از تفکّر را تفکّر آفاقی گویند و نوع دیگر از تفکّر، تفکّر در نفس انسانی است.
* در سورۀ عبس آیات ۱۸ تا ۲۲ فرمود: (بنگر که خداوند) از چه او را آفریده است، از نطفهای آفریده پس او را موزون کرد آنگاه راه را بر او هموار ساخته، سپس او را میرانده و در گور نهاده، سرانجام هرگاه بخواهد او را برمیانگیزد.
* پس تفکّر انفسی، تفکّر در هیئت انسانی اعم از اعضای بدن؛ استخوان، خون، پوست، ماهیچه، انگشتان، ناخن، مو، چشم، گوش، قلب، کلیه، ریه (شش)، کبد (جگر سیاه)، طحال و مفاصل و رودهها و معده، مغز و اعصاب، لب و دندان و… .
و عملکرد هر کدام؛ گوارش، شنوایی، بویایی، بینایی، تنفس، چشایی، گردش خون، حرکت، لامسه… .
* تفکّر در صفات و اعمال و رفتار خویش:
شامل تفکّر در ۱- معاصی و گناهان، ۲- طاعات و عبادات، ۳- منجیات (صفات ممدوح)، ۴- مهلکات (رذایل نفسانی).
۱- به این صورت که سالک همۀ اعضای هفتگانۀ بدنش را به تفصیل بررسی کند (محاسبه) که اگر بهوسیلۀ آنها گناهی را مرتکب میشود، آن را ترک کند؛ و بعد از آنکه با تفکّر، حقیقت این حالات را شناخت، در طول شبانهروز به مراقبه مشغول باشد تا هر یک از اعضایش را از ارتکاب گناه محفوظ دارد.
۲- تفکّر در طاعات و عبادات به این صورت است که بر واجباتی که بر او مقرّر شده، نظر کند که چگونه آنها را ادا میکند و نقصان و تقصیر خود را بیابد و در بر طرف کردن آنها سعی بنماید و تفکّر کند که چگونه سایر موجودات از جمادات، نباتات، حیوانات در طاعت و فرمانبرداری از خدای متعال هستند.
۳- تفکّر در منجیات و صفات ممدوح، تفکّر در صفاتی چون توکّل، توبه، تواضع، اخلاص، زهد، ارادت، اطاعت، صبر، رضا، شکر، خوف و رجاء، قناعت و… که این صفات باعث نزدیکی و تقرّب به درگاه خدای متعالاند.
۴- تفکّر در معاصی، تفکّر در مورد صفات ناپسند و رذایلی است که ریشۀ آن در نفس امّاره است؛ مانند حرص، حسد، تکبّر، بخل، حب مال و حب جاه، غرور، غفلت، سوءظن و بدگمانی، ریا، تملّق، شهوت، غضب، خوض در باطل، عجب، ظلم، بداخلاقی، تنبلی و… که نتیجۀ تفکّر در این موارد، اصلاح نفس و تزکیۀ باطن است.
و اینهمه تأکید در امر تفکّر برای این است که چشم بصیرت نفس قوت گیرد و به اعمال نفس آشنا گردد و به نحوۀ حکومت آن توجّه پیدا کند و درنتیجه خطا را از صواب تمییز دهد. (۳۰)
* امام حسن عسگری علیهالسلام فرمود: «معیار بندگی و عبادت، بسیاری روزه و نماز یعنی صوم و صلاة مستحب نیست، بلکه عبادت؛ بسیاری تفکّر در آفریدههای خداوند و تعقّل در آیات حکیمانۀ پروردگار جهان است.» (۳۱)
* لقمان بیشتر تنها مینشست و خواجهاش از کنارش میگذشت و به او میگفت: ای لقمان، خیلی تنها مینشینی، اگر با مردم همنشین شوی، انس تو با آنان بیشتر میشود.
لقمان پاسخ میداد: طول تنهایی بر ادراک فکر و طول تفکّر راهنمای راه بهشت است. (۳۲)
* آقای بهاء الدّینی فرمود: «ما چهار سال فکر کردیم تا دری به روی ما باز شد.» (۳۳)
* ارباب کشف و اصحاب تفکّر در معرفت او، غریق بحر تحیّرند. (۳۴)
* آری، تفکّر آیینۀ حسنات و کفّارۀ گناهان و روشنایی قلب و سبب خوبی اخلاق است. همینطور باعث اصلاح آخرت و توجّه به عاقبت امر خویش و افزایش علم میشود.
تفکّر، خصلتی است که به مانند این عبادت، بندگی خدا نشود.
و به مقام تفکّر نمیرسد مگر کسی که خداوند او را به نور معرفت و توحیدش تخصیص داده باشد. (۳۵)
* دل بر خلاف فکر، بسیار رقیق است. اگر شخصی دهها بار بدی کند باز انسان در مقام فکر، گوید او دوست من است عیبی ندارد ولی دل را نمیشود قانع کرد، به محض توجّه به حق، او میآید و آن قدر رقیق و نازک است که به کوچکترین آلودگی، حق میرود، اگر شریکی در دل ببیند. فکر حرم خدا نیست دل است که حرم خدا باید باشد.
* زبان از واردات بر قلب و ذهن ما آبیاری میشود و آنها هم از غذا نیرو میگیرند پس باید نگریست که دل و تن را چه غذا میدهیم.
……………………………………………………..
منابع:
۱) لسان العرب، ج ۵، ص ۶۵
۲) تفسیر نمونه، ج ۹، ص ۷۶
۳) تفسیر المیزان، ج ۸، ص ۳۸۱
۴) الفروق اللغویه، ج ۱، ص ۱۲۱ – نثر طوبی، الشعرانی، ج ۱، ص ۲۵۲
۵) وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۹۵-۱۹۷
۶) جواهر الکلام، جواهری، ج ۴، ص ۲۷۰
۷) مستمسّک العروه، ج ۲، ص ۴۱، سید محسن طباطبایی حکیم
۸) کلمة التقوی، ج ۲، ص ۳۳۷
۹) کلمة التقوی، ج ۲، ص ۳۳۵-۳۳۶، غررالحکم و دررالکلم، ج ۵، ص ۳۹۷
۱۰) ترجمة منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری، دکتر روان فرهادی، ص ۳۱
۱۱) مصباح الشریعه
۱۲) کشاف اصطلاحات الفنون، ص ۱۱۲۳
۱۳) فرهنگ نوربخش، ج ۵، ص ۳۸
۱۴) تعریفات جرجانی، ص ۸۸
۱۵) رسائل شاه نعمت الله ولی، ج ۴، ص ۱۷۰
۱۶) طبقات الصوفیه، سلمی ص ۴۸۰، فرهنگ نوربخش، ج ۵، ص ۳۹
۱۷) مشرب الارواح، روزبهان، ص ۱۳۹
۱۸) اللمع، ص ۲۳۰
۱۹) مشرب الارواح، روز بهان، ص ۱۳۹
۲۰) طبقات الصوفیه، سلمی، ص ۲۷۹
۲۱) بحر المعارف، ج ۱، ص ۲۵۹
۲۲) راه روشن، ج ۸، ص ۲۴۳
۲۳) مقامات معنوی، ص ۵۷
۲۴) تحف العقول، ص ۱۵۵
۲۵) دررالاخبار، ص ۴۱۳
۲۶) شیخ محمود شبستری، سویدای دل، ص ۳۴
۲۷) شیخ محمود شبستری، سویدای دل، ص ۱۸
۲۸) شیخ محمود شبستری، سویدای دل، ص ۳۴
۲۹) فضیلت تفکّر، ص ۱۳
۳۰) مقامات معنوی، ص ۵۷
۳۱) گلستان کشمیری ص ۸۳، الحدیث، ج ۱، ص ۳۲۵
۳۲) راه روشن، ج ۸، ص ۲۳۹
۳۳) شرح شرق بی غروب، ص ۱
۳۴) اسرارالتوحید، ص ۲۰۴
۳۵) شرق بی غروب، باب ۲۶