مقام فقر
۱- اشاراتی به معانی
فقر: حاجت، نا داری، تنگدستی، درویشی، تهیدستی، گدایی.
فقیر: حاجتمند.
۲- اشاراتی از قرآن
۱- … فَقٰالَ رَبِّ إنّٖی لِمٰا أنْزَلْتَ إلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیٖرٌ: و (موسی علیهالسلام) گفت: پروردگارا! به هر خیری که به من برسانی نیازمندم. (قصص: ۲۴)
۲- یٰا اَیُّهَا النّٰاسُ أنْتُمُ الْفُقَرٰاءُ إلَی اللهِ وَ اللهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیٖدُ: ای مردم! شما نیازمندان درگاه خداوند هستید و خداوند است که بینیاز و ستوده است. (فاطر: ۱۵)
۳- … وَ اللهُ الْغَنِیُّ وَ أنْتُمُ الْفُقَرٰاءُ …: و خداوند بینیاز است و شما نیازمندید. (محمد: ۳۸)
۴- … إنْ یَکُنْ غَنِیاً أوْ فَقیٖراً فَاللهُ أَوْلیٰ بِهِمٰا …: اگر (هریک از دو طرف دعوا) دارا یا نا دار باشد، خداوند به (دستگیری از) هر دو سزاوارتر است. (نساء: ۱۳۵)
۵- … وَ إنْ تُخْفُوهٰا وَ تُؤتُوهَا الْفُقَرٰاءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُم …: اگر (صدقه) پنهان دارید و به تنگدستان بدهید برایتان بهتر است. (بقره: ۲۷۱)
۶- لِلْفُقَرٰاءِ الَّذیٖنَ اُحْصِرُوا في سَبیٖلِ اللهِ لاٰ یَسْتَطیٖعُونَ ضَرْباً فِی الأرْضِ یَحْسَبُهُمُ الجٰاهِلُ أغْنِیٰاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسیٖمٰاهُمْ لٰا یَسْئَلُونَ النّٰاسَ إلْحٰافاً …: (این بخششها) برای نیازمندانی است که در راه خداوند به تنگنا درافتادهاند (و برای کسبوکار) سفر نمیتوانند کرد، نادان، آنان را- ازبسکه خویشتندارند- توانگر میپندارد، ایشان را به چهره بازمیشناسی، آنها از مردم با پافشاری چیزی نمیخواهند. (بقره: ۲۷۳)
۳- اشاراتی از احادیث
۱- پیامبر صلیالله علیه و آله: «فقر، گنجینهای است نزد خدا که به آن گرفتار نمیشود، مگر مؤمنی که خداوند دوستش دارد.» (الفردوس ۳/۱۵۶)
۲- پیامبر صلیالله علیه و آله: «فقر، مایۀ افتخار من است و به آن مباهات میورزم.» (عدّة الداعی، ص ۱۱۳)
۳- پیامبر صلیالله علیه و آله: «ای علی! از صفات مؤمن این است که فقر، نشان او باشد.» (التحصیص، ص ۱۷۴)
۴- پیامبر صلیالله علیه و آله: «فقر نزد مردم عیب است و نزد خدا در روز رستاخیز، زیور و آرایه است.» (جامع الاخبار، ص ۳۰۲)
۵- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «فقر، مایۀ راستی و استواری مؤمن است و او را از حسادت همسایگان، چاپلوسی دوستان و چیرگی حکمران میرهاند.» (غررالحکم، ح ۲۰۷۷)
۶- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «فقیر خرسند، از دامهای ابلیس میرهد، اما توانگر در آن گرفتار میشود.» (غررالحکم، ح ۱۹۲۹)
۷- امام حسن عسکری علیهالسلام: «همانا هرگاه گناهان دوستان ما انبوه میشود، خداوند با (مبتلا کردن به) فقر، گناهانشان را میکاهد و از بسیاری (گناهان) درمیگذرد.» (رجال کشی ۲/۸۱۴)
۸- پیامبر صلیالله علیه و آله: «هرکس مرد یا زن مؤمنی را به سبب تهیدستی یا اندک بودن مال، خوار شمارد یا تحقیر کند، خداوند متعال در روز قیامت او را مشهور (به بدی کند) و سپس رسوایش سازد.» (بحارالانوار ۷۲/۴)
۹- پیامبر صلیالله علیه و آله: «فقراء، شهریاران اهل بهشتاند و بهشت، مشتاق فقیران است.» (بحارالانوار ۷۲/۴۹)
۱۰- امام صادق علیهالسلام: «خداوند عزوجل در روز قیامت به مؤمنان فقیر، با نگاهی پوزش خواهانه مینگرد و میفرماید: به عزّت و جلالم سوگند که من در دنیا از روی خواری و بیاعتنایی به شما، فقیرتان نکردم، هرآینه امروز رفتار مرا با خود میبینید.» (بحارالانوار ۷۲/۱۱)
۴- نکتهها
* فقر به معنای نداری و بیچیزی است و در مقابل غنیٰ. خداوند، غنی است یعنی بینیاز است؛ پس ما نیازمندیم و چیزی نداریم. فقر، صفت بنده و غنی، صفت خداست. لذا خداوند در قرآن فرمود: «أنتُم الفُقرا إلی الله وَ الله هُو الغَنیُّ الحمید: شما نیازمندان خدایید و خداوند بینیاز است.»
فقر حقیقی، عبارت است از عدم تملّک، یعنی شخص فقیر چیزی ندارد که به خودش اضافه کند. ازاینجهت گفتهاند: إذا تَمَّ الفَقْرُ فَهُو الله: هرگاه فقر به کمال رسید آنوقت توحید میشود. توحید یعنی اسقاط اضافات. خانۀ من، ماشین من، مال من، همۀ اینها اضافات است. وقتی بنده به اینجا رسید که همهچیز را از خدا بداند و خودش را مالک نداند؛ این شخص فانی میشود و به توحید میرسد. لذا حافظ میگوید: دولت فقر، خدایا به من ارزانی دار.
* خود فقر یعنی نداری و اینیک نوع بلاست که در بلا، عزّت است. اگر کسی در فقر طاقت نیاورد، مشکل پیدا میکند.
سالک که در سلوک میآید باید کمکم تعلّقات دنیا را از قلبش بیرون کند. بعدازاین امر، حال فقر و مقام فقر بهمرور برایش به وجود میآید.
* کل موجودات فقر ذاتی دارند که آیۀ ۱۵ فاطر بر این مطلب دلالت میکند.
هر موجودی به فقر ذاتی ملبّس است. عارف میبیند و مییابد که بالذات فقیر است نه اینکه فقط مال ندارد. پس افتقار و احتیاج ما به خدا، ذاتی است. لذا آنکسی که به فقر کامل برسد، این مقام بوده و مقام سبب قرب میشود.
اینکه امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «اللّهم توفّنی فقیراً» (ارشاد القلوب، ج۱، ص۱۹) این مقام است، نه اینکه مثلاً خدایا من بمیرم و فرش نداشته باشم. بلکه مقام فقر را عنوان میکند و چون فقیری کامل شد، دیگر اختیاری نیست. (خود را مالک چیزی نمیداند.)
* خدا، غنی مطلق است و غیر خدا همه فقیر مطلقاند؛ و اینکه خداوند به بندگانش عطایای گوناگون میبخشد، از بینیازیاش کم نشده و از ثروتش کاسته نمیگردد. چون هستی و وجود، محتاج فضل و بخشش است، دمبهدم به همۀ موجودات افاضه میکند و به آنها لباس دارایی میپوشاند که این داراییها از خزانهاش نمیکاهد، چون وارث مطلق خداست و این داراییها بعد از مدتی به او میرسد.
* فقر واقعی، آرامش دارد. روزی بزرگی در راهی عبور میکرد شخصی را درحالیکه گلیمی روی خود انداخته بود، خوابیده دید؛ فرمود: بلند شو یاد خدا کن. آن مرد بلند شد و گفت: دنیا را به اهلش واگذار کردم. عیسی فرمود: ای دوست من! پس بخواب.
* در روایتی از پیغمبر صلیالله علیه و آله آمده که فرمود: هرگاه خداوند، بندهای را دوست بدارد، برایش چیزی باقی نمیگذارد. مثلاً مالش را میگیرد، بچهاش را میگیرد. نقصان در زندگیاش میآید پس به مقام فقر میرسد و خدا او را دوست میدارد.
پس آنچه از بلایا و نداریها برای بنده است، همهاش علامت دوستی و بالا رفتن درجات است و اینچنین فقیری میشود فقیر راضی؛ فقیری که به قضا و قدر خشنود است. لذا از درون یا باطن کراهت ندارد، چون فقر را فعل خدا میداند.
مستمندان باید از ته دل از خدا خشنود باشند تا به ثواب فقر دستیابند. چنین شخصی توکّلش خوب است، زندگی را به قناعت میگذراند، میداند که توانگریِ ظاهری، برایش ضرر دارد و به زیاده ازآنچه در دستش است چشمداشت ندارد.
از نشانههای فقیری که موجب ثواب بوده این است که در حال فقر خوشخو باشد، فرمانبردار خدا بوده، از وضع خودش گله نکند و خدا را بر فقرش شکر گوید.
* بیچیزی، نعمتی عظیم است و در مقابل توانگری محنتی عظیم؛ اما مردم نمیدانند که درویشی نعمت است و از آن میگریزند و در توانگری میآویزند و به این سبب در بلاها و فتنهها میافتند و در آخرت به عذابها گرفتار میشوند.
پیامبر ما درویشی را اختیار کرده بود، از جهت آنکه خاصیت درویشی را یافته بود.
فقراء مراتب دارند: مرتبۀ اوّل- آن است که او را از دنیا هیچچیز نباشد و طلب دنیا میکند. مرتبۀ دوم- آن است که او را از دنیا هیچچیز نباشد و طلب دنیا نمیکند و قناعت مینماید و فقیر قانع است.
مرتبۀ سوم- آن است که او را از دنیا هیچچیز نباشد و طلب دنیا نمیکند و از کسی چیزی نمیخواهد چون چیزی ندارد، صبر کرده و به توکّل زندگی مینماید و او فقیر صابر است.
مرتبه چهارم- همانند مرتبۀ سوم است و لکن شکر میکند و او فقیر شاکر است.
فقیر صابر و فقیر شاکر، در دنیا و آخرت از دوستان خدایند.
فردای قیامت جمله آدمیان، عذر خواه باشند و از حضرت حق، عذر تقصیرات خود خواهند و خدای تعالی عذر درویشان صابر و شاکر خواهد. گوید: «درد دنیا را چون گذراندید و به سبب دوستی من اینهمه بلاها و زحمت کشیدید، امروز روز شماست و در مقابل آن، دو چیز به شما کرامت کردهام: یکی آنکه بیحساب به بهشت روید. در بهشت هر مرادی شما را میباید. دوم آنکه هر که را شفاعت کنید، قبول کنم.»
* پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «بهشت را به من نمودند، بیشتر اهل بهشت، فقیران بودند.» اگر این مقام، بزرگ نبودی پیامبر نفرمودی که «الفقر فخری: نداری مایۀ مباهات من است.» اگر این مقام به نزد حضرت، بزرگ نبودی، پیغمبر از خدا این مقام را نخواستی «اللّٰهُمَّ أحْیِنیٖ مِسْکیٖنًا وَ أمِتْنیٖ مِسْکیٖناً وَأحْشُرْنی في زُمْرَةِ المَسٰاکیِنَ: خداوندا مرا زنده بدار و بمیران و محشور کن در گروه بینوایان.» (الانسان الکامل، ص ۳۲۷ عزیز بن محمد نسفی)
تهیدستی و بیچیزی، فقر است و عموم مردم نسبت به خداوند محتاج هستند تنها نه در موضوع پول، بلکه در همهچیز. لذا در قرآن آمده «أنْتُمُ الفُقَرا إلَی اللهَ» (فاطر: ۱۵) این خطاب اختصاص به یک موضوع خاص ندارد.
خداوند غنی بالذّات بوده و ما فقیر بالذّات هستیم.
سخن در احتیاج ما و استغنای معشوق است **** چه سود افسونگریای دل که در دلبر نمیگیرد
* عرفا از فقر معنی دیگری را منظور دارند و آن فنای نفس، سلب انانیت و سقوط از هستی موهوم است.
پس فقیر واقعی کسی است که به کمال مطلوب نائل گشته و از رسم، در وجود او اثری نباشد و به مقام سلم نفس رسیده و از هستی اعتباری رسته باشد. همین فقر است که گنج سلطانی در درون دارد.
من که دارم در گدایی گنج سلطانی به دست **** کی طمع در گردش گردون دونپرور کنم؟ (حافظ) (مقامات معنوی ۲/۱۸۳)
پس هر چه عنوان دارایی باشد از اسم و رسم، اعتبارات و شئون، حدود و مالکیت، منیّت و … در فقر واقعی ساقط شده و به هیچچیز تکیهگاهی ندارد که به آن نظر کند، لذا نه به عبادتش بنگرد و نه بر حال و مقام اعتماد کند. خویش را مجرد دیده و دیگران را اغیار مینگرد و تعلّقی نداشته و آزاد است و خود را در اختیار و اراده یکی میبیند و این مطلب را ادراک میکند.
حافظ میفرماید: دولت فقر، خدایا به من ارزانی دار **** کائن کرامت سبب حشمت و تمکین من است (غزل ۵۲)
خداوند! دولت فقر را به من ببخش که این مقام کرامت، سبب حشمت و مکنت من است.
من که دارم در گدایی گنج سلطانی به دست **** کی طمع در گردش گردون دونپرور کنم؟ (غزل ۳۴۶)
من در عین گدایی، گنجینه سلطانی دارم. پس دیگر احتیاج به گردون دونپرور ندارم و طمع نمیکنم.
گدایی درِ جانان به سلطنت مفروش **** کسی ز سایهٔ این در به آفتاب رود؟ (غزل ۲۲۱)
فقر در درگاه جانان را با پادشاهی عوض مکن. آیا کسی از سایۀ درِ جانان به آفتاب میرود؟
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل! **** کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی (غزل ۴۸۸)
ای دل! اگر تو را سلطنت فقر ببخشند و به فنا برسی، کمترین ملک تو این است که به تمام دنیا حکومت میکنی.
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده مسند **** خواجگی و مجلس توران شاهی (غزل ۴۸۸)
ای حافظ، تو قادر نیستی رنج فقر را تحملکنی پس ملازمت وزیر و مجلس توران شاه را از دست مده (یعنی حسن طلب در همه حال در تو باید باشد.)
فقر ظاهر مبین که حافظ را **** سینه گنجینۀ محبت اوست (غزل ۵۶)
به فقر ظاهری حافظ نگاه نکن که باطناً، سینهاش گنجینۀ محبت جانان است.
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار **** تا بوَد وِردَت دعا و درس قرآن غم مخور (غزل ۲۵۵)
ای حافظ! مادامیکه در کنج فقر میسازی و در شبهای تاریک در خلوت به دعا و قرآن مشغولی، غم مخور که حق، مرادت را میدهد.
روزگاری شد که در میخانه خدمت میکنم **** در لباس فقر کار اهل دولت میکنم (غزل ۳۲۵)
مدّتهاست که من در میخانه در لباس فقرا خدمت میکنم و کارهای پیر مغان که دولت بزرگی است به خدمت و فقر مشغولم.
دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار **** گوشۀ تاج سلطنت، میشکند گدای تو (غزل ۴۱۱)
عظمت مقام عشق را ملاحظه کن تا چه حد است که گدای تو از لحاظ فخر و احتشام حتّی تاج سلطنت را قبول ندارد.
حافظ! از فقر مکن ناله که گر شعر این است **** هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی (غزل ۴۵۸)
ای حافظ! از تهیدستی از ساغر ناله مکن زیرا اگر شعر این قسم است، صاحبان مقام الهی نمیپسندند که تو محزون باشی و تو را صلۀ درخورِ تو میدهند.
* مولانا در مثنوی میفرماید:
گفت: ای زن تو زنی یا بوالحزن؟ **** فقر، فخر است و مرا بر سر مزن (۱/۲۳۴۲)
مرد به همسرش گفت: تو واقعاً مایۀ غم هستی. فقر برای من مایۀ مباهات است، اینقدر سرزنشم مکن.
فقر، فخری از گزاف است و مجاز **** نی، هزاران عزّ پنهان است و ناز (۱/۲۳۵۷)
اگر پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: فقر مایۀ مباهات من (نازش من) است، این کلام از روی گزاف نیست؛ زیرا با فهمیدن این معنی، هزاران عزّت و سربلندی در این فقر نهفته است.
امتحان کن فقر را روزی دو تو **** تا به فقر اندر غنا بینی دو تو (۱/۲۳۷۳)
تو یکی دو روز فقر را آزمایش کن تا بینیازی را بهطور مضاعف در فقر مشاهده کنی.
صبر کن با فقر و بگذار این ملال **** ز آنکه در فقر است عزّ ذوالجلال (۲/۲۳۷۴)
با فقر سر کن و این دلتنگی را کنار بگذار، زیرا که عزّت حضرتِ خداوندِ صاحبِ شوکت، در فقر به دست میآید.
کو رها کرد آنچنان ملک شگرف **** برگزید آن فقر بس باریک حرف (۲/۳۲۱۴)
ابراهیم ادهم چون سلطنت باعظمت را رها کرد، فقر را بر قیلوقال برگزید.
گر بترسندی از آن فقر آفرین **** گنج هاشان کشف گشتی در زمین (۳/۲۲۰۶)
اگر مردم دنیا همانطور که از فقر میترسند، از خدای فقر آفرین میترسیدند، قطعاً گنجها و دفینههای زمین برای آنان عیان میشد.
دست شستن از همه وابستگیهای دنیوی و نفسانی، ملکی است که او بخشیده و فقر و ذلّتی که از جانب حق باشد، مایه سرفرازی است. (۳/۴۱۵۹)
از نُبی بشنو که شیطان در وعید **** میکند تهدیدت از فقر شدید (۵/۶۱)
از قرآن کریم بشنو که شیطان برای مضطرب کردنت، تو را از فقر طاقتفرسا میترساند.
فقرُ فخری را فنا پیرایه شد **** چون زبانه شمع، او بیسایه شد (۵/۶۷۳)
فنا و بیخویشی زینت آن فقری است که پیامبر آن را مایه افتخار خود دانست که هرکس به مقام بیخویشی رسد، مانند زبانۀ شمع، بیسایه گردد. (خودش نور محض شود)
فقر خواهی آن به صحبت قائم است **** نه زبانت کار میآید نه دست (۵/۱۰۶۳)
اگر خواهان فقر عرفانی هستی این، با اهل فقر مصاحبت کردن به دست میآید که در این مرحله نه از زبان کاری ساخته است و نه از دست.
* بدان که در ناصیۀ هر کس فقر حکشده است و به عبارت لطیفتر، در همۀ دایرۀ وجود و هستی و ممکنات فقر نقش بسته است. اگر سالک به این معرفت باطنی برسد به عزِّ ربوبیّت رسیده است.
* اینکه عدّهای، از تنگدستی ظاهری میترسند و به فقر باطنی معرفت ندارند در تیررس شیطان نفس امّاره قرار میگیرند که انسان را از فقر میترساند. این وسوسه، در بسیاری از مردم هست لذا از عطا کردن و ایثار و سخاوت واهمه دارند. اگر هم چیزی بذل میکنند با فکر اقتصادی میسنجند و بهاندازۀ ضرورت میدهند. این نکتۀ دقیقی است که به آن فقط اولیاء و بندگان شایسته رسیدهاند که هر چه داده شود در دنیا و آخرت حقتعالی جایگزین میکند و بیشتر و بهتر و بابرکتتر ازآنچه داده عطا میفرماید.
* اظهار غنیٰ، ممدوح و اظهار فقر، مکروه است، چه آنکه در اظهار نا داری، روی ذلّت نشان داده میشود و در غنیٰ، عزّت نشان داده میشود. مؤمن عزیزتر از آن است که به خاطر تنگدستی دستش را نزد هر کس دراز کند.
وقتی به مردم اظهار غنیٰ دارد، در درون نسبت به حقتعالی فقر مطلق است و به خاطر دارا بودن این مقام، شِکوه به خالق خود نکند. اگر قرض و وام گیرد این کار هیچ عیبی ندارد، چنانکه پیامبر صلیالله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیهالسلام از بعضی افراد قرض گرفتند و قرآن هم اشاره به موضوع قرض نموده است. (بقره: ۲۴۵، تغابن: ۱۷، حدید: ۱۱۵)
* درست است که گاهی فقر، انسان را به کفر میکشاند و سبب روسیاهی در دنیا و آخرت میشود، ولی این برای کسی است که توکّلش ضعیف است و به مقام رضا نرسیده، مسئلۀ قضا و قدر برایش حلّ و هضم نشده و بهعبارتیدیگر الفبای رزّاقیّت حق را نفهمیده است و الّا سالک الی الله به این مرض گرفتار نیست تا سر از خواری و ذلت دربیاورد.
* اگر کسی مبتلا به فقر ظاهری شد و این چه، عقوبت باشد یا امتحان یا بالا رفتن درجات، نباید از فضل و کرم حقتعالی مأیوس شد، چه آنکه هر دردی یا امتحانی با استمداد از فضل خداوند سبب میگردد که فضل سببترمیم، تشفّی و مداوای کامل شود یا زودتر اجل کار رسیده و به اتمام برسد و از طولانی شدن آن کاسته گردد.
* امام سجاد در نیایش ۴۷ میگوید: «بار خدایا! به هنگام فقر که دست نیاز بهسوی تو دراز میکنم، مرا وامگذار.» و در نیایش ۴۸ میگوید: «بار خدایا! امروز بار فقر وفاقه و مسکنت خویش بر دوش کشیده بر درگاه تو فرود آمدهام.»
* در نشانۀ اینکه فقر، پاداش یا کیفر است، امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «برای خلق خدای تعالی، پاداشها و کیفرهای فقر هست. ازجمله نشانۀ فقر هرگاه پاداش باشد، آن است که دارای خُلق نیکو باشد و پروردگارش را اطاعت نماید و از حال خود شکوه نکند و خدای تعالی را سپاس گزارد. ازجمله نشان فقر هرگاه کیفر باشد، آن است که بدخُلق باشد و پروردگارش را نافرمانی کند و شکوۀ بسیار نماید و از مقدّر شده، به خشم آید.» (شرح صحیفه سجادیه فیض الاسلام، ص ۸۴)