وبلاگ

مقام راضین

۱- اشاراتی به معانی

رضا: خشنودی، خوش‌دلی، تسلیم توأم با خرسندی

راضی: خشنود شونده

مرضی: پسندیده، خشنود شده

۲- اشاراتی از قرآن

۱- رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ: خدا از آنان خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند. (مجادله: ۲۲)

۲- لٰا یَشْفَعُونَ إِلّٰا لِمَنِ ارْتَضٰی: شفاعت نمی‌کنند مگر کسی که خدا از او راضی است. (انبیاء: ۲۸)

۳- یٰا أیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ إِرْجِعیٖ إِلیٰ رَبِّکِ رٰاضِیَةً مَرْضِیَّةً: ای نفس آرام‌گرفته بازگرد به‌سوی پروردگارت، درحالی‌که خشنود شده و پذیرفته‌شده‌ای. (فجر: ۲۸-۲۷)

۴- وَ مَسٰاکِنَ طَیِّبَةً في جَنّٰاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوٰانٌ مِنَ اللهِ أَکْبَرُ: مسکن‌های پاکیزه‌ای در بهشت عدن، نصیب آن‌ها کردیم و خشنودی خدا از همۀ آن‌ها بالاتر است. (توبه: ۷۲)

۵- لٰا تُغْنیٖ شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً إلّٰا مِنْ بَعْدِ أنْ یَأذَنَ اللهُ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ یَرْضیٰ: چه‌بسا فرشتگان شفاعتشان به کاری نیاید، مگر پس‌ازآنکه خدا به هر که خواهد و خشنود باشد اذن دهد. (نجم: ۲۶)

۳- اشاراتی از احادیث

۱- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «خدا را با خشنودی عبادت کن.» (میزان الحکمه ۴/۴۷۲)

۲- امام صادق علیه‌السلام: «خشنودی به آنچه خدا می‌کند چه خوشایند بنده باشد یا ناخوشایند او، در رأس فرمان‌بری از خداست.» (بحارالانوار ۷۱/۱۳۹)

۳- امام علی علیه‌السلام: «چگونه به قضای (الهی) خشنود می‌شود، کسی که یقین راستین ندارد.» (غررالحکم، ح ۶۹۹۳)

۴- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «هر که از دنیا به‌اندازه‌ای که او را کفایت می‌کند خشنود باشد کمترین چیز دنیا او را بس باشد.» (بحارالانوار ۷۷/۱۶۹)

۵- امام علی علیه‌السلام: «خدای سبحان امور را بر اساس قضای خود جاری می‌کند نه بر وفق رضای تو» (غررالحکم، ح ۳۴۳۲)

۶- امام صادق علیه‌السلام: «هر که به آنچه خداوند عزوجل قسمت کرده خشنود نباشد، خداوند متعال را در قضایش متهم کرده است.» (بحارالانوار ۷۱/۲۰۲)

۷- امام صادق علیه‌السلام: «خوشی و آسایش در خشنودی و یقین است.» (بحارالانوار ۷۱/۱۵۹)

۸- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «هرگاه خدا بنده‌ای را دوست بدارد مبتلایش گرداند، اگر صبر کرد او را برای خود می‌گیرد و اگر خشنود بود او را برمی‌گزیند.» (بحارالانوار ۸۲/۱۴۲)

۹- امام حسن علیه‌السلام: «مؤمنی که از قسمت خود ناخشنود باشد و وضعیت خود را ناچیز شمارد درحالی‌که حاکم بر (سرنوشت) او خداست، چگونه می‌تواند مؤمن (واقعی) باشد.» (بحارالانوار ۴۳/۳۵۱)

۱۰- امام علی علیه‌السلام: «بر ناملایمات، چشم فروبند وگرنه هیچ‌گاه خشنود نباشی.» (نهج‌البلاغه، حکمت ۲۱۳)

۴- نکته‌ها

* رضا در اصطلاح اهل عرفان عبارت از رفع کراهت و تحمّل مرارت و سختی است یعنی آنچه از احکام قضا و قدر نازل می‌شود سالک آن را بپذیرد.

قضا، حکمی است که امضا شده و صد درصد است و قابل‌تغییر نیست. امّا قدر حکمی است که قابل‌تغییر است و بَداء در آن ایجاد می‌شود؛ مثل قضیۀ یونس پیامبر نسبت به قومش که با استغفار و دعا، عذاب برطرف شد.

* امام حسین علیه‌السلام روز عاشورا به خواهرش فرمود: «خواهرم! خود را به صبر خدا بسپار و به قضای الهی رضایت بده» (فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه‌السلام، ص۴۵۵) و در مسیر کربلا پس از برخورد با فَرزدَق شاعر و آگاهی از اوضاع کوفه، فرمود: «همواره کار، دست خدا بوده و هست. اگر قضای الهی بر چیزی نازل شود دوست داریم و می‌پسندیم» (تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۶) و فرمود: «رضایت خدا، رضایت ما اهل‌بیت است.» (غم نامۀ کربلا، ص۸۶)

* بی‌نیازترین مردم کسی است که به آنچه برای او تقسیم‌شده، خشنود باشد که این ثمرۀ ایمان و یقین شخص است و اگر چیزی از دستش برود اندوهگین نمی‌شود و به آنچه در دست مردم است توجه نمی‌کند، در واقع آسوده‌خاطر است.

البته دانش و دانایی می‌خواهد که انسان به این مقام برسد و الّا جاهل و غافل و طمع‌کار و… راه حکمت را نمی‌دانند و به این مقام نمی‌رسند. معارف، نظری و عملی است و با بی‌سوادی معرفتی نمی‌شود کسی به بالاترین مقامات معنوی مانند رضا برسد. برای همین است که نوعاً به مقدّرات الهی از ظاهر یا باطن اشکال و اعتراض دارند.

چون حکمت در این است که شخص راضی می‌داند خیر او در این تقدیر شده است، پس اگر مشکل و بلایی باشد شکیبایی می‌ورزد و این علامت قدرتِ یقین و باورش به عطایا و حکمت‌های اوست.

* هیچ‌وقت بر کار خوب و راحت و شیرین نمی‌گویند شکیبایی بورز، بلکه همیشه در تلخی‌ها و سختی که انسان دارد دست‌وپنجه نرم می‌کند، می‌گویند: صبر بورز که بر اثر صبر نوبت ظفر آید. لذا گفته‌اند: رضا، شادی دل است به تلخی قضا و خروج از رضای نفس و درآمدن به رضای حق.

من رضا دارم، اگر خواهی جفا کن یا وفا **** در طریقِ عشق تو من عاشق بی خواستم (لاهیجی)

یا رضایت نفس یا رضایت حق:

سنایی می‌گوید:

با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست **** یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن

* برای کسی که می‌خواهد به این مقام برسد باید مدّتی زیاد با نسخۀ استاد حاذق و راه‌رفته و راضی، به تمرین و ریاضت بنشیند و الّا به حرف، کسی به این درجۀ اعلی نمی‌رسد، چون در رضا، رفع اختیار می‌شود، یعنی درِ اختیار خود را باید ببندد تا به اختیار دوست راه برود.

تکیه بر علم و تجربه و نقشه صرف نمی‌تواند راه را باز کند، بلکه راه‌بندان می‌کند؛ چون اعتماد بر چیزی، با اعتماد دوست سازگاری ندارد، بلکه همه باید تحت‌الشعاع نقشۀ دوست قرار بگیرد.

* حافظ می‌فرماید:

رضا به داده بده وز جبین گره بگشا **** که بر من و تو درِ اختیار نگشادست (غزل ۳۷)

بله دیگر شکایت نکند که عاشق، دلش با درد معشوق خوی می‌گیرد و در مقام ترک درمان برمی‌آید.

گویندۀ میخانه دیشب به من گفت: در مقام رضا باش که هرچه مقدر شده به تو می‌رسد و از قضا و قدر مگریز (غزل ۲۶۶) چرخ گردون می‌چرخد و مرا هم دربند تو راضی کرد، ولی چه سود دارد که سررشته فقط وابسته به رضای تو که عین رضای حق است، بود. (غزل ۳۲)

* مولانا در مثنوی گوید:

قفل زفتست و گشاینده خدا **** دست در تسلیم زن و اندر رضا (۳/۳۰۷۳)

قفل قضا و قدر، بسیار محکم است و گشایندۀ این قفل تنها خداست پس تسلیم الهی شو و به قضای الهی رضا بده.

وقتی قضای الهی مورد رضای بنده شود، هر حکمی دهد آن بنده بدان گردن می‌نهد (۳/۱۹۰۶)

ای رفیقان، راه‌ها را بست یار **** آهوی لنگیم و او شیر شکار

جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟ **** در کف شیرِ نرِ خونخواره ای (۶/۵۷۶)

بله قضا و قدر گاهی بسیار محکم و شدید است انگار این قضا و قدر همانند شیر خونخواره است و ما که آهوی لنگ باشیم در پنجۀ این شیر نر بوده‌ایم و جز تسلیم و رضا چاره‌ای نیست.

* درباره اولیای الهی گفته شد که آنان چون به مقام والای معنوی رسیده‌اند، چرا باید برای دفع بلا و قضا، دعا کنند؟

جواب این است که در دعا، آنان رضایت حق را می‌بینند، یعنی برای راندن مصیبت و بلای مقدّر، از جانب حق مأذون هستند، ولی خواست او را بر خواست و رضایت خود مقدّم می‌دارند.

اگر بدانند که رضایت در دعا کردن نیست، دعا نکنند و چاره‌جویی ننمایند.

قوم دگر می‌شناسم ز اولیاء **** که دهانشان بسته باشد از دعا

از رضا که هست رامِ آن کِرام **** جُستن دفعِ قضاشان شد حرام (۳/۱۸۸۰)

* اگر اولیاء کامل و استادان حاذق و راه‌رفته به سالکی لبخند رضایت‌آمیز زدند، بر اثر آن لبخند، صدها هزار گُلِ معانی در قلبش می‌شکفد.

گر بُدی با تو ورا خنده رضا **** صد هزاران گل شکفتی مر تو را (۲/۱۵۹۲)

* فرق بین تسلیم و رضا این است که تسلیم شدن مرتبه‌اش پایین‌تر از رضاست، چون نوعاً در تسلیم که دچار مقدرات و آزمایشات می‌شوند مثل‌اینکه جوانش از دستش رفته، مالش را به ‌زور از او گرفتند، خانه‌اش را سیل برده و… شخص به زبان می‌گوید: تسلیم هستم و گله نمی‌کند اما در باطن گرفتار خواطر می‌شود.

کسانی که در جنگ‌ها گیر می‌افتند و دست‌ها را به‌عنوان تسلیم بالا می‌گیرند، در باطن، اینان به این تسلیم شدن راضی نیستند. اگر امامان ما، در زمان خلفا مجبور بودند تسلیمِ حکومت آنان به‌ظاهر باشند، ولی در باطن اینان را اصلاً قبول نداشتند.

فروغی بسطامی می‌گوید:

گر به شمشیر کُشد ابروی او، تسلیم باش **** ور به زنجیر کِشَد گیسوی تو، آرام باش

* از جهت شرافت و بزرگی مقام رضاست که درجۀ یقین از رضا پایین‌تر است. بسیار کسان یقین دارند که می‌میرند ولی به مُردن رضایت نمی‌دهند، می‌خواهد بیشتر توی دنیا باشد و عمر زیادی کند و اصلاً مرگ را مکروه می‌دارد.

* نهایت طلب بهشتیان طلب مقام رضاست. چنان‌که در سورۀ توبه آیۀ ۷۲ فرمود: «بهشت و مساکن پاکیزه‌ای در بهشت‌های جاودان، به آنان وعده داده است و خشنودی خدا از همۀ آنچه نصیبشان شده بالاتر است.»

* منتهای احسان رضایتمندی بنده است.

فراق و وصل چه باشد رضای دوست **** طلب که حیف باشد از او غیر او تمنّایی

باباطاهر هم گوید:

من از درمان و درد و وصل و هجران **** پسندم آنچه را جانان پسندد

پس آن‌که وصال و درمان را خواهان است به مقام رضا نرسیده، چه‌بسا فراق و مرض برای او به صواب باشد و حکمت تقاضا می‌کند که مبتلا باشد، لذا رضایت دوست، نیکوست و هرچه را حضرت جانان پسندد، برای سالک حکیمانه است.

* آنچه در سورۀ مجادله آیۀ ۲۳ آمده است که اول خدا از بنده راضی می‌شود سپس بندگان از او راضی می‌شوند.

گوییم: این از مرتبۀ بالایی برخوردار است، چنانکه در بحث محبّت می‌گوییم اول خدا ما را دوست دارد، بعد ما او را دوست داریم؛ امّا در بنی‌اسرائیل به خاطر فشار زیادی که بر حضرت موسی وارد کردند از اشکالات و سؤالات ناصواب در اعتقادات و مسائل مادی، قضیه به مرتبه پایین‌تر کشیده شد.

قوم بنی‌اسرائیل به موسی گفتند: «از خداوند عملی را بپرس که اگر ما انجام دهیم از ما راضی شود.»

خطاب آمد: «ای موسی به آنان بگو، خدا می‌فرماید: شما از من راضی شوید تا من از شما راضی شوم.»

البته این از باب فضل و رحمت واسعه است و الّا اول خدا باید از ما راضی باشد بعد ما از او راضی شویم.

* یکی از اساتید ما می‌فرمود: «ما هشت امامی نداریم.» یعنی وقتی امامت به امام رضا علیه‌السلام رسید، همه تا دوازده امام را قبول دارند، چون از القاب امام هشتم، رضا و راضی است و وقتی امام رضا علیه‌السلام را پذیرفتیم ان‌شاءالله به مقام رضا می‌رسیم. این اشاره‌ای از نکته‌های نغز و لطیف است.

* یکی از مسائل که در سیر و سلوک در این موضوع بحث شده، این است که سالک در راستای رسیدن به این مقام دچار آزمایش می‌شود و به درد و رنج مبتلا می‌گردد. اگرچه جانش درخطر بیفتد. در راه جانان احساس درد نمی‌کند، یعنی شخص راضی به بلا می‌افتد، ولی به خاطر این‌که مستغرق در محبوب است احساس درد نمی‌کند.

چون زنان مصر، جمال یوسف را دیدند تُرنج را با چاقو پوست می‌کردند، چنان مستغرق شدند که دست‌های خود را می‌بریدند و متوجه این درد نبودند. (یوسف: ۳۱)

چنان‌که اصحاب امام حسین علیه‌السلام روز عاشورا دردهای شمشیر و نیزه را حس نمی‌کردند؛ یعنی استغراق در محبوب این‌چنین نمود دارد. به یک معنی دیگر محبوب ایستاده بود و نگاه می‌کرد و محب، فانی در او بود.

در بلا هم می‌چشم لذات او **** ماتِ اویم، ماتِ اویم، ماتِ او (مثنوی ۲/۲۶۴۷)

یعنی در میان بلا و فتنه نیز خوشی‌های او را می‌چشم، زیرا که من مات اویم و عاشق او هستم و بر بلای او، مرحبا (خوش‌آمد) می‌گویم.

* گفته‌شده که مطالبی به زبان قال از اعتراضات به فعل حق بیان می‌شود، مثل‌اینکه: چقدر امروز روز گرمی است، چه باران تندی می‌آید، چرا سیر را بدبو خلق کرده است؟ چرا کعبه را در جای گرم و بی‌آب علف نصب نموده است؟ و… جوابش این است که اعتراض به فعل و صنعت و نقش در واقع اعتراض به فاعل، صنعت‌گر و نقاش است و این با مقام رضا مناسبت ندارد. باید مملوک به کار مالک راضی باشد و هر چیزی که از مالک صادر شود و به او مربوط باشد را به جان بخرد.

عاشقم بر رنج خویش و درد خویش **** بهر خشنودیِ شاهِ فردِ خویش

* سؤال شد که اگر آنچه در قضا و قدر نوشته‌شده است، آیا برای دفع آن دعا کنیم؟ آنچه مربوط به مسائل شریعت می‌شود جای خود دارد و آنچه انسان به آن ضرورت دارد از خوردن، آشامیدن، خوابیدن و امثال این‌ها چیزی واضح و آشکار است.

امّا در قرآن به ما امر شده است که دعا کنیم. (غافر: ۶۰) در مسائلی که در زندگی انسان، محفوف و پیچیده می‌گردد و انسان را تحت‌فشار قرار می‌دهد. مثلاً مریضی، فقر، زیادی دشمن، نداشتن فرزند، دیونِ کمرشکن، فرزند ناباب و… باید دعا کنیم، ولیکن نباید در مقام رضا، اعتراض به افعال حق کنیم و همه‌چیز از مشکلات را به او نسبت بدهیم؛ بااینکه از کرده‌های خود غافل بودیم و الآن در کیفر و عقوبت، دعای همراه با اعتراض نماییم.

مثلاً در این بلا حتماً حکمت‌هایی وجود دارد و دعا برای آن است که انسان از کوره در نرود، به کفر کشیده نشود، شافی را فراموش نکند، پس زیاد دنبال اسباب نرود، بلکه به مسبب‌الاسباب اعتماد کند. در حدیث قدسی آمده است که خداوند فرمود: «هر کس به قضای من راضی نیست و بر بلای من صبر نمی‌کند، پروردگاری غیر از من پیدا کند.»

* اساتید فرمودند: «باید در تحصیل مقام رضا کوشید.» این، کار ساده‌ای نیست چون مقداری از اسباب، به اعتقاد درونی مربوط است، مثلاً بداند خدا هر چه برای مؤمن می‌خواهد خیر اوست و حکمت حکیمانه او تقاضا می‌کند.

دیگر آنکه نقشه‌کشی و برنامه‌ریزی و تدبیرات را باید در کشتی تقدیرات او ریخت تا هرکدام امضا شود بدون زحمت متحقق گردد. دیگر آن‌که در کاستی‌ها و نقص‌های گذشته و حال فرو نرود، گذشته که گذشت و غصّه خوردن فایده‌ای ندارد و چیزی عوض نمی‌شود. حال را باید چسبید و خویش را ملبّس به رضایت و خشنودی کرد. آینده که مفقود است و نیامده و فکر را در آینده صرف کردن، بی‌مورد است. دیگر آن‌که در تحصیل رضا، فکر و عمل را در ترازوی تعدیل قرار بدهد. چون افراد در درک و هضم مسائل، مختلف هستند کسی که کلاس دوّم دبستان است با کسی که سال دوم دانشگاه است اختلاف افق بسیار دارند، لذا عموم به خاطر عدم هضم قضا و قدر، به افراط‌وتفریط کشیده می‌شوند.

بله اگر کسی عاشق باشد و حضرت جانان را دوست می‌دارد، حالت تفویض دارد و بلاها را به جان می‌خرد و آنچه از خطورات و اعمال که جمال حق را خدشه‌دار و غبارآلود کند پرهیز می‌نماید و به‌یقین می‌داند که معشوق برای عاشق هرچه بخواهد شیرین است و لطف و قهر او را می‌پذیرد.

* اگر حق بخواهد کسی را مقام رضا بدهد، تجلّی بر قلب او می‌کند و صفت را بدون اکتساب به او می‌دهد، یعنی دیگر احتیاج به اکتساب ندارد. او قبل از تجلّی، دست‌وپا می‌زند که به مقام رضا برسد، الآن به او عنایت شده و متّصف به خشنودی و خرسندی حق گردیده است. یکی از اسماء الهی راضی است و بنده متّصف به صفت رضا می‌شود.

* بدان که رضایت اولیای الهی و امامان و پیامبر صلی‌الله علیه و آله رضایت خداست، چون در سلسله‌مراتب طولی، نائب کار منوب را انجام می‌دهد و اراده و مشیّت منوب در دست اوست. پس وقتی انسان کاری انجام می‌دهد که امام زمان علیه‌السلام از او راضی می‌شود، یعنی خدا از انسان راضی شده است، چون بین نائب و منوب فاصله و دوئیت نیست.

* نکته‌ای را در نوشته‌ای یادداشت کردیم و آن این‌که کسی که همسری به قضا و قدر گرفته و الآن می‌خواهد طلاق بدهد آیا با مقام رضا تناقض ندارد؟ جواب آن است که هر مسئلۀ شرعی برای خودش قانون و حکمی دارد و هر فردی را قوانین دینی، اجازه و رخصت داده است که در صورت مشکلات غیرقابل‌جبران و حل، انسان زنش را طلاق دهد. مگر پیامبر صلی‌الله علیه و آله و امام حسن علیه‌السلام و امام صادق علیه‌السلام بعضی از همسران خود را رها نکردند؟ این طلاق هم خود در قضا و قدر است و با رضایت حق همراه است. عطا و منع، هر دو در وقت خودشان عین رضایت است.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.