مقام واقعه
۱- اشاراتی از قرآن:
إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ: آن وقت که یوسف گفت یعقوب را، ای پدرم بهدرستی که من در خواب دیدم یازده ستاره و آفتاب و ماه را، دیدم که مرا سجده میکردند. (یوسف، ۴)
۲- اشاراتی از احادیث:
۱- سعد بن ابی خلف از امام صادق علیهالسلام روایت میکند که فرمود: رؤیا بر سه وجه است: ۱- مژده از طرف خداوند برای مؤمن ۲- آژیر و هراس از سوی شیطان ۳- خوابهای پریشان و در هم بر هم که آن را اضغاث احلام خوانند. (الروضه من الکافی، ترجمه کمرهای، ج ۱، ص ۱۷۶)
۲- رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمود: «…در عالم رؤیا مردی را دیدم درحالیکه بر زانویش نشسته و میان او و رحمت الهی حجاب و پرده هست در این هنگام حسن خلق او آمد و دست او را گرفت و او را داخل در رحمت الهی نمود.» (بحارالانوار، ترجمه ج ۶۷ و ۶۸ – ترجمۀ موسوی همدانی، ج ۲، ص ۳۷۹)
۳- نکتهها:
* واقعه در اشعار گاهی به معنای حادثه آمده است:
باز گویم نه در این واقعه حافظ تنهاست
غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر (حافظ)
* و زمانی به معنای روز قیامت، چنانچه در قرآن مجید آمده است: إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ. (واقعه: ۱)
* چو کار عمر نه پیداست باری آن اولی
که روز واقعه پیش نگار خود باشم (حافظ)
* و نیز به معنای رؤیا و خواب هم آمده است.
واقعهای بدیدهام لایق لطف و آفرین
خیز معبّر الزمان صورت خواب من ببین (کلیات شمس تبریزی)
* واقعه در اصطلاح آن چیزهایی است که سالک در حال استغراق در مراقبه میبیند. بعضی مشایخ طریق تمام رؤیاها را واقعه مینامند. میدانیم کسی که در خواب میرود در دو مرحله رؤیا میبیند: یکی موقعی که از بیداری وارد خواب عمیق میشود، دیگر آن زمان که از خواب عمیق به مرحله بیداری نزدیک میشود. عدۀ زیادی مرحلۀ اول رؤیا را بدون اینکه پس از آن وارد خواب عمیق شود واقعه نامیدهاند.
واقعه چیزی است که سالک در اثنای ذکر و استغراق حالش با خدا آن را با چشم دل میبیند؛ بهنحویکه محسوسات از او غایباند و آن بین خوابوبیداری است. آنچه را که در حال بیداری و حضور بیند مکاشفه نامند.
در کشف اللغات مینویسد: واقعه در اصطلاح عبارت است از آنچه فرود آید در دل از عالم غیب به هر طریق که باشد، خواه لطف و خواه قهر. (۱)
* رفت شیخ بصره پیش رابعه
گفت: ای در عشق صاحبواقعه (۲)
* واقعه، واردات دل را گویند از غیب، خواه در نوم باشد، و خواه در صحو در حین وصول به طور نفسی، خواه این وارد در طایفۀ عوام پدید آید و خواه در خواص. آنچه در خواب خواص آید رؤیای صالحه و مبشرات گویند، که: لَهُمُ الْبُشْرَىٰ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ… (یونس: ۶۴) از آن کنایت است.
بازم خدنگ غمزه زنی بر دل آمده است
بازم ز عشق واقعهای مشکل آمده است (۳)
* آنچه فرود آید به دل از عالم غیب، به هر طریق که باشد، واقعه گویند.
آنچه آید به دل از عالم غیب
بود آن واقعهای خوش بیعیب (۴)
* فرق میان واقعه و مکاشفه: اهل خلوت را گاهگاه در اثنای ذکر و استغراق در آن حالتی اتفاق افتد که از محسوسات غایب شوند و بعضی از حقایق امور غیبی برایشان کشف شود، چنانکه نائم را در حالت نوم آن را واقعه خوانند؛ و گاه بود که در حال حضور بیآنکه غایب شوند این معنی دست دهد و آن را مکاشفه گویند و واقعه با نوم در اکثر احوال مشابه و مناسب است و از جمله واقعات بعضی صادق باشند و بعضی کاذب، همچنان که منامات و مکاشفات هرگز کاذب نبود؛ چه مکاشفه عبارت است از تفرد روح به مطالعه مغیبات در حال تجرد او از غواشی بدن؛ و در بیشتر وقایع و منامات نفس با روح مشارک بود و در بعضی مستقل و صدق صفت روح است و کذب صفت نفس. پس مکاشفات همه صادق باشند و واقعات و منامات بعضی صادق و بعضی کاذب.(۵)
* فرق میان خواب و واقعه بر دو وجه است: یکی از صورت، دوم از معنی.
از راه صورت چنانکه واقعه آن باشد که میان خوابوبیداری بیند یا در بیداری تمام بیند و از راه معنی واقعه آن باشد که از حجاب خیال بیرون آمده باشد و غیبی صرف شده که روح در مقام تجرد از صفات بشری مدرک آن شود واقعهای روحانی بود مطلق؛ و گاه بود که نظر روح مؤید شود به نور الوهیت، واقعه ربّانی بود، که: المؤمن ینظر بنور الله. (۶)
* در کتاب تمهیدات لغت واقعه به چهار معنی استعمال شده است:
۱) به معنای حالت روحی به طور عام چنانکه قاضی همدانی میگوید: نه علم داریم نه جهل داریم نه طلب داریم نه ترک … نه مستیم نه هشیار نه با خودیم نه با او …. هرچند بدین واقعه در مینگرم درد دل عالمی است کاری که مراست. (۷)
۲) به معنی احوال سالکان و رؤیاهایی که بر آنها ظاهر میشود و درنتیجه محتاج هدایت و راهنمایی پیران میگردند به کار رفته چنانکه میگوید: ادب دیگر آن است که احوال خود جمله با پیر بگوید که پیر او را روز به روز یا ساعتبهساعت تربیت کند … پیر از بهر راه است به خدا … واقعۀ یوسف صدیق «إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا…» واقعه گفتن مریدان است با پیران… واقعه خود را به کس مگو. (۸)
۳) از کلمۀ واقعه معنی فنا از بشریت اراده شده، چنانکه میگوید: شعاعی از آتش عشق بر مرد سالک آید، مرد را از پوست بشریت و عالم آدمیت بدر آرد… تا به سر حد فنا رسد. راحت ممات را بر وی عرضه کنند… این واقعه صدیق باشد که هرچه از وی با دنیا بود مرده بود و هرچه از خدا بود بدان زنده باشد. (۹) همچنین واقعه را به معنای فنا از قالب اراده کرده و میگوید: چون محبت «یحبّهم» تاختن آرد به ارادت… پس قالب را چون پروانه بر آتش عشق و محبّت مستغرق کند تا همگی تو چنان شود که این بیتها با تو بگوید که تو را از این واقعه چه بوده است. (۱۰)
۴) مقصود قاضی همدانی از واقعه، مکاشفۀ عالم غیب و رسیدن به عالم ملکوت است. چنانکه میگوید: اول مقام مرد آن باشد که او را موت معنوی حاصل آید چون این موت حاصل آمد «فقد قامت قیامته» بر وی جلوه کند…
میگوید: هر که از خود به در آید ملکوت و ملک بیند و …. عیسی علیهالسلام از این واقعه چنین خبر داد، گفت: به ملکوت نرسد هر که دو بار نزاید… هر که از خود به در آید آن جهان را بیند … از «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ» گذشته بود و به «غَيْرَ الْأَرْضِ» رسیده؛ «رأی قلبی ربی» بیند. «أبیت عند ربی یطعمنی و یسقین» بچشد. فأوحی الی عبده ما أوحی بشنود. (۱۱)
عین القضاه واقعه را به معنی رؤیا به کار برده باشد چه با آنکه تقریباً یک سال در این واقعه تفکّر میکرده نتوانسته است حقیقت آن را دریابد مگر وقتیکه احمد غزالی به همدان وارد شده و پردۀ ابهام این واقعه را بالا زده است ولی متأسفانه هیچ خبری از این رؤیا و حقیقت آنکه در زندگی قاضی همدانی اثری قطعی داشته است در مؤلفات او دیده نمیشود.
به واقع معنی خواهند که اندر دل پدیدار آید و بقا یابد به خلاف خاطر و به هیچ حال مر طالب را آلت دفع کردن آن نباشد… اما واقع جز بر دل صورت نگیرد…. چون مرید را در راه حق بندی پدید آید که آن را قید گویند و گویند او را واقعهای افتاد. (۱۲)
* ملّا عبد النبی فخر الزمانی، صاحب تذکره میخانه، در شرححال عراقی شاعر چنین مینویسد: گویند یک ماه پیشتر از آنکه از کتم عدم به وجود آید پدرش در واقعه چنان دید که امیر مؤمنان علیهالسلام با ائمه معصومین علیهالسلام در باغی میخرامند و او در آن حدیقه ایستاده، ناگاه شخصی بیامد و طفلی بیاورد و در پیش پای حضرت امیر بر زمین نهاد. حضرت امیر علیهالسلام آن طفل را برداشت و در کنار وی گذاشت و فرمود: بگیر عراقی را و نیکو محافظت نمای که عالمگیر خواهد شد…. (۱۳)
* واقعه امور غیبی است که برای اهل خلوت آشکار میگردد و اگر در حضور باشد مکاشفه گویند، واقعه میان نوم و یقظه است. (۱۴)
* هر یک از واقعه و منام منقسم میشود به سه قسم:
۱) کشف مجرد: آنچنان بود که کسی به دیده روح مجرد از خیال صورت حالی که هنوز در حجاب غیب بود در خواب یا در واقعه مطالعه کند و بعد از آن همچنان که دیده باشد بر امّتها (همگی و مجموع) در عالم شهادت واقع شود یا از حجاب غیب به عالم شهادت آمده باشد ولیکن به نسبت با بیننده آن هنوز حکم غیب دارد به سبب غیبت آن از حس ظاهر او. چنانک مثلاً کسی به خواب بیند که فلان جای دفینهای بر این صفت پنهان است، و چون بازجوید هم بر آن صفت بود که دیده باشد و این قسم را کشف مجرد از بهر آن خواندیم که قوّت متخیّله در آن هیچ تصرّفی ننموده باشد و آن را لباسی خیالی نپوشانیده و این معنی اگر به طریق مشاهده ادراک افتد مدرک آن بصیرت روح بود و اگر با سماع هواتف و القای سمع معلوم شود واسطۀ ادراک آن سمع روح بود. چنانک آوردهاند که وقتی در بغداد درویشی که راه توکّل سپردی و طریق سؤال مسدود داشتی روزی احتیاجش به غایت رسید، خواست که فتح الباب سؤال کند، پشیمان شد و با خود گفت: که چندین گاه با حقتعالی بر آن به سر بردهام اکنون نقض آن نکنم. صبر کرد، آن شب به خواب دید که هاتفی آواز داد که فلان جای خرقه پارهای از رق نهاده است و در وی چندین قراضه زر بسته، برو آن را در وجه احتیاج خود صرف کن. چون از خواب در آمد بر مقتضای اشارت بدان جای رفت، و آن خرفه را بر همان وصف یافت. و این خواب را رؤیای صادقه خوانند و این رؤیاست که جزوی از نبوّت است…
۲) اما قسم دوم از اقسام نوم و واقعه کشف مخیل است و آنچنان بود که روح انسانی در خواب یا در واقعه بعضی از مغیبات دریابد و نفس به جهت تشبّع و تعلّق بدو، با وی در آن ادراک مشارکت و مداخلت نماید و به قوّت متخیّله آن را از خزانۀ خیال کسوت صورتی مناسب از محسوسات در پوشاند و در آن کسوتش مشاهده کند پس معبّر یا شیخ در تعبیر و تفسیر آن نوم یا واقعه به وجه مناسب از صورت خیالی عبور کند و حقیقت آن را که مدرک روح بود دریابد و بیان کند. چنانکه وقتی مؤذنی در ماه رمضان پیش ابن سیرین رفت و گفت به خواب چنان دیدم که فروج مردم را ختم میکردم و از مباشرت مباح بازمیداشتم. ابن سیرین گفت تو مؤذنی و پیش از وقت بانگ میگویی و بدان سبب مردم را از مباشرت مباح منع میکنی. دریافت که قوّۀ متخیله او معنی مدرک روح را که منع بود از مباشرت مباح، در صورت خیال ختم فروج پوشانیده است، چه در عالم شهادت صورت ختم را از بهر منع تصرف دیده بود و این صورت در خزانۀ خیال باقی مانده و همچنان که مرید مجاهد در واقعه ببیند که با سبع و بهایم در محاربه است یا با حیّات و عقارب در قتال یا با کفّار و ملاحده در جدال، شیخ داند که او با نفس در مقام جهاد است.
و از این جهت نام این قسم کشف مخیل کرده باشد و در این قسم امکان مداخلت کذب باشد ولیکن کذب محض در آن صورت نبندد به سبب آنکه از ادراک روح خالی نباشد. پس اگر در حال ادراک روح خواطر نفسانی با مدرک روحانی منضّم نشود و متخیّله جز حقایق مدرکات روح را لباس خیالی نپوشاند آن واقعه یا خواب همه صادق بود و اگر بعضی از خواطر نفسانی با مدرکات روحانی پیوندد و متخیله جمله را کسوتهای خیالی پوشاند بعضی از آن صادق بود و بعضی کاذب. پس معبّر و مؤوّل به قوّت علم تعبیر و تأویل، حقایق مدرکات روحانی را از شوایب خواطر نفسانی منقّح و خالص گرداند و آن را تعبیر و تأویل کند.
۳) و اما قسم سوم خیال مجرد: آن بود که خواطر نفسانی بر دل غلبه دارد و به غلبۀ آن روح از مطالعۀ عالم غیب محجوب ماند. پس در حال نوم یا واقعه آن خواطر قویتر گردد و مخیّله هر یک را کسوتی خیالی در پوشاند و مشاهده (خاطر) افتد تا صور آن خواطر به عینها بی تصرّف متخیله و تلبیس او مرئی و مشاهد گردد، چنانک کسی را پیوسته خاطر گنج یافتن غالب بود و در خواب بیند که گنجی یافته است… لاجرم آن را اعتباری نکنند و خیال باطل خوانند و این معنی اگر در خواب افتد آن را اضغاث احلام گویند.
و اگر در واقعه افتد واقعۀ کاذبه؛ و در این قسم وقوع صدق اصلاً صورت نبندد، چه نفس به استقلال بی مشارکت روح منشئ (منشأ) آن خواطر بود و صدق از صفات نفس دور؛ و شرط صحت واقعات دو چیز است: یکی استغراق در ذکر و غیبت از محسوسات. دوم وجود اخلاص و تجرید سرّ از ملاحظه اغیار و ممکن که خیال مجرد در حق مخلص، کشف مخیل گردد و به سبب استغراق در ذکر و حضور حضرت وهاب روح کشف در قالب خیال نفس منفوخ شود و آنگاه صورت واقعه درست گردد و قابل تأویل شود؛ و واقعه با نوم در جمله احوال مشابه و مماثل است الّا در این صورت، چه هرگز خیال مجرد در خواب محقق نشود و در واقعه ممکن است. پس معلوم شد که در واقعات و منامات هم صدق واقع شود هم کذب. (۱۵)
* در فوائح الجمال آورده است که آنچه سالک در واقعه بیند از نفس و شیطان و ملک و ارض و سماء و عرش و کرسی و غیر آن باید که تصور نکند که خارج اوست بلکه از درون اوست و با اوست و اگر راست بیند آن همه عین اوست. (۱۶)
* واقعه واردات دل را گویند از غیب، خواه در نوم باشد و خواه در صحو، در حین وصول به طور نفسی، خواه این وارد در طایفه عوام پدید آید و خواه در خواص، آنچه در خواب حاصل آید رؤیای صالحه و مبشّرات گویند که (لَهُمُ الْبُشْرَىٰ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا…) از آن کنایت است، و اگر در نوم باشد به واقعه تعبیر نمایند. (۱۷)
* پوشیده نخواهد بود که مقرّر اهل ریاضت است که تا حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام را در خواب یا در غیبت یا در واقعه نبینند ایشان را فتح نمیشود. (۱۸)
* واقعه خواب و حال استغراق که ناشی از حصر توجه در ذکر یا مذکور باشد آنچه در خواب نموده میآید و صورت اخباری است ازآنچه واقعشدنی است چنانکه حتی آنچه بر فرعون نموده شد، واقعه و واقعات خوانده میشود… و واقعه را حالی میدانند بین خوابوبیداری که حواس به کلی معطل نیست. (۱۹)
* آنچه بر قلب سالک متجلّی شود، از معانی غیبی از هر طریق و واسطه، آن را واقعه گویند. اگر واردی بر قلب سالک ظاهر شود ولی ثابت نماند و سریعاً زایل شود آن را بارقه گویند؛ و بارقه از خواص کسانی است که تازه وارد کشف میشوند و دیگر از اقسام وارد، احوال است، احوال مواهبی است که از حق به عبد نازل میشود و واقعه از جمیع اقسام واردات است.
منابع:
۱) کشاف اصطلاحات الفنون، ص ۱۴۸۸
۲) منطقالطیر، عطار
۳) مرآت عشاق، ص ۲۳۴
۴) رسائل شاه نعمتالله ولی، ج ۴، ص ۲۸
۵) مصباح الهدایه، عزالدین محمود کاشانی، ص ۱۷۱
۶) مرصادالعباد، ص ۲۸۹
۷) تمهیدات، ص ۳۵۳
۸) تمهیدات، ص ۳۲
۹) تمهیدات، ص ۵۱ و ۵۲
۱۰) تمهیدات، ص ۱۵۶
۱۱) تمهیدات، ص ۱۲
۱۲) کشفالمحجوب، ص ۵۰۲
۱۳) عوارف المعارف (ترجمه)، ص ۲۱
۱۴) فرهنگ عرفانی، عوارف المعارف (ترجمه)، ص ۲۷۸
۱۵) مصباح الهدایه، ص ۱۷۸
۱۶) خلاصه المناقب، ص ۱۶۷
۱۷) مرآت عشاق، ص ۱۴۳ و ۱۴۴
۱۸) شرح خطبه البیان، ص ۸۷
۱۹) سر نی، ج ۱، ص ۱۹۸