مقام توحید افعالی
۱- اشاراتی از قرآن
۱- کَذٰلِکَ اللهُ یَفْعَلُ مٰا یَشٰاءُ: (ابراهیم گفت: پروردگارا درحالیکه پیرمرد شدهام و همسرم نازا است چگونه فرزندی میتواند بود؟) فرمود: چنین است که خداوند هرچه را بخواهد به انجام میرساند. (آلعمران: ۴۰)
۲- وَلٰکِنَّ اللهُ یَفْعَلُ مٰا یُریٖدُ: اما خداوند آنچه بخواهد همان میکند. (بقره: ۲۵۳)
۳- إنَّ رَبَّکَ فَعّٰالٌ لِمٰا یُریٖدُ: بیگمان پروردگارت هر کاری بخواهد میکند (پروردگارت انجام دهندۀ هر چیزی است که بخواهد.) (هود: ۱۰۷)
۴- کُلَّ یَوْمٍ هُوَ في شَأنٍ: همواره (هر روزی) خداوند در کاری است. (الرحمن: ۲۹)
۵- وَ لَوْ شٰاءَ رَبُّکَ مٰا فَعَلُوهُ: (برای هر پیامبری دشمنی از شیطان آدمی و جن قرار دادیم که به یکدیگر به فریب، سخنان آراسته القاء میکنند) و اگر پروردگار تو میخواست آن کار را نمیکردند. (انعام: ۱۱۲)
۶- وَ اَوْحَیْنٰا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرٰاتِ: (آنان را پیشوایانی کردیم که بهفرمان ما راهبری میکردند) و به آنها انجام کارهای نیک و (برپاداشتن نماز و دادن زکات) را وحی کردیم. (انبیاء: ۷۳)
۷- لِیَقْضِیَ اللهُ أَمْراً کٰانَ مَفْعُولاً وَ إلَی اللهِ تُرْجَعُ الاُمُورُ: (در جنگ بدر چون رویاروی دشمن شدید خداوند آنان را نزدتان اندک و شما را در چشم آنان بسیار نشان داد) تا خداوند کاری انجامیافته را به پایان برد و کارها به خداوند بازگردانده میشود. (انفال: ۴۴)
۲- اشاراتی از احادیث
۱- امام کاظم علیهالسلام: «ارادۀ خداوند همان ایجاد اوست نه چیز دیگر، زیرا او تأمّل نمیکند و نیاز به تفکّر ندارد که این صفت از او سلب شده و صفات آفریدگان است. ارادۀ خداوند رحمان، انجام دادن است نه چیز دیگر. به هرچه بگوید «باش» پس وجود یابد و باشد.» (اصول کافی ۱/۲۴۱)
۲- امام صادق علیهالسلام: «خشنودی خدا پاداشش بوده و خشم او کیفرش هست بی آنکه چیزی در او تأثیر گذارده و او را برانگیزاند و از حالی به حالی گرداند.» (همان ۱/۲۴۳)
۳- امام صادق علیهالسلام: «خداوند به سه چیز، از پیامبران پیمان گرفت: اعتراف به بندگی، دل کندن از بتها و اینکه خداوند آنچه را خواهد، پیش دارد (جلو اندازد) و آنچه را خواهد پس (عقب) اندازد.» (همان ۱/۲۱۵)
۴- امام صادق علیهالسلام: «هیچ تنگی و فراخی نباشد جز آنکه خدا نسبت به آن، خواست و حکم و آزمایش دارد.» (همان ۱/۳۲۵)
۵- امام صادق علیهالسلام: «هرکس را خداوند (به هر علتی) خوشبخت نوشته باشد، پایان کارش به خوشبختی میانجامد، اگرچه از دنیا بهاندازۀ فاصله میان دو بار دوشیدن ماده شتری باقیمانده باشد.» (همان ۱/۳۲۹)
۶- در حدیث قدسی خداوند به حضرت موسی فرمود: «آفریدگان را آفریدم و نیکی را پدید آوردم و آن را با دست کسی که دوست داشتم به اجرا درآوردم پس خوشا به حال کسی که نیکی را با دست او به اجرا درآوردم.» (همان ۱/۳۲۹)
۷- امام صادق علیهالسلام: «خداوند میفرماید: وای بر کسی که (اسباب بدی را ایجاد کند پس) بدی را با دست او به اجرا گذاشتم.» (۱/۳۳۱)
۸- حسن وشاء گوید: از امام رضا علیهالسلام پرسیدم: خداوند کار را به بندگان واگذاشته است؟ فرمود: «خداوند تواناتر از آن است.» عرض کردم: پس آنان را بر گناه وادار کرده است؟ فرمود: «دادگرتر و داناتر از آن است.» (۱/ ۳۳۳)
۹- امام صادق علیهالسلام: «خداوند کریمتر از آن است که مردم را به آنچه توان ندارند تکلیف کند و تواناتر از آن است که در عرصۀ فرمانروایی او چیزی باشد که آن را اراده نکرده باشد.» (۱/۳۳۴)
۱۰- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «هرکه جز خدا قدرتنمایی کند خوار گردد، همهچیز در برابر عظمت او فروتن و خوار بوده و در برابر اقتدار و عزّت او سر فرود آورده و رام هستند.» (۱/۳۰۵)
۳- نکتهها
* زنده کردن، میراندن، غنیٰ و فقر، عزّت و ذلّت، صحت و مرض، خلق و رزق و مانند اینها به دست قدرت خداوند است، چه با اسباب غیر اختیاری باشد و چه اختیاری. مالکیت حقیقی از آنِ حقتعالی است، یعنی گاهی افاضۀ حق بهوسیلۀ اسباب غیرعادی است، مانند خلقت حضرت آدم و حوّا و معجزات انبیاء که برخلاف عادت بود؛ مانند رزقی که برای حضرت مریم میآوردند و مائدۀ بهشتی که برای پیامبر و اهلبیت آورده میشد که بدون اسباب ظاهری بود.
* در توحید افعالی عدّهای همانند کفّار همهچیز را تابع عوامل طبیعی و خشنودی و غضب طبیعت دانسته و خدا را دخیل در وقایع نمیدانند.
گروهی مانند منافقین به زبان، اقرار دارند که کارها به دست قدرت الهی است، ولی قلباً معتقد به اسباب ظاهری هستند.
در سورۀ منافقین آیۀ ۷ فرمود: «همۀ خزائن آسمانها و زمین از برای خداست و منافقین تفقّه ندارند.»؛ علّت آن بود که آنها از پیامبر تقاضای بسیار میکردند و توقعات فراوان داشتند، پیامبر هم حواله به مطلق قدرت خداوند میکردند. اینکه مفوّضه میگفتند که خداوند بعضی کارهایش را مانند رزق و خلق واگذار کرده، صحیح نیست.
* مربّی و موجد، خداوند بوده و قدرتش مطلق است. در سورۀ اعراف آیۀ ۵۴ میفرماید: «آگاه باشید خلق و امر، از آنِ اوست» پس همه، افعال ربوبی است. کسی میفهمد که به اینجا برسد که «لٰا مؤثرُ فِي الوُجُودِ اِلَّا اللهُ: نیست مؤثرِ مطلقی در هستی مگر خداوند.» تمام اسباب و علل، مقهور ارادۀ اویند و این رسیدن، به اظهار و گفتن لسانی حاصل نمیشود، بلکه باید به دل به این واقعیت توحید افعالی رسید.
* هر معلولی، از یک یا چند علّت به وجود میآید و مقتضیات و شرایط، دخیل در بههمپیوستگی و نتیجه دادن است.
افعال عباد را وقتی بررسی میکنیم مانند این جمله «عَلَیهِ تَوَکَّلْتُ: خدایا بر تو توکّل میکنم» است که این از آثار توحید افعالی است.
* مسببالاسباب، حقتعالی است و هر چیزی با مشیت و ارادۀ حقتعالی به وقوع میپیوندد. زلزله، سیل، باران، رزق، مُردن، مریض شدن و دهها نظیر این مطالب از مشیّت حق تحقق پیدا میکند. تا جذب منفعت و دفع ضرر، از افاضه او نباشد کسی قادر به انجام دادن و حرکات نباشد.
اگر تیغ عالم بجنبد ز جا **** نبرّد رگی تا نخواهد خدا
* در سورۀ واقعه برای عدم استقلال و قدرت انسان، خداوند به مردم میفرماید: «آیا آنچه را که بهصورت نطفه فرومیریزید دیدهاید؟ آیا شما آن را خلق میکنید یا ما آفرینندهایم؟ ماییم که میان شما، مرگ را مقدّر کردهایم و بر ما سبقت نتوانید جست. آیا شما کِشت میکنید؟ آیا شما آن را (بییاری ما) زراعت میکنید یا ماییم که زراعت میکنیم؟ اگر بخواهیم آن را گیاهی خشک و خرد میگردانیم. آیا شما آبی از دل ابر سفید فرود آوردهاید یا ما فرو آورندهایم؟ اگر بخواهیم آن را تلخ میگردانیم.» (واقعه، آیات ۷۳- ۵۸)
* در حدیثی از امام صادق علیهالسلام است که در سجده عرض میکردند: خدایا «أَعُوذُ بِعَفوِکَ مِنْ عِقٰابِکَ: پناه میبرم به عفو تو، از عقابت (الکافی، ج۶، ص۶۰۱)» این کلام دلالت بر توحید افعالی دارد که عقاب و کیفر نزد او است، جز آمرزشخواهی چارهای نیست و این از خواست و تقاضای بنده است تا مورد بخشش و لطف و فضل قرار گیرد.
* برای فرار از شرک، نباید افعال را به غیر خدا نسبت داد چراکه مملوک، توانش از مالک است و نسبت دادن به اسباب، بدون نظر و قدرت مالک نارواست؛ زیرا که افعال، صدورش از حق است.
حقتعالی قواعد و فرمولهای نامحدود در همۀ مصنوعات گذاشته و هر اثری یا عملی که از فاعلی سر میزند به اذن اوست. اگر آن مصیبت است به خاطر اعمالی که انسان به دست خود ایجاد کرده، میباشد. (شوری: ۳۱) خالق و مالک و صانع، همهچیز عطا کرده است، ولیکن یکی آن را مصرف در ناروا میکند و دیگری در صواب. در هر دو مورد، از حیطۀ علم و قدرت مالک، عامل بیرون نیست. آنچه وضع و جعل کرده، به مصلحت نهاده است ولیکن جاهلِ غافل، این حقایق را درک نمیکند و عالِم و عارف، به شهود و حقیقت، او را مؤثر در جهان میبیند.
معاند، شرک افعالی میورزد در مقابل توحید افعالی و این نیست مگر از عدم معرفت به ربوبیت یگانۀ او.
* در واقع در توحید افعالی، توحید اسمائی و صفاتی بهصورت افعال درمیآیند و ظهور اسماء و صفات در فعل پدیدار میگردد. کار حقتعالی و نمایشهای گوناگون او، به عارف میرساند که: صانع، یکی است و همهٔ آفرینش و مصنوعات، دستپروردۀ اوست.
* در مقامات گفتهشده که: توحید افعالی ثمرات بسیاری دارد که یکی توکّل است. متوکّل، تکیۀ کامل و تام بر حق دارد و آثارش را به عینه درمییابد.
در واقع همۀ حوادث و وقایع، به اراده و فعل حقتعالی است که تحقّق مییابد و ازنظر کمّی و کیفی همهچیز، لباس عوض میکند. آنچه در قرآن متذکّر میشود از افعال الهی، بعد از تعقّل در نشانه و آیت است برای کسانی که تعقّل و تفکّر نمایند یا عبرت بگیرند.
بنده، ارادۀ کاری میکند ولی نمیشود. گاهی چیزی نمیخواهد امّا بدون هیچ مشکلی به دست میآورد. این مطلب میرساند که اعطای شیء و عدم اعطاء، از مشیّتِ اوست. پس اگر خداوند بخواهد، ضرر و زیانی به بنده میرسد و اگر نخواهد، نمیرسد. بهعبارتدیگر، هرچه در نظام هستی است احتیاج به قدرت و تدبیر و رساندن به مطلوب دارد. ایمان، این را تصدیق میکند که خدا نیازمند را میتواند غنی کند و خودِ فقیر بالاستقلال، توان ندارد.
* بتهایی که مشرکان در زمان انبیاء میساختند یکی را خدای باران، یکی را خدای رزق، یکی را خدای شب و… نامیده بودند و هر عملی را به یک خدا نسبت میدادند و استقلال یکی را از دیگری جدا دانسته و به معبود واحد اکتفا نمیکردند. ما خدای احد را میپرستیم و همۀ افعال را بالاستقلال به او نسبت میدهیم، ولیکن در مسائلی که به گناه مربوط میشود چیزی را در کار، از طرف حقتعالی نمیدانیم؛ یعنی اسبابِ آن را خودمان فراهم میکنیم؛ امّا مطلقِ حسنات و توفیقات را، از جانب او دانسته که او خیر محض است و دارای فضل کثیر بوده و پاداش و ثواب بیشتر میدهد.
هر موهبتی بهقدر استعداد فرد است و اینکه عامل، به چه میزان در اجرا و ملبّس شدن به آن موهبت، میتواند کارش صحیح و متعادل باشد، بسته به عزم و جزم خودش دارد. در باطن، قبولی و مردودی معلوم است. فقط به زمان و مکان خاص مختص بوده و فعل از عامل به ظهور میپیوندد. البته افاضه هست و حرکت و ظهور وجود دارد. اگر افاضه به هر نحوی قطع شد دیگر از عامل چیزی صادر نمیشود.
اگر گناهکاران زمان انبیاء به خاطر تعصّب و لجاجت و تقلید کورکورانه زیر بار هدایت نمیرفتند و معجزات را انکار کرده و سِحر میپنداشتند، خودشان تقاضای عذاب میکردند و میگفتند: اگر راست میگویی به خدا بگو بر ما عذاب نازل کند. پس عذاب، نتیجۀ نیّت و فعل است که خودش خواسته و عمل کرده و خداوند هم خواستهشان را برآورده کرده است.
* در واقع سعادت یا شقاوت وقتی نمره داده میشود، آثار آن به جا مانده و معلوم میگردد که دیگر وقت لطف یا قهر است و زمان دیگر یاری نمیکند تا شقی از کیفر الهی بیرون برود (و سعادتمند) هم قابلیّت تفضّلی نو پیدا کند. وقتی میگوییم حق، خالق همهچیز است، یعنی هر فعل و انفعالی در کل مخلوقات به ید قدرت او، با هر فرمول و قاعده و قانون و سنّت و سیرهای که در آنها نهاده است، میباشد. طبق آنها هر چیزی از حضیض و نطفه، به بالاترین درجهای که برایش وضعشده، رسیده و هر مصنوعی به تدبیر و تقدیری که برایش شده، لباس پوشیده و به ظهور رسیده است. سنّت الهی را کسی نمیتواند تغییر بدهد. چرخش هر چیزی تا به کمال برسد، همه از داخل فرمولها و قوانین خاص خودشان هست تا به اجل خود برسد.
یعنی هر وجودی دارای حرکت و انفعال و تشخص خاص است. ازآنجاییکه خداوند بر هر چیزی وکیل است «وَ عَلیٰ کُلَّ شَیٍ وَکیٖل» پس او که مالک حقیقی است هر چیزی دارای حفاظت و ربط به اوست. در واقع وجود ظلّی، مستقل نمیتواند کاری بکند (سایه نمیتواند فعلی انجام دهد)، او نشانهای از وجود حقتعالی است و آنچه به او داده، عاریت و امانت هست. وقتی بهغایت وقت برسد (اجلش سر برسد) اعلام پایان است. گرچه بعدش خداوند فرمولهای دیگری برای بعضیها نهاده، چه آنکه فضلش پایانی ندارد. به تعبیر دیگر هر چیزی در حالت فناست، اما لباس عوض کرده، تغییر جا داده و تبدیل به چیز دیگر میشود و لازمهاش آن است که چشم توحیدی باشد که به علم و شهود، حقیقتطلبی آن را درک کند و به اسم «ظاهر» مظاهر را و به اسم «باطن» بواطن را ببیند و ادراک کند.
* انسان در راستای فهم توحید افعالی باید این نکته را بفهمد. اگر نفهمد، یا جبری میشود که میگوید همهچیز را برایم خدا خواسته و خودم اختیار ندارم، یا تفویضی میشود یعنی هر کاری واگذار به خودمان شده است. سعادت، شقاوت، فضیلت و رذیلت را انسان اختیار کرده و طبق خواسته او حقتعالی به همان نیّت و قصد او را سوق میدهد.
پیامبر مردم را به اسلام دعوت کرد، گروهی پذیرفتند و دستهای منکر شدند و قبول اسلام نکردند. پس خداوند به همان قصد و مطلوبشان آنها را سوق داد و هیچ ظلمی به آنها نکرد. بلکه صدها دلیل و اثر و نشانه جلوی آنها سبز کرد تا صراط مستقیم را برگزینند.
* در راستای عبودیّت آنچه حق از آزمایش و امتحان نهاده است همه برای باروری و مستقیم شدن بوده است. آنکه ضعیف بوده و ظرفش کوچک است در امتحان مردود میشود و آنکه ظرفش بزرگ و یقینش مستحکم است، خداوند هم نمرۀ قبولی به او میدهد. مردودی و قبولی را حق معلوم میکند بااینکه هر دو، بنده بودند و میتوانستند قبول بشوند، یکی از آن دو در پذیرش رد شده و با نیّت و قلبش خط قرمز خورد و در قضا و قدر، لباس مطرودی به او پوشاندند. این به خاطر اثر وضعی عمل خودش بوده که خداوند او را به مجازات و مکافات کشانید. چون بندگان به خاطر زر و زور و ریاست و … در خودشان استقلال میبینند و فریفتۀ اسباب و علل طبیعی گشتهاند، لذا تأثیر حیّ و قیّوم الهی را درک نمیکنند، پس به خودشان رها میشوند و این مطلب راه را برای انحراف از حق باز میکند که خود را صاحباختیار تام میپندارند و این نوعی شرک است.
* در توحید افعالی همیشه بنده یک نیروی قوی و یک ارادۀ قاهر را میبیند و میداند که بر همهچیز احاطۀ قیّومی دارد و اگر نیرو و قوّتی دارد در واقع به او دادهشده و او در معرض امتحان است. پس در معارف الهیّه که کسب کرده فعل صواب را از توفیقات حقتعالی میداند و خویش را مرهون الطاف و فضل او میداند و حسن فاعلی را از حسن فعلی به او داده است.
همۀ پدیدههای جهان از تدبیرِ جهانآفرین به وجود آمده و هر چیزی که خدا در باطن موجودی نهاده، روزی برملا میکند. اقتضاء بشریّت، توجه به اسباب است و اقتضاء روحانیّت، توجه به مسببالاسباب است. درنتیجه، دستۀ اول نظر به افعال خود دارند و راه شرک و دوگانگی را پیش میگیرند و دستۀ دوم، افعال را از فاعل معالاطلاق میبینند. انسان همیشه درخطر اِعوِجاج و انحراف از مسیر وحدت است که به شرک افعالی دچار میگردد.
* صفت هر فعل، دارای ظهور خاص خودش است. حقتعالی رحمان و رحیم یا مُضلّ و منتقم است، هرکسی اسماء الهی را بداند و صفت فعل حق را درک کند حتماً در شبانهروز دهها ظهورات را در کردار و رفتار خود و دیگران درمییابد. همه میخواهند بروند آن جهان تا مزد بگیرند یا به مکافات برسند؛ اما عارف، بهشتی و جهنّمی بودن را، در این دنیا بهوضوح در افعال و نتایج و اثر وضعی آن درمییابد و متنبّه است و بصیرت دارد و به چشم عبرت مینگرد.
* در طول تاریخ میبینیم که انبیاء بااینهمه دلایل و معجزات و براهین نتوانستند امّتها را متنبّه سازند و به مقصد اعلی برسانند. یکی از مشکلات در این راه، اعتماد به تأثیر خدایان متعدد و اجسام ساختگی بدون شعور و ادراک بوده که هیچ تدبیری نداشتند و مردم هم درک نمیکردند. پس مشرک میشدند و به ظهور صفت انتقام، به ضلالت و مخالفت میافتادند، سپس به عذاب دردناک گرفتار میشدند.
* پیامبر ابلاغ رسالت کرده و ارشاد و ارائۀ طریق مینمود، ولی هدایت واقعی از افعال حق است «إنَّکَ لٰا تَهْدیٖ مَنْ أحْبَبْتَ وَلٰکِنَّ اللهُ یَهْدیٖ مَنْ یَشٰاءُ» (قصص: ۵۶)
از آنطرف، ضلالت و گمراهی از کفران و بازداری از راه خدا سبب میشود (محمد: ۱) که به شرک افعالی دچار گردد و خدا او را گمراه کند (یضل الله الکافرین)، (غافر: ۷۲). آنگاه کمک و ناصری باطنی نخواهد داشت و گرفتار شقاوت و بدبختی میگردد.
پس اضلال، ثمرۀ گمراهی اختیاری و انکار و شرک است؛ یعنی کسی که قبول هدایت نکند چشم درونش نمیبیند و گوش باطنش نمیشنود. پس با صفت بیبصیرتی دچار غفلت شده و به تعبیر دیگر دادههای حق را ندیده و گرفتار هوای نفس میشود و به کفران میافتد. آنوقت به توحید افعالی به عقوبت و مکافات میرسد.
* اینکه بعضی وفات میکنند، نوعی باقیاتصالحات از آنان باقی میماند و خداوند دائم برای آنان حسنات مینویسد. اینها کارشان به صورت چشمهای بوده که میجوشد؛ یعنی به خاطر نیّت خالص، صدق در گفتار، کردار بیشائبه کاری با نتایج پیدرپی برایشان نوشته میگردد که این عزّت بخشی از جانب خداست؛ اما آنکه ظلم میکند و بدعت مینهد، سیرۀ نامشروع به جا میگذارد، لذا مکافات او این است که همیشه نوعی لعنت و نفرین را به همراه داشته باشد.
بله هر محصول و حادثه و معلولی، حتماً اینطور نیست که تابع فقط یک علّت باشد، بلکه میتواند علل زیادی داشته باشد و از تدبیر و علم حق خارج نیست. بلکه بخشش و افاضه بیشمار سبب شده تا همۀ نعمتها در دسترس همگان قرار گیرد و اگر گروهی او را قبول ندارند و به افعالش اشکال دارند، از قدرت و علم او چیزی کم نمیشود و بلکه با عینکی دیگر میتوان پی برد که همگان در معرض آفات و زیان و مرگ هستند و با ضعفی که در وجودشان نهاده در کوتاهمدت یا درازمدت یارای مقابله ندارند. بهقاعدۀ «کُلَّ شَیءٍ هٰالِکٌ: همهچیز از بین میرود.» هیچ قاعده و قانون و زر و زوری نمیتواند فعل او را از بین ببرد. بهعنوانمثال ساختمان ضد زلزله در زلزلهٔ بالای ۸ ریشتری ژاپن چه مقاومتی کرد؟ سیلها و امراض، نوع گوناگون جنگها، امراض روانی، گرانی، قحطی، ناامیدی، کشتار، ستمگری، ربا و … اگر بهدقت نگریسته شود همه عوارض و آثار سوء اعمال است. نتایج اعمال، بیانگر توحید افعالی است به جزاء و انتقام. از آنطرف صالحان و عارفان و نیکوکاران، بخشندگان، خوشخُلقان و … چه امتیازات و درجاتی نصیبشان میشود و حقتعالی از مواهب و عطایای خاص آنان را در دنیا و آخرت بهرهمند میکند که اینها بیانگر توحید افعالی به پاداش و ثواب است.