وبلاگ

مقام تعریض (به کنایه سخن گفتن)

۱- اشاراتی به معانی:

تعریض: به کنایه و به اشاره چیزی گفتن؛ به پهنای چیزی افزودن؛ آشکار نگفتن.

۲- اشاراتی از قرآن:

۱- نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّىٰ شِئْتُمْ ۖ وَقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُمْ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ…: زنان شما کشتزار شما هستند. هر زمان که خواستید به کشت خود درآیید و (فرزندان صالح) را برای خود ذخیره کنید و از خدا بترسید… (بقره: ۲۲۳)

۲- كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَّكْنُونٌ: گویی از (لطافت و سفیدی) همچون تخم‌مرغ‌هایی‌اند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده‌اند (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است). (صافات: ۴۹)

۳- اشاراتی از احادیث:

۱- امام علی علیه‌السلام: «کیفر خردمندان، اشارت است و کیفر نادانان، صراحت.» (غررالحکم، ح ۶۳۲۸ و ۶۳۲۹)

۲- امام علی علیه‌السلام: «هرگاه به خردمند با اشاره کنایه بزنی، این برایش سرزنشی دردآور است.» (غررالحکم، ح ۴۱۰۳)

۳- پیامبر صلی‌الله علیه و آله هرگاه از شخصی چیزی می‌شنید، نمی‌گفت چه شده است که فلانی می‌گوید؟ بلکه می‌فرمود: چه شده است که عده‌ای چنین و چنان می‌گویند. (کنز العمال، ج ۷، ص ۱۳۷)

۴- امام علی علیه‌السلام: «لغزش خردمند را به کنایه گفتن از سرزنش او دردناک‌تر است.» (غررالحکم، ص ۳۶۳)

۵- امام علی علیه‌السلام: «کتاب خداوند بر چهار چیز است: عبارت (ظاهر)، اشاره، لطایف و حقایق.

عبارت برای عامۀ مردم است، اشاره برای خواص، لطایف برای اولیاء و حقایق برای انبیاء.» (عوالی اللآلی، ۴/۱۰۴/۱۵۵)

۴- نکته‌ها:

* تعداد دیگری از کنایه‌های قرآنی عبارت‌اند از:

۱- «رطب و یابس گفتن» (انعام: ۵۹) و یا «رطب و یابس به هم بافتن» کنایه از سخنان درست و نادرست گفتن و مترادف آسمان‌وریسمان به هم بافتن است. رطب و یابس به معنای چیزهای تر و خشک، و در کنایه به معنای پرت‌وپلا و سخنان یاوه و دروغ سر هم کردن است.

۲- نسیاً منسیاً بخشی از آیۀ ۲۳ سورۀ مریم است. آنجا که حضرت مریم علیهاالسلام به درخت نخلی خشکیده، پناه می‌آورد و می‌گوید: ای‌کاش فراموش شده بودم. نسیاً منسیاً به معنای کاملاً فراموش‌شده و به‌کلی از یاد رفته است و این عبارت، کنایه از کاملاً فراموش کردن (شدن) است. (۱)

* اهل معرفت به دو شیوه تعالیم خود را به دیگران منتقل می‌کنند:

۱- حضوری و مستقیم، و تشکیل حلقه‌های تعلیم و تعلم و ارشاد شاگردان.

۲- با تألیف آثار خود.

و چون مفاهیم و تعالیم عرفان اسلامی مبتنی بر دریافت‌ها و مواجید شخصی است، انتقال تجارب شخصی و دریافت‌های ذوقی غیرممکن یا بسیار سخت است؛ و برای همین عارفان شیوۀ بیان خود را با در نظر گرفتن استعداد و میزان دریافت مخاطبان تنظیم می‌کنند.

* دلایل کتمان سرّ و پوشیده‌گویی در زبان اشارت:

۱- غیرت: غیرت عارف نسبت به سخنی است که از حق به رمز دریافته است.

۲- حفظ امانت الهی: افشای سرّ خیانت در امانتی است که حق نزد عارف به ودیعه نهاده است.

۳- اختلاف مقام و مرتبۀ متکلّم و مخاطب: وقتی عارفی در موضع متکلّم از تجربه و احوال و مواجید خود سخن می‌گوید، ممکن است مخاطب در مرتبۀ دیگری صاحب واردات و احوالی متفاوت باشد، در این صورت هر کدام متناسب با تجربۀ خاص خود، خود را بر حق می‌داند و دیگری را انکار می‌کند؛ از این رو عرفا به رمز سخن گفتند تا از برداشت‌ها و قضاوت‌های این‌چنینی در امان بمانند.

۴- حضور نامحرمان: منظور، افرادی‌اند که مخاطب اصلی عارف نیستند و از سخنان او برداشتی نادرست دارند؛ و عارف می‌کوشد با پوشیده‌گویی از یک‌سو منظور خود را به مخاطبان اصلی برساند و از سوی دیگر، حقایقی را که فراتر از سطح ادراک نامحرمان است از تیررس بدگمانی آن‌ها دور کند.

۵- غلبۀ احوال: عارف در لحظاتی که تجربۀ عرفانی را دریافت می‌کند مغلوب احوال عرفانی است و نوعی بی‌اختیاری و بی‌خودی بر او غلبه می‌کند؛ در این حالت سخن گفتن و بیان حال به‌وضوح و با الفاظ رسا میسّر نیست؛ بدین ترتیب سخن از تجربۀ عرفانی در حال سکر منجر به شطح گویی و افشای سرّ می‌شود. بعضی عرفا آثار خود را محصول غلبۀ احوال عرفانی می‌دانند چنانکه خود را واسطه‌ای برای ابلاغ معانی و مفاهیم عرفانی معرفی می‌کنند.

* با توجه به محتوا، احوال متکلّم و اقتضای حال مخاطب می‌توان زبان اشارت را شامل سه بخش دانست:

۱- زبان رمز: که نوعی سخن گفتن پوشیده است و اشاره‌ای کوتاه (الحر یکفیه الاشاره) کفایت می‌کند.

۲- زبان بیان اسرار: که عرفا در حال سکر برای مخاطبان خاص، اسراری را به اشاره بیان می‌کنند که رمزگونه و شطح آمیز نبوده و نیز به روشنی زبان عبارت هم نیست.

۳- شطح: سخنی از سر وجد است که از آن بوی دعوی خیزد. و شطحیات برای عرفا خطرآفرین و تهمت‌زا تلقی می‌شود و عواقبی مانند تکفیر و ردّ و انکار را به دنبال دارد و مشایخ همواره پرهیز از آن را توصیه کرده‌اند.

و با توجه به آنکه زبان عرفانی از دوشاخۀ عمدۀ اشارت و عبارت تشکیل شده است، فرق زبان اشارت با عبارت آن است که زبان عبارت، زبان بیان مبانی و مفاهیم عرفانی با استدلال و برهان و ارجاع به عقل و نقل و آیه است و زبان اشارت، دارای سه شاخۀ رمز، بیان اسرار و شطح است.

* کنایت و اشارت به یکدیگر نزدیک‌اند؛ اما در کنایت توضیح بیشتری است، گویی که از حق سبحانه به زبان بسط برای طالبان غیب، خبر می‌دهد. اسم را به‌جای مسمّی به زبان می‌آورد و از مسمّی بدون اسم معروف سخن می‌گوید، تا شاهد درک کند و غایب نداند؛ و این از شهود عارف در مقام اسرار و انبساط است و در قرآن خدا به کنایه یادکرده است، که می‌فرماید: آن دو طعام را می‌خورند. (۵/۷۵)

عارفی گفت: کنایت خبر از حال است و اصطلاح آن تغییر یافته است از روی غیرت بر حال. (۲)

* انفاس عیسی از لب لعلت لطیفه یی
آب خضر ز نوش لبانت کنایتی (حافظ)

* رمز ظهور اسرار الهی را گویند در طور (سرّی که به) واسطۀ عبادات نفسی و اشارات عقلی باشد.

حوران خلد را به پشیزی نمی‌خریم
تا از صفات حسن تو رمزی شنیده‌ایم (مرآت عشاق)

رمز معنی باطن است مخزون تحت کلام ظاهر، که بدان ظفر نیابند الا اهل او. حقیقت رمز حقایق غیب در دقایق علم به تلفظ لسان سرّ در حروف معکوس است. (۳)

رمز وقوع نور الهام است در قلب شاهد حاضر، آن زمان که صبح یقین طلوع می‌کند و نور مشاهده مکشوف می‌گردد، زمانی که خاطر ربّانی حکمت حقایق صفت و فعل الهی را می‌شناسد. پس برهان غیب به الفاظ غیبیه و روز ملکوتیه بر سرّش جاری می‌شود، و در وقت جریان حکمت و حال از زبانش خارج می‌گردد، رمزی خارج می‌شود که علوم حقیقت دینی در زیر آن مندرج است و جز علمای بالله کسی آن را نمی‌شناسد؛ و در آنجا که خدا نبی خود زکریا را وصف می‌کند، زمانی که معتکف است قلب او در شهود غیب و زبانش از کشف پنهانی‌های اسرار حبس شده است، این مطلب به چشم می‌خورد، که می‌فرماید: با مردم سه روز جز با زبان رمز سخن مگو. (۳/۴۱)

* سراج گفت: رمز معینی است باطنی زیر کلام ظاهر نهفته، و جز بر اهلش آشکار نمی‌شود.

عارفی گفت: رمز حرکت نطق سرّ است به معلوم غیب در زبان علم. (۴)

قناد گفت: چون سخن گویند قادر به درک اهداف رموز آن‌ها نیستی و چون ساکت شوند رسیدن تو به هدف آن‌ها محال است. یکی از ایشان گفت: هر که خواهد به رموز مشایخ ما آگاهی یابد باید در نامه‌ها و مکاتبات ایشان بنگرد زیرا رموز آنان در آن‌ها است نه در تصنیف‌های ایشان.(۵)

* اشارت، خبر دادن از مراد است بدون گفتن و سخنی.

علم اشارت، آگاهی از مراد و مطلوب سالک است بی‌آنکه آشکارا گفته شود. چراکه معانی غیب از لطافت در لفظ نمی‌گنجد.

از شبلی نقل است: عبارت زبان علم است و اشارت زبان معرفت.

گفته‌اند: «عبارت حظّ نفس است و اشاره حظّ روح، عبارت از آن بدن است و اشارت از آن روح».

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته‌ها هست بسی، محرم اسرار کجاست

اشارات عارفان بالله همانند اشارات حضرت حق‌تعالی در حیطۀ اوهام و عقول بشری در نمی‌گنجد؛ زیرا حقیقت انسان کامل کلاً از حیطۀ اوهام فراتر رفته و از آنان کناره گرفته است.

شد اشاراتش، اشارات ازل
جاوَزَ الاوهامَ طرّاً و اعتَزَل (مثنوی)

گفته‌اند: «اشارات مستغنی است از عبارت و یافتن اشارت به حق، استغراق سرایر است از صدق».

اشارات گاهی با دست، چشم، کلام است که انسان به چیزی اشاره می‌نماید، اما مهم‌تر از این، اشارات غیبی است.

گاهی به سالک در خواب یا کشف اشاراتی می‌شود بدون کلام. مثل آنکه در خواب یا کشف امام زمان (عج) را می‌بیند، حضرت با او صحبت نمی‌کند همین‌که به تو می‌فهماند که به تو حیات دادیم یا به تو توجه داریم یا فلان کار را بکن. بااینکه از حضرت کلامی برنمی‌خیزد و به باطن اشارت می‌کند. در مورد اولیاء اشارت‌های معنوی گاهی به همین سبک است؛ همین‌که دلشان گواهی می‌دهد ولی گاهی در خواب یا کشف یا بیان اشاره یا دست و… اشاره می‌شود.

گاهی هم بعضی فعل‌های امام یا ولی خدا خودش اشاره است. اگرچه شخص مقصود را نفهمد. مثلاً دیواری را اشاره می‌کند این کنار می‌رود. با اشارت رفت ولی تعبیرش برای شخص است اگر کنار رفتن دیوار را نفهمد و بعداً بفهمد.

صاحب اشارت: کسی است که بیانش مشتمل بر لطایف و اشارات و علم معارف باشد. (۶)

اشارت از رعونات طبع است، که به سرّ قادر نبود بر آن آنرا پنهان دارد، به اشارت ظاهر شود. (۷)

* همت اشارت خدای است، و ارادت اشارت فرشته، و خاطر اشارت معرفت، و زینت تن اشارت شیطان، و شهوات اشارت نفس، و لهو اشارت کفر. (۸)

چون بر دل شاهد محبت غالب شود، در انس قرار می‌گیرد و حق را در هر ذره‌ای شهود می‌کند؛ و چون خواهد که از سرّ شهود خبر دهد به آن اشاره می‌کند به هر وصف و فعل و صفتی، چنان‌که گویی در عین غیبت حاضر است و در عین حضور غایب و بیشتر کلامش به ادات اشاره و ضمیر است مانند الذی و هو. و این از غایت لطف مشهود اوست که گویی آن را ادراک می‌کند و پنهان می‌دارد.

اما اشارت در توحید کفر است و در حد عشق توحید است، و خدای تعالی به تقدیس و تنزیه به خود اشاره فرموده است به خبر دادن از وصف خود که می‌فرماید: تَبَارَكَ الَّذِي… (الملک: ۱)، …وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (شوری: ۱۱).

شبلی گفت: هر اشاره‌ای که خلق به آن به‌سوی حق اشاره کنند به خودشان برمی‌گردد، تا اینکه از حق به حق اشاره کنند که به آن ‌هم آن‌ها را راهی نیست. عارفی گفت: اشارۀ حق عشق است زیرا که او حق را می‌بیند و غیر او را نمی‌بیند. اشارۀ او نزد خلق غیبت است و نزد حق حضور. (۹)

* اشارت آن است که به علت لطافت معنایش، کشف آن بر متکلّم پوشیده است. رودباری گفت که: «علمنا هذا اشارات. فاذا صار عباده خفا.» حقیقت اشارت لمعان نور خطاب خفی لطیف از حق در لباس سرّ نزد هجوم وجود در دل. کنایت کند عارف از آن به لسان حقیقت از معدن وصلت اهل حضرت را، تا اشارت کند بدان از کشف در بسط روح، روح حاضره شاهده ناطقه از حق به حق. (۱۰)

* تعریض در واقع نوعی کنایه است اما کنایه‌ای که معنای اولیه مراد گوینده نیست حتی اگر درست هم باشد؛ و به بیانی دیگر، کنایه‌ای خصوصی است که بین دو نفر رد و بدل می‌شود و معمولاً برای دیگران چندان آشکار نیست یا اساساً در نظر دیگران تعریض محسوب نمی‌شود. این نوع کنایه، جمله یا عبارتی است که به شکل هشدار یا نکوهش و مسخره کردن باشد و از این رو مخاطب را آزرده می‌کند و در عرف می‌گویند: فلانی به فلانی گوشه زد.

* نمونه‌های تعریض بسیار فراوان است و حدّ و حدودی ندارد، گاهی یک جمله اخباری که در حکم یک اصل اخلاقی است، ممکن است در مورد کسی تعریض باشد، اما برای دیگران جنبۀ ارشادی داشته باشد. مثلاً این جمله «مسلمان کسی است که مسلمانان دیگر، از دست و زبان او در امان باشند» که این خود، یک شعار اخلاقی است اما اگر در میان مخاطبان، شخص موذی و آزار پیشه باشد آن را تعریض به خود تلقی می‌کند و از این قبیل.

* انواع کنایه به لحاظ به‌کارگیری مکنّی عنه:

۱- کنایه از موصوف (اسم): آوردن وصف یک اسم و اراده خود آن.

۲- کنایه از صفت: وقتی معنای ظاهری، صفتی است؛ که ما باید از آن متوجه صفت دیگر، یعنی معنای باطنی شویم. که خود به دو نوع قریب و بعید تقسیم می‌شود.

۳- کنایه از فعل: فعلی را به چیزی یا کسی نسبت دهیم، اما معنای دیگری را از آن دریافت کنیم.

* انواع کنایه از نظر وضوح و خفا:

۱- تلویح: واسطه میان معنی اول و دوم متعدد و فهم کنایه دشوار باشد.

۲- رمز: واسطه معنای اول و معنای مورد نظر اندک، اما کنایه مخفی و دیریاب است.

۳- ایماء: واسطه میان معنای نخستین و معنای مورد نظر اندک و معنای کنایی هم آشکار است.

۴- تعریض: کنایه‌ای است در نکوهش، ریشخند و یا اندرز، و همان گوشه زدن به کنایه است و به قول عامه به در گویند تا دیوار شنود.

* فرق کنایه با مجاز و استعاره: در هر سه مورد، معنای ظاهری مقصود نیست؛ اما در مجاز و استعاره به دلیل وجود قرینه در کلام به کار گرفتن معنای ظاهری عبارت یا کلمه جایز نیست، ولی در کنایه، گرچه خواست شخص، معنای باطنی عبارت است اما معنای ظاهری هم قابل‌پذیرش است.

ویژگی‌های کنایه: ۱- دو یا چند بعدی بودن کلام؛ ۲- تصویرگری؛ ۳- ایجاز؛ ۴- استدلال؛ ۵- غرابت و آشنایی‌زدایی؛ ۶- مبالغه؛ ۷- تعریض؛ ۸- تزیین سخن؛ ۹- جذابیت بخشیدن به کلام.

* این حال موقعی است که از شدت قبض، تنگی صدر پیدا شود و زبان سرّ را از مخاطبه در مقام انبساط گنگ سازد و مشتاق در مکان‌های حضور باشد، و نور بسط بر او پدیدار گردد، و جرئت ندارد که عذر خواهد یا سخن گوید، اما سرّ او به تحرک همت او به حرکت درمی‌آید تا حال خود را در حضرت جلال عرضه کند و مراد خود را به نعت تعریض سرّ سؤال نماید. این صفت کسی است که در مقام حیا و خجلت بود و از حال و مقال فانی باشد. پس چون بادهای عنایت در ورزشگاه صفای وقت بوزد، انوار تجلی او را مست سازد و به محادثه و انبساط نزدیک کند.

عارفی گفت: تعریض وصف کسی است که به سبب رنج قبض در معرکه کشتگان امتحان به شمشیرهای شوق خمود و ساکت است. (۱۱)

* مخاطبان آثار عرفانی سه دسته‌اند: ۱- خاصّان و اهلان (اهل حقیقت)، ۲- نامحرمان (نااهلان)، ۳- عوام و مبتدیان (آموزندگان).

۱- خاصّان و اهلان: کسانی‌اند که مخاطب اصلی گوینده بوده و معنی را چنان‌که متکلم اراده کرده، درمی‌یابند و پوشیدگی سخن موجب سوءبرداشت آنان نمی‌شود.

۲- نامحرمان: کسانی‌اند که دارای مقام فهم معنای سخن نیستند و معمولاً با سوءبرداشت از سخنان عرفا خطراتی را برای آنان به وجود می‌آوردند، و عرفا در حضور ایشان محتاطانه رفتار می‌کنند و پوشیده به رمز سخن می‌گویند.

۳- عوام و مبتدیان: کسانی‌اند که نه می‌توانند با اشاره‌ای کوتاه مفاهیم حاصل از تجربه عارف را دریابند نه موجب سوءظن و خطرند، که باید مفاهیم و بینش عرفانی به شیوه‌ای روشن و در حد فهم آن‌ها تعلیم داده شود.

* منشأ سخن عارف برخاسته از مکاسب (تعالیمی که عارف از مشایخ یا منابع پیش از خود دریافته است و نیز تأملّات شخصی) یا مواهب الهی (معارفی که از طریق تجربه دریافته می‌شود) می‌باشد.

* آنچه می‌تواند از تلخی پند و اندرزهای مستقیم بکاهد و سبب گردد تا مواعظ و دستورات اخلاقی با رغبت پذیرش شوند ارائه آن‌ها در قالب کنایه است.

* هر کس اعتدال روحی قوی‌تر داشت گیرایی او نسبت به این مطالب کنایه‌ای و اشاره‌ای عرفا، بهتر است.

علم بیان به سه بخش تشبیه، مجاز و کنایه تقسیم می‌شود که ساده‌ترین طریق ادای مقصود، تشبیه است و کنایه ازنظر تأثیر در بلاغت سخن از سه مورد ذکر شده مؤثرتر است.

که برای نمونه روزۀ حضرت مریم علیهاالسلام کنایه از سکوت کردن و خاموش شدن است. لن‌ترانی گفتن کنایه از ناامید کردن و تابوت به دریا افکندن کنایه از رها کردن و به خود واگذاشتن است.

منابع:

۱) فرهنگ سخن، ج ۸، ص ۷۸۱۶

۲) مشرب الارواح، ص ۱۶۴

۳) اصطلاحات شرح شطحیات، روزبهان، ص ۵۶۱

۴) مشرب الارواح، ص ۱۶۵

۵) اللمع، ص ۳۳۸

۶) اللمع، ص ۳۶۰

۷) تذکرة الاولیاء، عطار، ص ۷۹۳

۸) تذکرة الاولیاء، عطار، ص ۴۴۰

۹) مشرب الارواح، ص ۱۶۳

۱۰) اللمع، ص ۳۳۷ – اصطلاحات شرح شطحیات، ص ۵۶۰

۱۱) مشرب الارواح، ص ۱۰۶

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.