مقام همّت
۱- اشاراتی به معانی
هَمّ: قصد، اراده، خواست، آهنگ
۲- اشاراتی از قرآن
۱- وَ لَقَدْ همّت بِه وَ هَمَّ بِهٰا لَوْ لٰا أنْ رَءٰا بُرْهٰانَ رَبِّهٖ… : و بیگمان آن زن (زلیخا) قصد وی (یوسف) را کرد و وی نیز؛ اگر برهان پروردگار خویش را نمیدید آهنگ او میکرد. (یوسف: ۲۴)
۲- وَ لَوْ لٰا فَضْلُ اللهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهمّت طٰائِفَةٌ مِنْهُمْ أنْ یُضِلُّوکَ… : اگر بخشش خداوند بر تو نبود (ای پیامبر) گروهی از ایشان میخواستند تو را به بیراهه بکشانند. (نساء: ۱۱۳)
۳- …وَ همّت کُلُّ اُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأخُذُوهُ… : هر امّتی قصد و آهنگ پیامبر خویش کردند تا او را فروگیرند. (غافر: ۵)
۴- …إذْ هَمَّ قَوْمٌ أنْ یَبْسُطُوا إلَیْکُمْ أیْدِیَهُمْ… : (ای مؤمنان از نعمت خدا بر خود یاد کنید)، آنگاهکه گروهی قصد کردند تا بر شما دستدرازی کنند. (مائده: ۱۱)
۵- إذْ همّت طٰائِفَتٰانِ مِنْکُمْ أنْ تَفْشَلٰا وَاللهُ وَلِیُّهُمٰا… : یاد کنید دو دسته از شما میخواستند در رفتن به جنگ سستی کنند حال آنکه خداوند یاور آنان بود. (آلعمران: ۱۲۲)
۳- اشاراتی از احادیث
۱- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «هرگاه در طلب چیزی برمیآیی بلندهمّت باش.» (غررالحکم، ح ۷۱۶۱)
۲- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «دل آنکس بیشتر در رنج است که همّتش بلند و مردانگیاش بسیار، (امّا) تواناییاش اندک باشد.» (غررالحکم، ح ۳۲۱۲)
۳- امام باقر علیهالسلام: «هیچ شرافتی همانند بلندهمّتی نیست.» (بحارالانوار ۷۱/۱۶۵)
۴- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «ارزش مرد بهاندازۀ همّت اوست.» (نهجالبلاغه، حکمت ۴۷)
۵- پیامبر صلیالله علیه و آله: «همّت خود را مصروف نزدیک شدن به طاعت او کنید.» (بحارالانوار ۷۷/۱۸۲)
۶- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «احسان کردن از والایی همّت است.» (غررالحکم ح ۹۲۸۰)
۷- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «هر که معرفتش درست باشد نفس و همّتش از این جهان فانی روی برتابد.» (غررالحکم، ح ۹۱۴۲)
۸- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «با کسی که همّت پست دارد همنشینی مکن.» (غررالحکم، ح ۹۰۸۶)
۹- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «هر که دنیا همّت او باشد، هنگام جدا شدن از آن سخت حسرت خورد.» (بحارالانوار ۷۷/۳۷۶)
۱۰- امیرالمؤمنین علیهالسلام: «هر که همّتش آنچه نزد خدای سبحان است نباشد، به آرزوهایش نرسد.» (غررالحکم، ح ۸۹۷۰)
۴- نکتهها
* بدان که بلندهمّتی، شیوۀ مردان الهی است و دونهمّتی برای دنیاپرستان است که خویش را خریدار متاع و مظاهر دنیوی کردهاند. بهترین همّت آن است که والا و شریف و ارجمند باشد. توانایی جسمی و روحی یک مرحله است و قصد و آهنگ جنبۀ مقدماتی دارد تا با توانایی که خداوند نصیبش میکند ترقّی کند و به مقصد نهایی برسد.
* ازآنجاییکه همهکس توانایی تا آخر هر کاری را ندارند، بهتر است درخواست میانهرو باشد یعنی افراطی برخورد نکند. به تعبیر دیگر پُز عالی، جیب خالی نباشد. اگر همّت بلند باشد امّا دسترسی به مقصد نهایی مشکل باشد، روان انسان را به هم میریزد. پس قصد هر کاری، باید مناسب با توان زر و زور باشد یعنی روح و جسم هم سنخیت با آهنگ او داشته باشند.
* گفتهشده که شرافت و ارزش انسانی به ثروت و دنیاداری نیست بلکه به همّت والاست. گروهی همّتشان خوراک است و دستهای به خواست فرج و شهوت جواب لبیک میدهند و گروهی همّتشان خداست و رسیدن به مقامات معنوی و اینان از الطاف خفیه حق برخوردار هستند.
* باید انسان خردمند همّت خود را برای تقرّب به حقتعالی، به طاعت حق روی بیاورد یا همّت خود را مصروف امور آخرت کند و اگر غمی به او روی آورد غم آخرت باشد یعنی غم و اندوه دنیوی پایدار نیست، روزی به سر میآید ولیکن باید آهنگ روی آوردن در کیفیت اعمال، برای رسیدن به لقاء الهی و جهان پایدار باشد.
* بعضی صفات است که برای صاحبهمّتان لازم است مانند حق و حرمت دیگران را روا کردن، وفا کردن به وعدهها، از قصدها عالیترین آنها را آوردن، صدق در عزم داشتن، استقامت داشتن و خسته نشدن از طولانی شدن به مقصود رسیدن، بردباری، کرم داشتن، اعمال نیکو و مانند اینها که توفیق و قابلیت در انسان ایجاد میکند تا به خواست و آهنگ خود برسد.
* بزرگیِ همّت سبب میشود انسان باوقار و بردبار گردد، دست احسان پیدا کند و بینیاز شود ازآنچه در نزد دیگران است یعنی عزّتنفس پیدا کند.
قانع میگردد و غمها بهاندازۀ متعادل روی آورد، امّا غم معنوی او بزرگ شود و از ثمرات دیگر بلندی همّت عاری داشتن از زشتیهاست.
* انسانهای زیرک، برای تعالی و ترقّی همّتهایشان، فرمانبری از خداوند را سرمشق زندگی کردهاند. چون دنیا میدان آزمایش و تمرین است، از فطانت و زیرکی خود استفاده کرده تا مقبول این میدان شوند. چون در اصلاح خود به سر میبرند و رغبت و میلش به کامل و تام است، در رسیدن به هدف، در چیزی عمر خود را مصروف میدارد که به دردش بخورد.
* کوته همّتی، انسان را بلند نمیکند و به فضایل و صفات والای انسانی نمیرساند. چه آنکه در پستی و حقیری آهنگ به چیزی، از فضیلت انسانی کاسته میشود؛ لذا دستور است که با انسان کوته همّت، همنشینی نباید کرد، یعنی افکار کوتاه و پست او، سبب میشود تا همنشین همانند او فکر کند و طلب چیزی نماید تا به آن برسد؛ اما آرمانها و اهداف با ضعف آهنگ به دست نیایند.
* «همم» جمع همّت و معنای آن «قصد» است و در اصطلاح عرفانی توجّه قاصد به جمیع قوای بهطرف حق است تا مقصود و کمال آهنگ نصیب شود. البتّه هر قصدی بهاندازۀ خودش نصیب دارد.
هر کس بهقدر همّت، دارند از او نصیبی **** عشّاق و شوق جانان، زهّاد و گفت و گویش
* بدان باید در هر مقصود، دامن همّت به کمر زد و دست طلب را باز کرد و هر مشکلی و رنجی که پیش آید با آن دستوپنجه نرم کرد. قلب، تابع همّت است، اگر همّت مثلاً نماز با حضور باشد قلب هم در نماز حاضر است. اگر قلب، غافل باشد معلوم میشود در همّت نقصان بوده است.
* سالک در اوّل طریق، قدم همّت را باید محکم کند چه آنکه طی مراحل و منازل، بدون آهنگ مستحکم نمیشود. همّت بر هر کاری بدون اسباب نمیشود تا به مطلوب رسید چه آنکه در هر زمان و ساعت، احتمال ورود مسائلی که قصد را تخریب کند و مجروح نماید هست. چنانکه در مسائل عبادی مانند نیّت و قصد قربت، اوّل تا به آخر عمل عبادی این اتّفاق میافتد. پس اکمال آهنگ به تصحیح آن و اسبابی که زنجیروار متّصل و آفت بدان نخورد هست، چون آفات سبب اختلال میشود و نباید قاصد، از جراحتی سست شود بلکه به راه خود ادامه دهد.
* ازآنجاییکه افراطوتفریط موجب انصراف از اعتدال است، پس هر آهنگی از حدّ تعادل خارج شود رسیدن به مطلوب دورتر و مشکلتر میگردد.
هرگاه جنود جهل بر جنود عقل غالب شود راه تدبیر قاصد به مقصود بسته میگردد، مگر آنکه قوّۀ عقل، قوّۀ جهل را مقهور خود کند.
در همّت برای به دست آوردن ریاست که ثمرۀ دنیایی دارد نفس امّاره مقهور عقل قدسی میشود و افراط در رسیدن بدان، سبب راهبندان میگردد. اگر همّت در اعتدال باشد، آنگاه نفس آرامتر میگردد و خویش را تسلیم قضا و قدر میکند تا هرچه مطلوب تقدیر شده، نصیبش گردد.
* مبتدیان را فضل به علم و عمل است و متوسطان را فضل به ادب است و عارفان را فضل به همّت است. (شرح حافظ ختمی لاهوری ۳/۱۵۸۲)
* حافظ میفرماید:
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود **** ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است (غزل ۳۷)
غلام همّت کسی بودن، کنایه از مرید همّت بلند کسی بودن و خود را در برابر کسی کوچک کردن است، مرید همّت بلند آنکسی هستم که زیر این آسمان آبی به دور از تمام دلبستگیها و تعلقات مادّی است.
غلام همّت آن نازنینم **** که کارِ خیر، بی روی و ریا کرد (غزل ۳)
مرید همّت آن عزیزی هستم که همۀ کارهای خیر را بدون رنگ ریاکاری انجام داد. اگر کسی صافی بود و رنگ تعلّق به خود نگرفته باشد خود را بنده و غلام او میدانم. (شاخه نبات، ص ۱۰۱)
* پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «هر که صبح کند و همّت او غیر خدا باشد، پس به تحقیق که او از زیانکاران و از رحمت خدا به دور است.» (شرح مصباح الشریعه عبدالرزاق گیلانی، ص ۴۸۲)
یعنی وقتی آهنگ کسی از اول صبح خدا نباشد آن روز زیانکار میشود و لازمۀ عدم قصد دوری از رحمت الهی میشود؛ که هر دو جنبۀ خسارت دنیوی و اخروی را به بار میآورد.
* آنچه بزرگان اخلاق در مذمّت دونهمّتی یا دنائت همّت گفتهاند بهجاست. چراکه قصور در همّت از ضعف نفس است یعنی ظرفِ نفسشان کوچک است و پُر دل نیستند و کمدلی یا بُزدلی دارند. لذا همّت عالی، جایگاهی در قلبشان نکرده است.
* عالمان ربّانی کسانی هستند که تمام همّتشان این است: آنچه از راه دانش نظری در سلوک الی الله به دست آوردهاند به مرتبۀ عمل برسانند، ولی عالمان علم نظری تمام همّتشان حفظ الفاظ و اصطلاحات و بیان مطالب بوده، امّا در مرتبۀ عمل این همّت به چشم نمیخورد.
* عارفان در مقام تفکّر و تذکّر هستند و از وقایع و حوادث عبرتها میگیرند و قصدشان درهرحال از نشسته و ایستاده و در ذکر و فکر این است که به معبود برسند و رضایت او را جلب کنند.
* بلندهمّتان از سرگذشت آدمیان به این حقیقت رسیدند که ما مسافریم و کوشش تام برای زاد و توشۀ آن سفر در پیش که قریب است بکنیم. این زاد و توشه فقط با عمل صحیح و درست، ما را به مقصد اعلیٰ و لقاء محبوب میرساند.
* پیامبر صلیالله علیه و آله دربارۀ خواندن قرآن فرمود: «قرآن را با تأنّی بخوانید و کلمات آن را از یکدیگر جدا کنید و آن را متفرق و پراکنده و غیر مربوط به یکدیگر به زبان نیاورید و مانند خواندن شعر آن را نخوانید. در نزد عجایب آن توقف کنید و قلبها را بهوسیلۀ قرآن تکان دهید و همّت شما آخر سوره نباشد که کوشش کنید هرچه زودتر تمام شود.» (ارشاد القلوب، ص ۳۱۷)
* بس گوهر قیمتی ز اسرار نخست **** اندر صدف دل گرانمایه توست
تا نشکند این صدف به سنگ همّت **** هرگز نشود مراد کار تو درست
* ای عزیز! هرکسی در راستای آهنگ و قصدش، مقصودی دارد. همّت زن: به گردآوردن زیورآلات و حریص: به جمع مال و حسود: به نابودی دارایی دیگران و چهارپایان: به شکم پُر کردن و درندگان: به تجاوز و شهوتپرستان: به ارضای قوّۀ جنسی و …، اما مؤمن واقعی در جلب خشنودی حق، نیّت و کارش را صحیح و به صواب انجام میدهد تا بهحق برسد.
* در حدیث قدسی خداوند فرمود: «به عزّت و عظمت و جلال و زیبایی و برتری و بلندی مقامم سوگند که هیچ بندهای نیست که خواستۀ مرا بر هوای خویش مقدّم دارد مگر اینکه من همّت او را به آخرت متوجّه میسازم و دلش را بینیاز میگردانم…» (ثواب الاعمال، ص ۳۲۳) نتیجه آنکه اگر هوای نفس، مغلوب هوای عقل قدسی شود، در انسان آهنگی میگذارد که بهطرف آخرت و معنویت کشیده شود.
* لقمان به پسرش فرمود: «ای فرزند! اگر در کودکی ادب آموختی، در بزرگی از آن بهرهمند خواهی شد. کسی که قصد ادبآموزی دارد بر آن همّت میگمارد و آنکس که در آموختن ادب، همّت کند به زحمتِ فراگرفتن تن دهد و با شدّتی هرچهتمامتر آن را دنبال کند و کسی که جدّاً در راه طلب، قدم بردارد سرانجام منافع آن را درک خواهد کرد.» (الحدیث ۱/۵۰)
* در اثر همّت بلند، دو خوی بسیار پسندیده در انسان ظاهر میشود یکی بردباری و دیگر تأنّی، یعنی عدم شتابزدگی و عجله نکردن. به قول امیرالمؤمنین علیهالسلام هر دو، کودک یک شکم هستند یعنی زاییدۀ همّت عالی و بلند میباشند. (روایات تربیتی ۱/۲۵۶)
* بعضی گفتهاند که مقتضای عالی، کرم و سخاوت است و سخاوت جزء ستون ایمان است. در واقع بخل منافی علوّ همّت است خواه بخل در علم و خواه بخل در مال باشد. (شرح مصباح الشریعه عبدالرزاق، ص ۳۳۲)
* مرد به همّت او مرد است. پس کسی که همّت او بیشتر است مردی او کاملتر است. مفهوم این بیان آن است که هرکس همّتش کمتر باشد مردیِ او ناقصتر است. بعضی گفتهاند که مراد از همّت، سخاوت است این صحیح نیست، بلکه مطلق قصد که خیر و به صواب باشد انسان را مرد کند. لذا امتیاز هرکسی به دیگری، به عزم و خواست خیر اوست که در واقع مقدمۀ تامّۀ کارهای ایمانی و اخلاقی میشود.
* در شرح بیان گهربار امام الموحدین که فرمود: «بهقدر همّتها غمها است.» گفتهاند: یعنی غمها بهقدر خواهشها و ارادهها است؛ زیرا که هر اراده و خواهشی لازم دارد غمی را که عارض میشود به سبب تعب و زحمتی که باید کشید در طلب آن و در حفظ آن، بعد از حامل شدن؛ و در فوت آن هرگاه حاصل نشود یا بعد از حصول فوت شود و در غرض ترغیب بر کم کردن خواهشها و ارادههاست تا اینکه غم زیاد نباید خورد؛ و به عبارت و معنی دیگر کسی را که همّت بلند باشد و مرتبۀ بلند خواهد در دنیا یا آخرت، غم او زیاد است از کسی که به مرتبۀ پست راضی شود؛ زیرا که زحمت هر شغلی در دنیا بهقدر بزرگی آن شغل و بلندی همّت آن است؛ و همچنین زحمت تحصیل هر مرتبه در آخرت، بهقدر بزرگی آن مرتبه است؛ بنابراین مراد در همّتهای دنیا این است که همّت بر مراتب بلند در آنها باعث زیادتی غمهاست، پس اجتناب لازم است و همّت هر مرتبه از آنها لازم دارد بهقدر آن مرتبه غمی را؛ و آنکس اوقات به سرور گذراند و غم آخرت نداشته باشد مستحق مرتبۀ بلند در آخرت نمیگردد. (شرح غررالحکم ۳/۲۲۲)
* گوییم هر قصدی بهتناسب حال فعلی باشد ممدوح است ولی در سلسلهمراتب طولی زمان، آنقدر اهداف عالیه و بلند است که لازم است صاحبهمّت به بالاترین آنها نگاه کند و منظور داشته باشد تا به هدف نهایی آن برسد یا حداقل به نصف برسد و کمی همّت و یا پستی همّت از ضعف ارادۀ نفس است.
* ازآنجاییکه اهداف و مقاصد انسانها یکی نیست، لذا اسباب آنها هم با یکدیگر فرق میکند و هرکدام یک سختی و زحمت خاص خودش را دارد. پس اگر یکی از اسباب مفقود شد و از بین رفت، مسبّب هم از بین میرود و به هدف نمیرسد لذا اندوهناک میشود. بهعبارتدیگر، خواهناخواه برای همّتهای بلند، تحصیل و اکتساب آن بدون رنج نمیشود.
* با رنج، گنج به دست میآید. دولت، با زحمت نصیب شخص میگردد. آنکه میگوید:
«دولت آن است که بیخون و دل آید به کنار» (حافظ)
این برای نوادری از مردم است و آنها هم یک علل و اسبابی از جاهایی مختلف سبب شدهاند که ذاتاً یا عرضاً به اهداف دنیایی یا آخرتی برسند و الّا قاعدۀ تحصیل، برای رسیدن به همّتهای بلند از اصولیترین کارهاست و ازنظر جانبی تعب و رنجی هم به همراه دارد.
* یکی از اسباب در تشخیص اینکه کدام مطلوب و مقصودی خوب است که دربارۀ آن عزم راسخ کند و فکر را به کار بیندازد و تأمّل و تعقّل کند و با صحو در رسیدن به مطلوب، طریق صواب را انتخاب کند تا بدان برسد.
کمیِ فکر و تعجیل کردن سبب میشود که همّت، نقصان پیدا کند و طریق ناصواب را بپیماید و نتواند به مقصود برسد.
* در کتاب غررالحکم حدیث ۹۶۸۵ امام علی علیهالسلام فرمود: «مغبوط نیست مگر کسی که بوده باشد همّت او نفس او و نفس را در میان از محاسبه و مطالبه و جهاد با او وانگذارد.»
معنای مغبوط، خوشبخت و سعادتمند است که یک روز در میان حال محاسبه از نفس و مطالبه از آن، نبرد و جهاد با آن را در سیرۀ عملی کارش گذارد. معنای دیگری گفتهاند که مغبوط کسی را گویند که کسی تمنّای حال او کند که به او برسد که انشاءالله حسادت همراه آن نباشد.
* همّت تنبیه، یعنی تجرّد دل است از تمنّی، اعم از آنکه محال باشد یا ممکن صاحب این همّت، حقیقت به صفای الهام است و آن همّت، خاصه مشایخ کبار است از اهل الله که اجتناب مینمایند از کثرت و طالب احدیتاند از برای توحید.
حافظ فرماید:
عاقبت دست بر آن سرو بلندش برسد **** هر که در راه طلب همّت او قاصر نیست (فرهنگ نوربخش ۱/۲۳۰)
یکی از مباحث در باب عشق این است که عاشق باید آهنگ و ارادهاش در راه رسیدن به معشوق مستقیم و پایدار باشد و همّتی در ذهن و فکرش غیر طلب معشوق نباشد. پس اگر به خطوراتی و اشتغالی و کثرتی دچار شد همّتش دچار آفت شده است و این ضعف و نقصان در قصدش پدیدار میآید، پس صریحاً در پی ترمیم و طلب تازه و اصرار در طی طریق وصال را در دل بپروراند.
در سورۀ یوسف آیۀ ۲۴ آمده است که زلیخا از فرط میل، وقتی از یوسف جواب رد شنیده بود باز اهتمام و اصرار در وصول به یوسف داشت و این نکتۀ لطیفی است برای کسی که آن را درک کند.
* سالکین در مرتبۀ مقدماتی، ظواهر را به دستورالعملها مشغول میکنند امّا وقتی همّتی والا پیدا کند باطنش را به دستورالعملها مشغول کند و نفس را به مراقبه کشاند.
پس سالک مبتدی اوّل، همّی دارد ولی کمکم بر اثر ذکر و فکر و ریاضت به همّتی والا میرسد.
* بعضی عرفا چنانکه در کتابهایی که در باب اصطلاحات عرفانی نوشتهاند متذکّر شدهاند که عارف همّت تامش این است که همّ و عزم خود را در نزد خداوند یکی کند، یعنی از همهای متفرق به حال جمع آورد.
* آنچه از قبل بر سالک گذشته که گذشت؛ و آنچه مربوط به آینده است هنوز که نیامده و تاریخ آن معلوم نیست و صرف امید و دل بستن کار اساسی نیست چه آنکه مطلوب، هرچه بزرگتر باشد رنج و سوختن به همراه دارد تا به آن رسید؛ امّا مهم «زمان حال» باشد که دَم را غنیمت بشمارد و از اسبابی که اهتمام برای رسیدن به مقصود را فراهم میکند فروگذاری ننماید.
* حیف باشد که سالک به همّتش بر ثواب و اجر و حور و قصور باشد، بلکه بسیار مقاماتی است که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده است و آن با «سوختن در راه محبوب» به دست آید.