مقام حقّانی
۱- اشاراتی به معانی:
حقّانی: منسوب بهحق، راست و درست.
حق: راستی، درستی، عدل و انصاف.
۲- اشاراتی از قرآن:
۱- لَقَدْ جِئْنٰاكُمْ بِالْحَقِّ وَلٰكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كٰارِهُونَ: هرآینه ما حق را برای شما آوردیم ولی بیشترتان از حق کراهت دارید. (زخرف: ۷۸)
۲- فَذٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمٰاذٰا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلٰالُ فَأَنَّىٰ تُصْرَفُونَ: این الله پروردگار بر حق شماست، بعد از حقیقت جز گمراهی چیست؟ پس به کجا روی میآورید؟ (یونس: ۳۲)
۳- اشاراتی از احادیث:
۱- امام علی علیهالسلام: «حق، نیرومندترین پشتیبان است.» (غررالحکم ۷۱۶)
۲- امام صادق علیهالسلام: «هیچ باطلی نیست که در برابر حق بایستد مگر آنکه حق بر باطل چیره شود و این سخن خداوند است؛ بلکه حق را بر سر باطل میزنیم تا آن را در هم کوبد…» (بحارالانوار ۵/۳۰۵/۲۴)
۳- امام صادق علیهالسلام: «عزّت آن است که چون حقّی بر گردنت آمد در برابر آن فروتنی کنی.» (بحارالانوار ۷۸/۲۲۸/۱۰۵)
۴- امام علی علیهالسلام: «همانا حق سنگین است اما گوارا و باطل؛ سبک و آسان است اما کشنده.» (نهجالبلاغه، حکمت ۳۷۶)
۵- پیامبر خدا صلیالله علیه و آله: «باتقواترین مردم کسی است که حق را بگوید، چه به سودش باشد چه به زیانش.» (امالی صدوق ۷۲/۴۱)
۶- امام صادق علیهالسلام: «مؤمن را بر مؤمن هفت حق است، واجبترین آنها این است که آدمی حق را بگوید، هرچند علیه خود یا پدر و مادرش باشد و به خاطر آنها از حق منحرف نشود.» (بحارالانوار ۷۴/۲۲۳/۸)
۷- امام علی علیهالسلام در سفارشهای خود به فرزندش حسین علیهالسلام فرمود: «فرزندم! تو را سفارش میکنم به ترس از خدا در توانگری و تهیدستی و گفتن حق در خشنودی و خشم.» (تحف العقول ۸۸)
۸- امام علی علیهالسلام: «حق به شخصیتها شناخته نمیشود، خود حق را بشناس تا پیروان آن را بشناسی.» (روضة الواعظین ۳۹)
۹- امام علی علیهالسلام: «کسی که سینهاش تنگ باشد تحمل بهجای آوردن حق را ندارد.» (کنز الفوائد ۱/۲۷۸)
۱۰- امام علی علیهالسلام: «رعایت حق کسی نباید مانع شما از اقامه حق بر او شود.» (غررالحکم ۱۰۳۲۸)
۴- نکتهها:
* حق به معنای در میان طریق راه رفتن و راستی و درستی را دنبال نمودن و از روی حکمت چیزی را در جای خود قرار دادن است و تبعیت از حق و حق مداری در باب اندیشه و نظر، مجهز گشتن به سلاح منطق و مزیّن شدن به جامۀ یقین و دوری از مغالطه کاری و خیالبافی و پرهیز از تبعیت اشخاص، بهجای تبعیت از قول حق و درست است و در باب عمل، محاسبه نفس، بندگی، خداترسی و یاد مرگ و قیامت، سلوک در طریق حق است و مسلماً وقتی برای انسان آشکار شد اهل حق، ملازمان و یاران حق و حقیقتاند.
* در ابتدا باید حق و حقیقت را شناخت تا در مرحله بعد با پوشیدن جامۀ حق بتوان اهل حقیقت گشت. با توجه به روایاتی که از معصومین آمده، حق سنگین است و تبعیت از آن دشوار، ولی کمال آدمی در آن است و برعکس آن باطل.
* باید دلایل واقعی را فراگرفت خود را با برهان و منطق، مجهّز و مسلّح ساخت و از شبهه و مغالطه کاری پرهیز کرد، نحوۀ اتّخاذ روش علمی برایمان روشن شود که عبارت است از روش استدلال و برهان که در آن بهاتفاق و اجماع رجال بر قولی و یا مسلّم بودن و شهرت آن نزد علما اعتماد نمیشود.
* حقیقت، حقیقت است اعم از اینکه مردم آن را بشناسند یا منکر آن باشند؛ و در این زمینه کلام حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام است که فرمود: «ای هشام! اگر در دست تو گردویی باشد ولی مردم گمان برند که آن درّ گرانبهایی است، هرگز تو را سود و فایدهای نخواهد بخشید چون تو خود میدانی که آنچه در دست تو است، گردویی ناچیز بیش نیست و نیز اگر در دست تو مرواریدی گرانقدر باشد اما مردم بگویند که آن گردو چیز کمارزشی است، به تو زیان و ضرری نخواهد رسید، زیرا تو یقین داری که آن گوهر ارزندهای است.» (۱)
* خدای سبحان در قرآن کریم میفرماید: «در قیامت شما را با حق وزن میکنند.» (اعراف: ۷) لذا اگر جانتان و عملتان از حق بهرهمند بود میشود سنگین و اگر از حق بهره نداشت میشود سبک و اگر میزانمان سنگین بود اهل نجاتیم و الّا اهل عذاب هستیم، ازاینرو باید دید کارمان در مسیر حق است یا نه؟ برای حق است یا نه؟ از حق شروعشده یا نه؟
باید قبل از روز حساب، محاسبهگر اعمال خود باشیم و با یاد آخرت و یاد مرگ، از باطل دوریکنیم. امیر مؤمنان علیهالسلام فرمود: «فرق من و عمروعاص این است که یاد مرگ نمیگذارد که من باطل بگویم و فراموشی آخرت نمیگذارد که او حق بگوید، او چون آخرت را فراموش کرد حق نمیگوید و من چون به یاد مرگ هستم، یاد مرگ نمیگذارد که من به بازیچه سرگرم شوم.» (۲)
* حق در مقابل و ضد باطل است و در مورد اقوال و عقاید و ادیان و مذاهب به کار میرود و چیز ثابتی است که انکار آن روا نباشد و نوعاً با کلمات دیگری به کار میرود و معنای خاصی را اقتضا میکند. مثلاً وقتی گویند دین حق، یعنی مجموعه قوانینی که منطبق با فطرت بشر و مقتضای نیاز او بوده و از جانب آفریدگار بشر و آگاه به حال او تدوین و تنظیمشده باشد که هر دین و آئین و قانونی جز آن باطل است.
* باید دانست که باطل با توجه به آیات قرآن، رفتنی و بیبنیاد است. (اسراء: ۸۱) و خداوند جهت توجیه اذهان مثلی میزند که: «هنگامیکه به امر خدا باران میبارد از رودها هر یک به گنجایش خود سیل سرازیر میگردد و بر روی آب، کف نمودار میگردد… این مثلی است برای حق و باطل که آن کف (که مثال باطل است) بهزودی نابود گردد ولی آب و فلز که به سود مردم است (هرچند به زیر کف قرار دارند) میماند …» (رعد: ۱۷)
* حق یکی از نامهای خدای متعال است. چون وجودش ثابت و مستقر و فناناپذیر و سزاوار اطلاق هستی است، دیگر موجودات را سزاوار نیست موجود بنامند چه به خود موجود نیستند، همچنان که زمین روشن به نور خورشید را نشاید روشن گفت، چون زمین در ذاتش تیره و تاریک است و آنکه راستی روشن است خورشید است؛ پس ممکنات را نباید موجود گفت آن پرتو حق است با ممکنات که آنها را موجود نموده و در قرآن آمده است: «حقیقت این است که خدای یکتا حق مطلق است و هر چه جز او خوانند باطل صرف است.» (حج: ۶۲)
* حق را نباید به باطل مشتبه کرد، در قرآن آمده: « وَلٰا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبٰاطِلِ: درست را به نادرست مشتبه نسازید و حق را به باطل نپوشید.»(بقره: ۴۲) حرام است بر دانشمندان، حق را از مردم پوشیده دارند مگر در جای ضرر و تقیّه.
* در سورۀ یونس آیۀ ۳۶ آمده: «…إِنَّ الظَّنَّ لٰا يُغْنيٖ مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا…: …گمان بینیاز نمیکند از مطلب درست و مطابق واقع…» کسی که به گمان، دل خوش کند و پندارد حقیقت را به گمان دریافته است خطاکار است، زیرا که حقیقت به گمان به دست نمیآید. اگر گویی بسیاری از امور شرع و عُرف به گمان است، گوییم گمان در عُرف راه عمل است نه راه اعتقاد بهواقع، اگر کسی گمان سود برد، تجارت میکند و به گمان شفا دوا میخورد، اما اعتقاد یقینی ندارد که حتماً تجارت او سودآور یا دوای او شفا دهد.
خداوند فرمود: «از آن مردم که آفریدیم گروهی بهحق راه مینمایند به عدل حکم میکنند.» (اعراف: ۱۸۱) این آیه دلیل مذهب شیعه است که لطف را بر خدا واجب میداند و لطف آن است که خداوند هر چه مردم را به خیر و سعادت نزدیک میکند و از فساد و عذاب آخرت دور میسازد برایشان فراهم میسازد و یکی از آنها وجود ائمه و آمران به معروف است و کسی که مردم را به حقوق خود و سنّت عادله و قانون درست، هدایت و الزام کند از همۀ حوائج انسانی ضروریتر است.
* حق در قرآن به معانی و مصادیق مختلفی آمده ازجمله:
۱- به معنای ما فی الذّمه: وَآتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ. (اسراء: ۲۶): و (ای رسول) تو خود حقوق خویشاوندان و ارحامت را ادا کن.
۲- به معنای هدفدار: آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است نیافریدیم مگر بهحق. (احقاف: ۳)
۳- به معنای سزاوار: بعضی مردم را خدای تعالی هدایت کرد و بعضی سزاوار گمراهی شدند. (نحل: ۳۹)
۴- به معنی درست: مانند سورۀ اعراف آیۀ ۱۸۱ که بیان شد.
* در قرآن در مورد داوری بهحق، علاوه بر تعبیر بالحق، دو تعبیر بالعدل و بالقسط هم به کار رفته است که نشان میدهد این سه مفهوم خیلی به هم نزدیکاند، در آیۀ ۴۲ از سورۀ مائده به پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله فرمان میدهد که: و اگر حکم کردی در میان ایشان به قسط حکم کن که خدا عادلان را دوست دارد و در آیۀ ۵۸ سورۀ نساء میفرماید: «خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به اهلش بازگردانید و هنگامیکه میان مردم داوری میکنید به عدالت داوری کنید.»
* بالاترین مصداق، ذات مقدس خداوند است ازاینرو در سورۀ (انعام: ۶۲) آمده: سپس (تمام بندگان) بهسوی خدا که مولای حقیقی آنهاست بازمیگردند. بدانید که حکم و داوری مخصوص اوست و او سریعترین حسابگران است.
آفرینش زمین و آسمان که در سورۀ جاثیه آیۀ ۲۲ آمده: «و خداوند آسمانها و زمین را بهحق آفریده است.»
قرآن، زیرا آیۀ ۴۸ سورۀ مائده گوید: «و این کتاب (قرآن) را بهحق بر تو نازل کردیم.»
دین مبین اسلام که خدای متعال در آیۀ ۲۸ سورۀ فتح میفرماید: «او کسی است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاده تا آن را بر همۀ ادیان پیروز کند.»
بهطور خلاصه هر موجودی که منبع خیر و سعادت بشر باشد، حق شناخته شده است و خدا حق مطلق است چه اینکه منبع تمام سعادتها و برکات است و مابقی چون منشأ هدایت و برکتاند حق معرفیشدهاند.
اما آنچه منبع نفاق، شقاوت و بدبختی است باطل شناخته شده است مثل شیطان، بت و بتپرستی، ریا، تظاهر، نفاق و دورویی و …
از احادیث درمییابیم که چهبسا باطل خودنمایی کند و جولانی داشته باشد لکن این جولان و جوشوخروش موقت است. ازاینرو در روایتی آمده است: لِلبٰاطِلِ جَولَةٌ وَ لِلحَقِّ دَولَةٌ (۳): باطل تنها جولان دارد و چهرۀ نفاق و فریب او پس از مدتی آشکار میگردد اما دولت پایدار از آن حق است و حق جاودانه میماند.
بنا بر روایات اسلامی، هر فرد مسلمان باید در هر شرایطی طرفدار حق و حقیقت باشد. اگر میخواهید مسلّح به سلاح پیروزی در مقابل دشمن باشید باید به شمشیر برّندۀ حق تمسّک کنید. همانگونه که حضرت علی علیهالسلام فرمودند: «حق، شمشیر برّندهای است.» (۴)
باید برای شناخت حق، تقوا پیشه کرد و قوّۀ فرقان (که حق را از باطل تمیز میدهد) پیدا کرد؛ زیرا با توجه به روایتی از امیر مؤمنان که فرمودند: «باطل اگر در لباس اصلی خود ظاهر شود، خریداری نخواهد داشت.» ازاینرو طرفداران باطل این دو را باهم مخلوط میکنند و معجونی از حق و باطل را عرضه میدارند و بدینوسیله بازار شیطان داغ میشود و شیطان بر اولیاء و دوستان خویش غالب میگردد. (۵) پس نباید فریب ظواهر را خورد و آگاهان و هوشیاران کسانیاند که در لابهلای حق، باطل را میبینند و با فرقانی که خدا به آنها عطا کرده، حق را از باطل تمیز میدهند.
در داستان حضرت عقیل میخوانیم که علی علیهالسلام راضی نشد چیز اضافهای به او بدهد، بلکه آهن گداختهای را نزدیک دست او قرار داد بهگونهای که از حرارت آن، فریاد عقیل بلند شد.
واژۀ حق و مشتقات آن در قرآن، ۲۸۷ بار در حوزههای معنایی گوناگون به کار رفته است و مهمترین زمینۀ معنایی واژۀ حق در قرآن، مربوط به مفاهیم وجود و هستی است و مصداق کامل آن خداوند است و الحق یکی از اسماءالحسنی است. (طه: ۱۱۴)
قول خدا نیز که عین فعل اوست، حق است. علامه طباطبایی حق بودن قول خدا را به معنا دانسته است که اگر از چیزی خبر دهد، مطابق با خبر الهی واقع میشود و اگر حکمی را انشا کند، آثاری که با مصلحت واقعی مطابقت دارد بر آن مترتّب میشود. (۶)
* گذشته از دو حوزۀ معنایی وجود شناسانه و معرفت شناسانه، واژۀ حق در قرآن با دو دلالت حقوقی نیز به کار رفته است. یکی به معنای عمل یا تکلیفی که بر عهدۀ فرد است و بر انجام دادن آن تأکید شده است مانند وصیت کردن (اسراء: ۲۶ و روم: ۳۸) و دیگری به معنای نصیب یا بهرهای که متعلق به فرد خاصی است، مانند آیاتی که به دادن حق خویشاوندان، مسکینان و در راه ماندگان امر میکند. (ذاریات: ۱۹)
آثار و برکات شناخت حق از نشانههای بصیرت و دانایی است. همچنین کمال عقل در پیروی از حق و تواضع در برابر آن نهفته است. طبق حدیثی از پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله، راه معرفت حق، معرفت نفس، راه موافقت با حق، مخالفت با نفس، راه رسیدن به رضایت حق، سخط بر نفس، راه رسیدن بهحق، هجرت از نفس، راه طاعت حق، عصیان بر نفس، راه ذکر حق، فراموش کردن نفس و راه قرب بهحق و انس با آن، دوری و وحشت از نفس است. (۷)
در مصادر شیعی به تقابل دولت حق با دولت باطل نیز اشاره شده و مصداق اَتَمِّ دولت حق، دولت قائم آل محمد علیهالسلام دانسته شده است که در آن حق و عدل ظاهر، دلها به هم نزدیک و حدود الهی اجرا میشود و حق به اهلش بازمیگردد. (۸)
امامان با حقاند و حق با آنهاست، امر آنها حق است و نیز نقلشده که دین حق همراه با ولایت است و رویگردانی از ولایت اهل حق مایه هلاکت است. اگرچه سخن مشهور علی علیهالسلام «اِعرف الحَق تعرف اَهلَه» به حارث بن حوط در جنگ جمل (۹) بر این دلالت دارد که شناختن حق بر شناختن اهل آن مقدم است؛ از رسول خدا صلیالله علیه و آله در کتب فریقین آمده است که علی علیهالسلام و عمّار یاسر معیار شناخت حق و اهل آن معرفی شدهاند. (۱۰)
* واژۀ حق در بسیاری از احادیث بر معنای حقوقی دلالت دارد این معنا در ابعاد گوناگون (مانند حق خدا بر انسان، حق اعضاء و جوارح و حقوق متقابل انسان در مناسبات اجتماعی) مطرح میشود که منشأ تمامی حقوق، حق خدا بر بندگان است. (۱۱) که ازجملۀ آنها عبادت خالصانه و اطاعت خدا، شریک نگرفتن برای او و تقوای الهی است.
اگرچه به گفتۀ علی علیهالسلام حق خدا بر بندگان موجب ایجاد حق متقابل برای بنده نمیشود، اما در صورت التزام بنده به حقوق الهی، خداوند از سر فضل بر خود لازم کرده است به او پاداشی دوچندان دهد، (۱۲) و امر دنیا و آخرتش را کفایت و او را از عذاب رها کند. (۱۳)
* صاحبان حقوق بسیارند از آن جملهاند والدین، فرزند، همسر، (حقوق خانواده)، همسایه (جار)، مهمان، برادر و دوست. صاحبان حقوق فقط انسانها نیستند. بر اساس روایات، اعضای بدن و فرایض دینی (مانند نماز، حج، روزه و صدقه) نیز بر انسان حقدارند.
مجموعۀ مفصل و جامعی از این حقوق در رسالهای کوتاه از امام سجاد علیهالسلام به نام رسالة الحقوق آمده است.
بزرگترین حق خدا بر بنده، عبادت خالصانه و شرک نورزیدن به اوست، بر اساس این حق اصلی، در هر نعمتی، حقّی بر بندگان واجب شده است که همۀ این حقوق اهمیت یکسانی ندارند.
عظیمترین حقّی که خدا بر انسانها واجب ساخته، حقوق متقابل حاکم و مردم است.
…………………………………………………………………………….
منابع:
۱) تحف العقول، ص ۴۰۶
۲) نهجالبلاغه، خطبۀ ۸۳
۳) غررالحکم، ج ۵، ص ۲۵
۴) میزان الحکمه، حدیث ۴۰۸۲
۵) نهجالبلاغه، خطبه ۵۰
۶) تفسیر المیزان ذیل آیۀ ۴ سورۀ احزاب
۷) عوالی اللئالی، ج ۱، ص ۲۴۶
۸) اصول کافی، ج ۱، ص ۳۳۳
۹) انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۳۹
۱۰) المعجم الکبیر، ج ۱۰، ص ۹۶
۱۱) نهجالبلاغه، خطبۀ ۲۱۶
۱۲) نهجالبلاغه، خطبۀ ۲۱۶
۱۳) نهجالبلاغه، خطبۀ ۲۱۶