مقام تذکّر
۱- اشاراتی به معانی:
تذکّر: به یاد آمدن، پند گرفتن، یادآور شدن، گوشزد، به خاطر آوردن.
۲- اشاراتی از قرآن:
۱- وَ ما یَتذکّر اِلّا من یُنیب: جز کسی که بهسوی خدا انابه دارد، متذکّر نمیشود. (غافر: ۱۳)
۲- فَقُولا لَهُ قَولاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتذکّر اَو یَخشی: پس با او سخنی نرم بگویید، باشد که بپذیرد یا بترسد. (طه: ۴۴)
۳- وَلَقَد عَلِمتُمُ النَّشأَهَ الاُولَی فَلَولا تذکّرونَ: شما عالم نخستین را دانستید، چگونه متذکّر نمیشوید (که جهانی بعد از آن است). (واقعه: ۶۲)
۳- اشاراتی از احادیث:
۱- خدا به حضرت داوود علیهالسلام وحی کرد که: تذکّر بده بندگان مرا از نعمتهای ظاهری و باطنی من که شامل حال آنهاست، زیرا آنان در طول زندگی خودشان چیزی غیر از احسان و نیکویی از من ندیدهاند… . (مصباح الشریعه، ترجمۀ مصطفوی، ص ۳۸۲)
۲- امام باقر علیهالسلام فرمود: خداوند متعال میفرمایند: ای موسی مرا دوست بدار و مردم را هم با من دوست گردان، موسی عرض کرد: بار خدایا خود میدانی که کسی محبوبتر از شما نزد من نیست ولی دل مردم را چگونه به طرف شما بکشانم؟ فرمود: نعمتهای مرا به آنها تذکّر بده، آنها جز نیکی از من چیزی به خاطر ندارند. (مشکاة الانوار، ترجمۀ عطاردی، ص ۳۱۳ و ۳۱۴)
۳- حضرت امیر علیهالسلام به ابوذر فرمود: «دلت را به فکر و زبان خود را به تذکّر و جسدت را به عبادت و چشمانت را به گریه از ترس خدا عادت بده.» (ارشاد القلوب، ترجمۀ سلگی، ج ۱، ص ۲۰۱)
۴- رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمود: «یاد خدا کردن در صبحگاهان و شامگاهان بهتر از در هم شکستن شمشیرها در راه خدا است، یعنی هر کس خدا را در صبحگاهان به یاد آورده و تذکّر پیدا کند بر آنچه از او در شب از اعمال بد سر زده و بر آنها استغفار و توبه کند به سراغ کارش رود درحالیکه خدا بدیهای او را فرو ریزد و گناهانش را بیامرزد… .» (جهاد النفس، وسائل الشیعه، ترجمۀ صحّت، ص ۳۸۰)
۵- از امام صادق علیهالسلام دربارۀ این آیه سؤال شد: آیا عمر ندادیم شما را به مقداری که تذکّر یابد هر که بخواهد تذکّر یابد. (فاطر: ۳۵) امام فرمود: منظور سرزنش (تا) هیجده سالگی است. (جهادالنفس، وسائل الشیعه، ترجمۀ صحّت، ص ۳۸۶)
۶- امام صادق علیهالسلام: «گرامیترین دوستانم کسی است که عیبهای مرا به من تذکّر دهد.» (آداب معاشرت از دیدگاه معصومان علیهمالسلام، ترجمۀ وسائل الشیعه، ص ۳۱)
۷- نوشتهاند: پیش از آمدن موسی، هارون به مردم تذکّر داد (که گوساله را نپرستند) …از من پیروی کنید که جانشین موسایم. گفتند: تا برگشتن موسی همچنان در عبادت گوساله خواهیم بود. (قاموس قرآن، ج ۳، ص ۳۲۱)
۴- نکتهها:
* تذکّر به معنای یادآوری است و نیز پند دادن و چیزی را به یاد کسی آوردن. ناگفته نماند که یاد به زبان است یا به قلب. (۱)
* تذکّر همیشه جنبۀ لفظی ندارد و بسیاری از تذکّرها لازم نیست به زبان بیان شود. مثل رفتن به قبرستان. زبان حال قبرستان این است که شما هم روزی به اینجا میآیید؛ لذا در قبرستان انسان متذکّر مرگ و قیامت میشود.
* تذکّر عبارت است از التفات به معلوم و احسان آن، بعد از غفلت از آن یا مطلق التفات به معلوم و آن از صفات عقل است چنانکه غفلت از صفات نفس است. (۲)
* تذکّر ثمرۀ تفکّر است و فرق میان تفکّر و تذکّر در آن است که تفکّر، جستن (طلب کردن) و تذکّر، یافتن است. تفکّر قبل از حصول مراد است و تذکّر بعد از آن. پس مقام تذکّر فوق مقام تفکّر است.
* سه چیز اساس و پایۀ تذکّر است و از آن سه، سالک به تذکّر میرسد.
۱- اِتّعاظ از مواعظ: سالک پندی میشنود و متّعظ میگردد.
گاهی استاد متذکّر عیوب مرید میشود و سبب میشود عیبی که در نفس اوست پوششی بر آن نباشد و برطرف گردد. از این جهت گویند که نیش استاد نوش است و اگر هم بهظاهر حرف تندی به مرید میزند، در باطن نوش است.
امام حسن مجتبی علیهالسلام بر جوانی گذشت و او را خندان دید. فرمود: ای فلانی از صراط گذشتهای؟ گفت: نه. فرمود: به بهشت خواهی رفت یا دوزخ؟ گفت: نمیدانم. فرمود: از چه روی خندانی؟ راوی حدیث گوید دیگر آن جوان را خندان ندیدند. (۳)
۲- مستبصر شدن از عِبَر: سالک مراقب با نظر به احوال دیگران از پیشآمدها، گرفتاریها، انحرافها، ناکامیها، سختیها، موفقیّتها و… متوجّه حال خود میشود و این توجّه از بصیرتی است که از عبر برای او حاصل میشود و متّعظ شده و پند میگیرد. (۴)
۳- بهرهمند شدن از ثمرات فکر: تفکّر قبل از تذکّر است. فکر باعث میشود انسان متذکّر شود.
مثلاً فکر میکند که چه نعمتهایی دارد. پس شکر، خود از مراتب ذکر و توجّه به آفریدگار جهان است که انسان نعمات را از او میداند.
* آن کسان کاندر تذکّر دائماند
قائم و قاعد به یاد منعماند (۵)
* مثلاً فکر میکند که گناه کرده و گناه بُعد میآورد؛ پس متذکّر توبه میشود.
* پناه به خدا خود یک نوع تذکّر است. (۶)
* پس تذکّر اسباب و مایه میخواهد، مگر کسانی که بندگان خوب خدا هستند و به الهامات و کشفیات، خداوند آنها را به بعضی چیزها متذکّر میشود.
* بیان شد تذکّر یادآوری است و یادآوری در هر بُعدش منفعت دارد ولی تذکّر باید بهجا باشد و طرف هم قابلیت داشته و از ظرفش سنگینتر نباشد. (مثلاً ظرف مرید به اندازۀ دو است و به اندازه چهار لبریز میشود!)
* مراد از تذکّر در عرفان، ذکر خدا گفتن و یاد خدا کردن است و آنچنان است که سالک که در مقام ذکر، ذاکر خوانده شود پیوسته نام خدا را بر زبان آورد و تمام اندیشه و فکر خود را متوجّه موضوع ذکر کند و هر چه غیر از آن را به فراموشی سپارد. (۷)
* تذکّر انسان نسبت به پروردگار متعال دارای درجات و مراتب بیشماری است. لذا توجّه و عنایت پروردگار عالم دربارۀ آنان متفاوت و به قدر استعداد و شایستگی آنان است.
* بنای تذکّر بر سه پایه استوار است:
۱- سود جستن از پند و اندرز از راههای: الف) احساس نیاز شدید به پند. ب) چشم بستن از عیب پنددهنده. ج) و به یاد داشتن عذابها و ثوابهای الهی.
۲- عبرتآموزی از راههای: الف) حیات عقل. ب) قدرشناسی وقتها و گذر عمر. ج) و دوری از اغراض دنیوی در اعمال و عبادتها.
۳- دستیابی به نتایج فکر و بهرهمندی از آنها از راههای: الف) کوتاهی آرزوها. ب) تأمّل در قرآن. ج) و کم کردن آمیزش با مردمان، خواهشها و وابستگیها، سیری و خواب. (۸)
* تذکّر برتر از تفکّر است زیرا تفکّر طلب است و تذکّر دریافت است.
* تذکّر سه چیز است: به گوش ترس، ندای وعید شنیدن و به چشم رجاء، با منادی به وعدۀ دوست نگریستن؛ و به زبان نیازمندی، منّت را اجابت کردن است.
تذکّر به ترس میان سه چیز است: فزع سبق پوشیده و وجل سرانجام نادیده و تأسّف بر وقت شوریده؛ تذکّر به رجاء میان سه چیز است: توبه کوشنده و شفاعت نیوشنده و رحمت تابنده؛ تذکّر نیاز میان سه چیز است: مناجات پیوسته و آشنایی از ازل شادی نماینده و دلی گشاده به مولی نگرنده. (۹)
* ذکر نه همه آن است که بر زبان داری، ذکر حقیقی آن است که در میان جان داری. توحید نه همه آن است که او را یگانه دانی، توحید حقیقی آن است که او را یگانه باشی و ز غیر او بیگانه باشی. (۱۰)
* ای گشایندۀ زبانهای مناجات گویان و انس افزای خلوتهای ذاکران و حاضر نفسهای راز داران، جز از یاد کرد تو ما را همراه نیست و جز از یاد داشت تو ما را زاد نیست و جز از تو به تو دلیل و راهنمای نیست. (۱۱)
* ای یادگار جانها و یاد داشته دلها و یاد کردۀ زبانها، به فضل خود ما را یاد کن و به یاد لطفی ما را شاد کن. ای قائم به یاد خویش و از هر یاد کنندهای به یاد خود پیش، یاد تو است که تو را به سزا رسد ورنه، از رهی، چه آید که تو را سزد. (۱۲)
* تذکّر فوق تفکّر است؛ زیرا که تفکّر طلب محبوب است و آن حصول مطلوب. تا انسان در راه طلب و دنبال جستجوست از مطلوب محجوب است، چنان چه به وصول به محبوب از تعب تحصیل فارغ آید و قوّت و کمال تذکّر بسته به قوّت و کمال تفکّر است و آن تفکّر که نتیجهاش تذکّر تام معبود است در میزان سایر اعمال نیاید و با آنها در فضیلت طرف مقایسه نشود، چنانچه در روایات شریفه از عبادت یک سال و شصت سال و هفتادسال، تفکّر یک ساعت را بهتر شمردهاند. معلوم است غایت و ثمرۀ مهمّۀ عبادات حصول معارف و تذکّر از معبود حق است و این خاصیت از تفکّر صحیح بهتر حاصل میشود. شاید تفکّر یک ساعت ابوابی از معارف به روی سالک بگشاید که عبادت هفت سال نگشاید یا انسان را چنان متذکّر محبوب نماید که از مشقّتها و زحمتهای چندین ساله این مطلوب حاصل نشود.
* و بدان ای عزیز که تذکّر از محبوب و به یاد معبود به سر بردن نتیجههای بسیاری برای عموم طبقات دارد اما برای کمّل و اولیاء و عرفا که خود آن غایت آمال آنهاست و در سایۀ آن به وصال جمال محبوب خود رسند – هنیئاً لهم – و اما برای عامه و متوسطین بهترین مصلحات اخلاقی و اعمالی و ظاهری و باطنی است. انسان اگر در جمیع احوال و پیشامدها به یاد حقتعالی باشد و خود را در پیشگاه آن ذات مقدس حاضر ببیند البته از اموری که خلاف رضای اوست خودداری کند و نفس را از سرکشی جلوگیری کند. اینهمه مصیبات و گرفتاری به دست نفس امّاره و شیطان رجیم از غفلت از یاد حق و عذاب و عقاب اوست. غفلت از حق، کدورت قلب را زیاد کند و نفس و شیطان را بر انسان چیره کند و مفاسد را روز افزون کند و تذکّر و یادآوری حق، دل را صفا دهد و قلب را صیقلی نماید و جلوهگاه محبوب کند و روح را تصفیه نماید و خالص کند و از قید اسارت نفس انسان را برهاند و حبّ دنیا (را که) منشأ خطیئات و سرچشمۀ سیّئات است از دل بیرون کند و همّ را همّ واحد کند و دل را برای ورود صاحبمنزل پاک و پاکیزه نماید.
* تذکّر از دیدگاه منطقی یعنی همانا به یادآوردن مبادی مطلوب، یعنی به یادآوردن معلوماتی است که پیشتر در ذهن حاضر بودهاند، برای معلوم کردن مجهولی که رخ نموده است. بدین معنی که چون مبادی – که یک چند مورد غفلت بودهاند – به ذهن آید دوباره تصوّر گردد، آن را تذکّر مینامند.
* شبستری در گلشن راز گوید:
که چون در دل شود حاصل تصوّر
نخستین نام وی باشد تذکّر
دلیل این نامگذاری هم آن است که انسان، متذکّر معلوماتی میشود که یک چند مورد غفلت بودهاند. تذکّر از دیدگاه اخلاقی یعنی تذکّر از هفت نوع فضیلتی است که تحت جنس فضیلت حکمت قرار دارند و آنچنان است که یادآوری آموختهها ملکه نفس باشد. بدانسان که هرگاه انسان بخواهد آن آموختهها را به یاد آورد بهآسانی به یاد آیند. این امر حالتی است معتدل، میانه حالت فراموشی (نسیان) که ناشی از اهمال و سستی در توجّه به آموختههاست و تفریط به شمار میآید و حالتی افراطی در عرضه کردن و توجّه کردن به آموختهها که از آن به استغراض تعبیر میشود و جز تلف کردن وقت و تضییع روزگار و خستگی ذهن حاصلی ندارد و چنین است که نه پیوسته به یادآوردن آموختهها و عرضه کردن دائمی آنها اعتدال است و فضیلت نه یکسره از یاد بردن آنها، بلکه به یادآوردن آموختهها بدانگاه که لازم است فضیلت به شمار میآید و از آن به تذکّر تعبیر میشود. به همین سبب خواجه نصیر میگوید: تذکّر واسطه بود میان فرط استغراضی که اقتضای تضییع روزگار وکلات آلت کند و میان نسیانی که از اهمال آنچه مراعات آن واجب بود لازم آید، و آن (چنان) بود که نفس را ملاحظت صور محفوظه به هر وقت که خواهد به آسانی دست دهد، از جهت ملکهای که اکتساب کرده باشد. (۱۳)
* تذکّر در عرفان: مراد از تذکّر در اصطلاح اهل عرفان ذکر خدا گفتن است و یاد خدا کردن است و آنچنان است که سالک که در مقام ذکر، ذاکر خوانده میشود پیوسته نام خدا را بر زبان آورد و تمام اندیشه یا فکرش را متوجّه تعبیر یا جملهای کند که موضوع ذکر است و در جریان این کار که گونهای تمرکز فکر به شمار میآید هر چیز دیگر، جز موضوع ذکر را به فراموشی سپارد. در این حالت است که ذاکر نه چیزی میبیند نه چیزی میشنود نه حس میکند و نه ادراک مینماید و جمله اعضای او به ذکر و یاد حق مشغول است و چنین است که سالک ذاکر مستغرق در یاد حق و ذاکر حق به دریافت حق میرسد؛ که هر که را ذکر اسم الله باشد… و شب و روز بیفتور به این ذکر تبتّل نماید و حقایق اخلاقی الهی را فیذاته آیینه تمام شود، تجلّی الهیّت یابد و به مقام کاملان ولایت رسد.
* مربّی باید در برابر وسوسهها و گم کردنها و غرورها و… سرمایههای انسان را بشمارد و بازارهای گرمتری را در نظر بیاورد و از دزدها و راهزنها داستانها بگوید.
هنگامیکه نفس با هوسها و سرگرمیهایش مشغول میشود و از سرمایههای عظیم خود چشم میپوشد و غفلت میورزد و از سودهای عظیم دل میکند، انسان به تذکّرها نیازمند میشود و این تذکّرها برای کسانی که جهتی دارند و هدفی دارند و گرایشی دارند سودهایی میآورد که از سرمایهها بهره بگیرند و به کم قانع نشوند و در راه نمانند و با راهزنها رو به رو نگردند، تذکّر برای اینها سودمند است که «…فَإِنَّ الذِّكْرَىٰ تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ» (ذاریات: ۵۵)
* این قرآن خداست که تذکّرهایی میدهد: ۱- سرمایههای عظیم انسان: …إِنِّي جٰاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليٖفَةً… (بقره: ۳۰)؛ ۲- از وسعت هستی: …فَمٰا مَتٰاعُ الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا فِي الْآخِرَةِ إِلّٰا قَليٖلٌ (توبه: ۳۸)؛ ۳- از عظمت الله و رحمت او: …وَذَكِّرْهُم بِأَيّٰامِ اللَّهِ… (ابراهیم: ۵)، وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ… (زمر: ۶۷)؛ ۴- از دشمنهای انسان و راهزنهای او: …إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ (قصص: ۱۵)؛ ۵- از مرگ و درد و رنجها
هر کدام از این تذکّرها و یادآوریها، انسان را از درنگها و رکودها و قناعتها و غرورها و وسوسهها و تحریکها آزاد میکنند و پیش میرانند چون وقتیکه انسان سرمایههای عظیم خود را شناخت ناچار به کارهای بزرگ رو میآورد و در بازارهای بزرگ، تجارت راه میاندازد و هنگامیکه انسان وسعت هستی را شناخت در تنگنای یک مرحله نمیماند و به بهرههای محدود چشم نمیاندازد و موقعی که خدا در دلها بزرگ شد، ناچار دیگران در چشم کوچک شده و از چشم میافتند و چه قدرتی برتر از او که قدرتها از اوست؟! و چه کسی مهربانتر از او که مهربانی را او در دلها ریخته؟
و هنگامیکه دشمنها و دشمنیها مشخص شدند انسان جبهه میگیرد و مبارزه میکند و نقشهها و کارهای دشمن را در نظر میآورد و تذکّر مرگ و یادآوری دردها و رنجها، غرورها را میشکند و آرزوها را میخشکاند و انسان را به راه میاندازد و از اسارتها آزاد مینماید و…
* باید توجّه داشت که جرقهها مادامیکه تراکمی نباشد و زمینهای نباشد ایجاد حرارت میکند اما حرکتی به وجود نمیآورد. یک دنیا بنزین مادامیکه در زمینه خودش متراکم نشود، بر فرض، جرقهها و استارتها زیاد باشند شعلهور خواهد شد اما حرکتی به دست نخواهد آمد.
درحالیکه ده قطره بنزین متراکم با یک جرقه، کامیونها را به دوش میکشد و راه میبرد. تذکّر، مادامیکه انسان از عشق و تراکم و از زمینهای برخوردار نباشد، سودی نخواهد داد. بیداری و تذکّر هنگامی به حرکت و عمل منتهی میشود که با طلب و عشق همراه باشد و از مقدّمات برخوردار.
این است که ما با آنکه به آگاهی و حتّی به عشق رسیدهایم حرکت نمیکنیم؛ چون باری را میخواهیم برداریم که هنوز بازویش را تهیّه نکردهایم.
……………………………………………………………………………….
منابع:
۱) قاموس قرآن، ج ۳، ص ۱۶
۲) ترجمۀ بیان السعادة، ج ۵
۳) هزار و یک تحفه، ش ۲۲۲
۴) مقامات معنوی، ص ۷۴
۵) انوار العرفان
۶) ترجمۀ المیزان، ج ۸، ص ۴۹۸
۷) دایرة المعارف تشیع، ج ۴
۸) تا ملکوت، شرح منازل السائرین
۹) صد میدان، خواجه عبدالله انصاری
۱۰) کشفالاسرار ده جلدی، ج ۲، ص ۳۹۶
۱۱) تفسیر سورۀ بنی اسرائیل، ج ۵، ص ۵۸۳
۱۲) کشفالاسرار ده جلدی، ج ۸، ص ۵۸، تفسیر احزاب
۱۳) اخلاق ناصری، ۱۱۲ و ۱۲۱