وبلاگ

مقام یَقظه

۱- اشاراتی به معانی

یقظه: بیداری،‌ هوشیاری، متوجّه و مواظب

۲- اشاراتی از قرآن

۱- وَ تَحْسَبُهُمْ أیْقٰاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ… : و تو آنان (اصحاب کهف) را بیدار می‌پنداری درحالی‌که آنان (به‌ظاهر) خفته‌اند. (کهف: ۱۸)

۲- …إنَّهُمْ فِتْیَةٌ ءٰامَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنٰاهُمْ هُدیً وَ رَبَطْنٰا عَلیٰ قُلُوبِهِمْ إذْ قٰامُوا… : آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان پنهانی ایمان آوردند و ما بر رهنمود آنان افزودیم و دل‌هایشان را استوار داشتیم. (کهف: ۱۴-۱۳)

۳- اشاراتی از احادیث

۱- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «بیداری در دین نعمتی است که روزی افراد (شایسته) می‌گردد.» (غررالحکم ۲/۳۲۹)

۲- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «بیداری بینائی است.» (غررالحکم ۵/۴۱۵)

۳- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «ریاضت سودی نمی‌دهد مگر در نفس بیدار.» (غررالحکم ۶/۴۱۳)

۴- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «شما را بیدار کردند پس بیدار شوید.» (غررالحکم ۴/۴۷۸)

۵- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «آیا کسی نیست که از غفلت خود بیدار شود پیش از تمام شدن مدّتش؟» (غررالحکم ۲/۳۲۸)

۶- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «آیا برای بیماری تو درمانی و برای خواب تو بیداری نیست؟» (نهج‌البلاغه، خطبۀ ۲۱۴)

۷- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «هر کس از خود بیداری دارد از سوی خدا نگهبانانی بر او گماشته است.» (غررالحکم ۵/۳۶۰)

۸- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «از نشانه‌های دولت،‌ بیداری برای نگهبانی کارها است.» (غررالحکم ۶/۳۰)

۹- امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «ای شنونده از مستی خود به هوش آی و از غفلت بیدار شو!» (نهج‌البلاغه، خطبۀ ۱۵۳)

۱۰- پیامبر صلی‌الله علیه و آله: «به‌وسیلۀ عبرت‌ها بیدار شوید و آمادۀ سفر گردید.» (مدینة البلاغه ۲/۴۷۷)

۴- نکته‌ها

* بدان ‌که بیدار شدن از خواب غفلت بر هر مؤمنی لازم و ضروری است و آن بر دو نوع است: یکی از آمال و توجّه به مجازات و اعتباریات و مسائل کاذب که نوع انسان‌ها گرفتار آن هستند و یکی بیدار شدن به‌طرف مسائلی حقیقی و معنوی. چون قسمت اوّل همانند خواب‌وخیال است باید حالت تیقّظ را بیدار کرد؛ یعنی از خواب غفلت بیدار شد؛ و آن‌که در مرحلۀ دوم به سر می‌برد بیدار است و در قسمت اوّل در خواب است. ازاین‌جهت اهل معرفت گفته‌اند خواب ظاهری افرادی که در مرحلۀ دوم هستند عین بیداری است.

* وقتی کسی هوشیار باشد معلوم است که می‌داند چه‌کار می‌کند و چه نعمت‌هایی خدا به او داده است و چه‌کار باید بکند. در واقع از فرصت‌ها استفاده می‌کند و در هر زمانی که هست از زمان بعدی به نحو احسن بهره می‌برد و مغبون نمی‌گردد و حالت عبرت دارد و آنگاه‌که می‌خوابد بیدار است.

* لازمۀ هر خواب غفلتی است که از مستی و کوری و کریِ دل بیدار شود به سخنان مردان الهی گوش فرا دهد و دل را در پیشگاه حضرت حق حاضر دارد و به نور یقظه از فریب و مکر و تکاسل نجات پیدا کند.

کسی می‌تواند از خواب غفلت بیدار شود که طلب بینایی در او باشد. چون طلب ضعیف باشد هوشیاری هم به همان نسبت کم است. اشتهای کاذب نمی‌تواند اشتهای صادق را به بار بیاورد.

* در دعای صباح از امیرالمؤمنین علیه‌السلام واردشده که می‌گوید: «ای خدایی که مرا در مهد امن و آرامش خواب بخشیدی و مرا به‌سوی منّت‌ها و احسان‌های خودت بیدار کردی.»

یعنی در واقع،‌ همۀ لطف‌ها و بخشایش‌های خداوندی علامت و آیتی است که بندگان هوشیار شوند و از غفلت‌ها بیدار گردند. چون کسی نعمت را شناخت آنگاه صاحب نعمت و منعم را می‌شناسد، پس شکر آن نعمت می‌نماید؛ این نشانۀ بیداری است.

* البتّه اسباب غفلت و سهو و نسیانِ نفس، بسیار است و کسی که بخواهد دائم هوشیار و بیدار باشد دشوار است، چه آن‌که همۀ اسباب برای پایین آوردن هستند و کشش و جذب‌های مادی و مظاهر دنیوی بنده را به‌طرف خود می‌کشانند و این‌که حالت هوشیاری دائمی و مراقب باشد کاری سخت بوده و شاید با غم همراه باشد.

* هرکه بیدار است، او در خواب‌تر **** هست بیداریش، از خوابش بَتر

چون به‌حق بیدار نَبود جانِ ما **** هست بیداری،‌ چو در بَندانِ ما (مثنوی ۱/۴۱۰-۴۰۹)

هر کس در امور دنیوی بیدار است او غافل‌تر است و بیداری چنین شخصی، از خواب بودنش بدتر است. اگر جان ما در بیداری به خداوند متّکی نباشد و به مسائل حسّی و طبیعی اکتفا نماید، این بیداری برای ما به‌منزلۀ زندان است و به حقیقت نرسیم. چه آن‌که جان به خاطر اشتغال به مسائل دنیوی محض و ترس از زیان و رسیدن به سود و … از صفای دل می‌افتد یعنی غلبۀ قوّۀ خیال، راه رسیدن به عالم معنی را می‌بندد و عمر عزیزش را بیهوده بر باد می‌دهد.

* خداوند در سورۀ ق آیۀ ۷ می‌فرماید: «از غافلان مباش» مفهوم این جمله آن است که باید ضدّ آن را که «بیدار شدن» است متّصف شد. لذا اوّل قدم آن است که با بیدار دلان‌ همراه شد و سپس صفت بیداری را تعلیم گرفت و آنگاه در راستای طریق إلی الله متّصف به هوشیاری در نفس خود شد، بنابراین لازم دارد صانع خود را بشناسد و جواب لبیک به جنود عقل داده و از جنود جهل پرهیز کند.

* مولانا در مثنوی دفتر اول بیت ۶۲۹ می‌گوید:

هر که او بیدارتر، پُر دَردتر **** هر که او آگاه‌تر رُخ زردتر

یعنی هرکسی بیدارتر باشد دردش هم به همان نسبت بیشتر است و هر کس آگاهی او بیشتر باشد به همان اندازه رُخش زردتر است. پس اگر آگاهی، دانش و هوشیاری به مسائل حقیقی و توحید افعالی و معاد بیشتر باشد دردمندی او نیز بیشتر است. گفته‌اند درد را علّتی باشد و آن علّت را اگر آگاهی بنامیم، لازمه‌اش آن است که آنچه کمبود و نقص و کاستی است غم و انگیزه‌ای را ایجاد می‌کند تا این‌که نواقص رفع شود و به‌اعتدال و واقعیت به پیوند رسد.

* در اوّل کار قلب، متعلّم بود به ذکر و زبان معلّم و به ذکر زبان قلب ذاکر می‌شود و قلب تابع زبان بود؛ و پس از گشوده شدن زبان قلب عکس گردد. قلب، ذاکر گردد و زبان به ذکر آن گوید و به تبع آن حرکت کند. بلکه گاه شود که در خواب نیز انسان به تبع ذکر قلبی لسانی گوید، زیرا که ذکر قلبی مختص به حال بیداری نیست، اگر قلب متذکّر شد، زبان ‌که تابع آن شده ذکر گوید. (آداب الصلاة، ص ۲۹) پس به این بیان بیداری قلب و زبان در یاد خداوند اجمالاً معلوم گردید.

* بدان ‌که بعضی اهل معرفت گفته‌اند که کلید سعادت، بیداری و هوشیاری است. آن‌که سرش کلاه می‌رود و مغبون می‌گردد کسی است که غفلت او را گرفته و خواب‌آلود است؛ در تصمیم و عزم و تشخیص و تمیز امور ناتوان و کودن و ضعیف است. لذا بعضی اوّل منزل از منازل طریقت به‌طرف حق را «یقظه» نامیدند.

یعنی سالک که دارد سفر إلی الله می‌کند باید بینا و بیدار باشد و الّا مسافرت او معلوم نیست سر از کجا دربیاورد.

* در حدیثی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله است که فرمود: «در ایّام روزگار شما دم‌های خوش به شما روی آورد، پس خود را در معرض آن بوها قرار دهید.» (عوالی الئالی ۴/۲۱۵)

این نفحات الهیه از کانال‌های مختلف به بندگان می‌رسد: از نَفَس استاد، از جذبه‌های غیبی، در وقت‌های مناسب، انفاس صالحان و …

گوشِ هُش دارید این اوقات را **** در رُبایید این‌چنین نَفحات را (مثنوی ۲/۱۹۵۱)

پس با گوشِ هوش غنیمت بشمارید و مستعد و طالب آن‌ها شوید تا بگیرید. این فیض‌ها همیشه است و تمام‌نشدنی نیست، فقط نباید غافل شد بلکه باید آمادۀ اخذ گردید. در واقع هر نفسی نمی‌تواند به این فیض‌ها و نفحات زنده شود بلکه آن‌کس که صفات رذیلۀ او مرده شده باشد بیشتر می‌تواند از نفحۀ الهی به حرکت درآید و خود را به حُسن قابلی به‌وسیلۀ حُسن فعلی برساند.

* از مضمون بسیاری از روایات در فضیلت بیداری در شب یعنی سحر که بهترین اوقات شبانه‌روز است برمی‌آید بیداری در خلوت که با ذکر و فکر همراه باشد آن‌ هم در سحر، سبب معراج و قُرب به‌حق می‌گردد.

* از مسائل خنده‌آور آن است که عدّه‌ای خفته‌اند می‌خواهند دیگران را بیدار کنند، ناقص هستند می‌خواهند دیگران را کامل کنند، هیهات هیهات! که فاقد شیء، معطی شیء نمی‌شود. موعظه کننده خود در مظاهر دنیوی و بعضی رذایل فرو رفته با شعر و حدیث و آیه و مثال می‌خواهد خفته‌ای را از خواب غفلت بیدار کند درحالی‌که خودش در عُجب و فخرفروشی چنان فرو رفته است که دیگران را از خود پایین‌تر می‌داند. کوری می‌خواهد کوری دیگر را از افتادن در پرتگاه نجات دهد. خودش بیمار است می‌خواهد برای سلامتی بیماری دیگر نسخه بپیچد؛ «خفته را خفته کی کند بیدار؟»

* خواب، بیداری است چون با دانش است **** وایِ بیداری که با نادان نشست (مثنوی ۲/۳۹)

یعنی خواب اگر همراه با علم باشد عین بیداری است، وای به حال کسی که بیدار است و با نادان مصاحبت می‌کند و لازمه‌اش این است که فرصت و عمر را تلف نماید.

* در زیارت شعبانیه که از ائمه مروی است چنین آمده: «معبود من! نیست بر من نیرویی، پس منتقل شوم بدان نیرو از نافرمانی­ات، مگر در هنگامی‌که بیدار کردی مرا به خاطر دوست داشتنت، همان‌طور که اراده کردی باشم، شدم. پس سپاسگزاری می‌کنم تو را به خاطر داخل کردنت مرا در کَرَمت و به خاطر پاکیزه کردنت دلم را از پلیدی‌های بی‌خبری از تو.» ایقاظ، ابتدا از خداوند متعال افاضه می‌شود و به دنبال این بیداری و قیام، از خواب غفلت در گاهوارۀ طبیعت، افق دلکش محبّت الهی را که مدخل تماشاگه راز است با چشم بصیرت مشاهده می‌کند و با فطرت بیدار شده، ادراک می‌نماید. ایقاظ الهی خود محبّتی است از سوی حق که بدون هیچ عوضی و غرضی به وی ارزانی گردیده است، به دنبال خود محبّت به خداوند که لازمه‌اش پیروی است که جزای آن محبّت خدای است. (شرح مناجات شعبانیه، ص ۱۶۴)

* گفته‌شده که بیداری مقدمۀ توبه و انابه است، یعنی اوّل یک حرکت و جذبه و توفیق می‌آید، بعد عبد را علم و هوشیاری از گذشته حاصل شود و آنگاه به درگاه ایزدی حالت خروج از گناهان گذشته و رجوع به فضایل و صلاح برایش حاصل گردد. لازمه‌اش پرداختن به جبران آنچه فوت‌شده و عزم بر آنچه سبب هوشیاری بعد از هوشیاری می‌شود.

* ظهور اسم الهی «هادی» در هر قابلی نمودار می‌شود و طبق آیۀ ۲۵۴ سورۀ بقره، خداوند را خواب و چرت نمی‌گیرد، مفهوم آن این است که بیدار است، پس آن‌کس که متلبّس به زیور بیداری شود دو معنی به او می‌توان گفت: یکی آن‌که غافل نیست. دوم آن‌که بیداری او عین آگاهی است هرچند گاهی سهو و نسیانی انجام دهد.

* پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «چشمانم به خواب می‌رود ولی قلبم (از توجّه به خداوند) به خواب نمی‌رود.» (مصباح الشریعه، ص ۴۴)

عموم مردم قلبشان به خواب است و چشمانشان بیدار. برای همین است که صعود ندارند و روزبه‌روز تنزّل می‌نمایند. سالک می‌کوشد که قلب او بیدار بوده و از علم و هوشیاری برخوردار باشد تا مسائل مورد شهود حواس قلب واقع گردد. فرق است میان‌ کسی که صد منزل به‌وسیلۀ دنبال کردن ردّ پای آهو و به دنبال کشتن او باشد و کسی که به‌وسیلۀ بوی خوش آهو طی طریق می‌کند. (مثنوی ۲/۱۶۴)

فرق است میان‌ کسانی که تقلیدی و روی عادت راه می‌روند چه‌بسا غفلت‌ها آن‌ها را در می‌رباید و میان‌ کسی که دریچۀ قلب درونش باز است و با عشق و میل راه می‌رود.

ای‌بسا بیدار چشم و خفته‌دل **** خود چه بیند دیدِ اهلِ آب و گِل؟

آن‌که دل بیدار دارد، چشمِ سر **** گر بخسبد، برگُشاید صد بصر

گر تو اهل‌دل نه‌ای بیدارباش **** طالب دل باش و در پیکار باش

ور دلت بیدار شد، می‌خسپ خوش **** نیست غایب ناظرت از هفت و شَش

گفت پیغمبر که خسپد چشمِ من **** لیک کی خُسپد دلم اندر وسن (چرت)

شاه بیدارست،‌ حارس خفته گیر **** جان فدای خفتگان دل بصیر

وصف بیداریّ دل ای معنوی **** در نگنجد در هزاران مثنوی (مثنوی ۳/۱۲۲۸-۱۲۲۲)

* بیداری در دل شب خودش موضوعیت دارد و دارای آثار مطلوب بسیار است. لذا در حدیث قدسی خداوند به حضرت داود علیه‌السلام فرمود: «همانا عارفان دیدگانشان را سرمۀ بیداری می‌کشند و در دل‌های شب به پا خیزند و خشنودی مرا طلب کنند.» (ارشاد القلوب ۱/۲۱۱)

روز روشنایی است و همه‌جا در حرکت و شلوغی و رفت‌وآمد و حرف‌وحدیث و … هست. لذا خاصیت دل شب که سکوت است وقت نجوا و راز و نیاز و فکر و عبادت است را ندارد تا کسی بتواند همانند بیداری شب از روز استفاده ببرد.

* می‌گوییم آن‌کس که بیدار و هوشیار است به حقیقت، احوال اهل دنیا و آخرت را می‌بیند و گاهی خداوند درب کشف را به روی آنان باز می‌کند. (تا به‌وسیلۀ مراقبه و ریاضت) اهل صورت و اهل معنی و حقایق و توحید افعالی را به واقعیت ببیند. دیگر احتیاج به خواب نیست. نوع خواب دیدن برای مبتدین و عموم مردم است که با فکر محدود و جزئی مسائل روزمرّه را می‌بینند ولی درب مکاشفات به روی آنان بسته‌شده و به خاطر آن‌که گلوی باطنی مسدود است راه‌یابی و رهروی ندارند.

* خدا داستان گناه آدم را مثل نزده است مگر برای بیداری شما. این روایت را ارشاد القلوب (۱/۲۶۰) از حضرت صادق علیه‌السلام نقل کرده است.

برای بیداری، امثله و حکایات و قصه‌های واقعی آن‌هم از کتاب وحی، بسیار گویایی دارد برای کسی که اهل بیدار شدن از خواب غفلت باشد. هر صعودی، احتمال هبوط در آن می‌رود. هر انسانی (هرکسی که باشد) اگر ترقّی کند که بسیار ممدوح و به صواب است، اما در این راستا اگر خطایی عمدی انجام دهد، احتمال دارد بااینکه از زمرۀ اهل سعادت بوده، ولی از لیست آنان خارج شود. هبوط که تنزّل است معنی‌اش سقوط از جای بد به‌جای بدتر نیست، بلکه انسان جایگاه بلند دارد ولی به خاطر کاستی و نقص و سستی، از آن مرتبۀ بلند، به پایین‌ترین جا سقوط نماید. این واقعیت برای بیدار شدن است که هرکسی احتمال چنین داستانی برای او متصوّر می‌گردد.

* یکی از علائمی که برای عدم بیداری ذکرشده این است که شخص روزها به زندگی روزمره دل‌بسته و تعلّق آن زیاد است و گرفتار آمال و آرزوهاست. چطور نائم، در خواب مطالبی را می‌بیند و از آن خوشحال می‌شود او هم در روز چیزهایی را به‌عنوان مطلوب خود دیده و مسرور می‌گردد. در واقع چنین شخصی بیدار نیست، بلکه به‌نوعی خواب‌رفتگی مبتلا شده است.

* روح حیوانی، دست‌مایه‌ای جز خواب ندارد و ادراکات مردمی که مقهور غرایز حیوانی شده‌اند وارونه است.

آنان ‌که در مرتبۀ نازل حیوانی فرومانده‌اند در خواب غفلت به سر می‌برند و جمیع ادراکاتشان برخلاف واقع است. شناخت صحیحی از جهان و حیات خود ندارند. درنتیجه وجود حقیقی را موهوم و موهومات را موجودات حقیقی محسوب می‌دارند. هرگاه بیداری آید، خواب غفلت حیوانی از میان برود و وارونه بودن ادراکات خود را در لوح وجود خود ببیند. وقتی اهل دنیا بمیرند حجاب‌های دنیوی و پرده‌های نفسانی از برابر چشم دلشان واپس رود و آنگاه درخواهند یافت که همۀ ادراکاتشان در دنیا وارونه بوده است و تازه بیدار شوند. (شرح زمانی ۴/۴۴۶)

* دنیا، خواب و آخرت، بیداری است و ما میان این دو خواب‌هایی آشفته‌ایم این حکمت از حضرت علی بن حسین علیه‌السلام است. (الحکم الزاهرة، ص ۶۲۵)

در این تمثیل سه چیز بیان‌شده است: ۱- خواب و اهل خواب، ۲- بیداری و اهل بیداری، ۳- مردمی که بین خواب‌وبیداری هستند تا کدام را انتخاب کنند و متّصف به صفات آن‌ها شوند. دنیای مطلوب الهی و به صواب عین آخرت و هوشیاری است، اما دنیای نامطلوب ضدّ آخرت و معنی حقیقت است. برای اهلش همانند خواب است انگار به خواب‌های آشفته و پریشان یا رؤیایی دچارند که چیزی از آن‌ها در آینده باقی نمی‌ماند؛ امّا حالت یقظه، چون با تنبّه و انتباه همراه است به معاینه طی طریق می‌شود و قوّۀ تمییز با ادراک عقل درونی خوب کار می‌کند، لذا برای چنین شخصی خواب‌آلودگی ایجاد نمی‌شود.

* گر مراقب باشی و بیدار تو **** بینی هر دَم پاسخِ کردار تو (مثنوی ۴/۲۴۶۰)

اگر مراقب و بیدار باشی در هرلحظه و ساعتی جواب کردارها را می‌بینی که جهنّم و بهشت در همین‌جا هم هست، ولی انسان‌ها توجّهی به اثر وضعی کردارها ندارند و از آن زود می‌گذرند. اگر هوش گوش باطنی بیدار باشد، هر ساعتی آثار مثبت و منفی نیّات و کارها را بنگرد و به حساب‌رسی فرد بپردازد و آنگاه منتظر حساب‌رسی قیامت نیست؛ که البتّه خیلی زیرکی و هوشیاری در این کار لازم است و بعضی سالکین در این موضوع دقّت کافی را روا می‌دارند.

* بیداری، بینا شدن است و بیداری حقیقی آن است که آدم به امور دنیا و آخرت بینا شود و به خوب و بد، عارف گردد و پی به عاقبت هر کار برد. لذا بیداری، باغ مشتاقان است. چنان‌که مردم از سیرِ باغ خرّم گردند، مشتاقان‌ هم از بیداری شب‌ها و اشتغال در آن به طاعات و عبادات مبتهج و مسرور گردند. (شرح غررالحکم ۱/۲۷)

* «بیداری چشم‌ها با غافل بودن آن، نفعی ندارد.» (غررالحکم ۲/۶۸) این از دُرر و غررالحکم کلمات گوهربار حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام است. پس کسی که چشمش باز است و اما سرتاپای او را غفلت گرفته انگار خواب است. یقظه بیداری دل است، یعنی شخص از خویشتن خویش آگاهی دارد و باخبر است و از مدّت عمر و فرصت زندگی با علم و طبق میزان دین استفاده کند و عمل را هوشیارانه و به صواب انجام دهد و قدر سرمایۀ عافیت را بداند و خوی پرهیزگاران را پیاده کند و در این پنج روز که امهال داده شده است خوب بهره ببرد.

پنج روزی که در این مرحله فرصت داری **** خوش بیاسای زمانی که زمان این‌همه نیست

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.