مقام وجه الله
۱- اشاراتی به معانی
وجه: روی، ذات، سیمای، خشنودی
۲- اشاراتی از قرآن
۱- وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأیْنَمٰا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ… : خاور و باختر از آنِ خداوند است، پس هر سو رو کنید رو به خداوند است. (بقره: ۱۱۵)
۲- إنَّمٰا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللهِ لٰا نُریٖدُ مِنْکُمْ جَزٰاءً وَ لٰا شُکُوراً: ما برای وجه (خشنودی) خداست که به شما میخورانیم و پاداش و سپاسی از شما نمیخواهیم. (انسان ۹)
۳- وَ یَبْقیٰ وَجْهُ رَبِّکَ ذُوالْجَلٰالِ وَ الْإکْرٰامِ: و تنها وجه (ذات) باشکوه و کرامندِ پروردگارت ماندگار است. (الرحمن ۲۷)
۴- وَالَّذیٖنَ صَبَرُوا إبْتِغٰاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أقٰامُوا الصَّلٰوةَ… : کسانی که برای وجه (خشنودی) پروردگارشان شکیبایی کردند و نماز برپا داشتند … برای آنان فرجام خوشِ سرای باقی است. (رعد ۲۲)
۵- …وَ مٰا تُنْفِقُونَ إلَّا ابْتِغٰاءَ وَجْهِ اللهِ… : و آنچه انفاق میکنید جز طلب وجه (خوشنودی) خدا نباشد. (بقره ۲۷۲)
۶- … کُلُّ شَیءٍ هٰالِکٌ إلّٰا وَجْهَهُ… : همهچیز نابود شدنی است، جز وجه خداوند. (قصص ۸۸)
۳- اشاراتی از احادیث
۱- دعای ندبه: «کجاست وجه خداوندی که همۀ اولیاء به او توجه کنند؟»
۲- امام صادق علیهالسلام: «مردی که عملی انجام دهد از یافتن ثواب و طلب وجه الله نمیکند و میخواهد مردم از عمل او بشنوند، این کار شرک در عبادت است». (چهل حدیث، ص ۴۰)
۳- امیرالمؤمنین علیهالسلام در جواب رهبان از وجه الله فرمود: «این وجود همهاش وجه خداوند است»، سپس این آیه را قرائت فرمود: «به هر طرف نگاه کنید آنجا وجه خداوند است». (بقره ۱۱۵)، (جامع الاسرار سید حیدر آملی، ص ۲۱۱)
۴- علی علیهالسلام: «هیچ احدی را نسزد مگر خدای تعالی و اصفیاء و سفیران که میان خدا و خلقالله باشند که ایشان وجه خدایند که در قرآن ذکر نمود». (احتیاج ۵۶۳/۱)
۵- امام باقر علیهالسلام: «ما وجه خدا هستیم که در زمین نزد شما هستیم، هر که شناخت ما را، پس خدا را شناخت.» (توحید شیخ صدوق، ص ۱۵۰)
۶- امام صادق علیهالسلام دربارۀ این قول: هر چیزی هالک است، مگر وجه خداوند، (قصص ۸۸) فرمود: «منظور، دین اوست که پیامبر و امیرالمؤمنین دین خدا و وجه و چشم او در میان بندگان هستند.» (توحید شیخ صدوق، ص ۱۵۰)
۷- امام باقر علیهالسلام: «اگر بندهای عملی انجام دهد که مرادش وجه الله و آخرت باشد، بعد خوشحالی یک نفر از مردم را در آن دخالت دهد به شرک دچار گردیده.» (ثواب الاعمال، ص ۲۴۲)
۸- پیامبر صلیالله علیه و آله: «شهید هفت خصلت (در قیامت) به او داده میشود: … ۷- نظر به وجه الله میکند و این آسایش برای هر پیامبر و شهیدی است.» (الحکم الزاهرة ۳۵۲)
۹- امام سجّاد علیهالسلام: «حق هدایت این است که اراده به وجه خداوند عزوجل داشته باشی، نه اینکه منظورت خلق باشد.» (خصال ۲/۵۶۷)
۴- نکتهها
* وجه خدا همان تجلّی و فیض اوست که در همۀ عوالم هستی ظهور دارد و بدون آن، نه فاعل از بقا سهمی دارد و نه فعل او. قرآن کریم با تبیین انحصار بقاء در وجه الله، هم راز حیات جاودانۀ کار نیک و هم رمز هلاکت و فنای کار باطل را بیان میکند. هلاکت و فنای ماسوای وجه الله تنها مربوط به آینده نیست، بلکه هماکنون جز وجه خدا، همهچیز هالک و فانی است؛ جز وجه الله، حقیقت مستقل دیگری به نام آسمان، زمین و … نیست. آنچه از هستی بهرهای دارد وجه و آیت الهی است.
پس اگر وجه الله، از بودن چیزی گرفته شود آن چیز، دیگر باقی نیست. قرآن با امثله این واقعیت را بیان میدارد که در سورۀ نور آیۀ ۳۹ میفرماید: «کسانی که کفر ورزیدند کارهایشان چون سرابی در زمینی هموار است که تشنه، آن را آبی میپندارد تا چون بدان رسد آن را چیزی نیابد و کافر نزد خدا کارهایش را مییابد و خدا حسابش را تمام به او دهد.»
کافران در هنگام مرگ درمییابند که کارشان از آغاز هدر بوده است نه اینکه کارهای آنان سهمی از بقاء داشته باشد ولی در آن هنگام کارشان را نابود کنند.
* بین خالق و مخلوق هیچ حجابی جز خود خلق نیست، اگر انسان خود را نبیند به هر سو که بنگرد جز وجه خدا چیزی نمیبیند.
* اگر ما استعانت میجوییم، از وجه خدا و فیض او استعانت میجوییم نه غیر آن. نور هستی، نور همگانی بر سراسر جهان پرتو افکنده است؛ امّا تابشگاه نور خاص الهی، مراکز عبادت و خانههای اهلبیت و به آنهایی که توفیق داده شده است، میباشد.
* ربوبیت الهی نامحدود است. در تمام کارهای کلی و جزئی دست خدا را میتوان دید. چون سراسر جهان امکان وجه خداست، پس در حقیقت یک مدبّر است که عالم را اداره میکند و دیگران نقشی جز مظهریّت ندارند.
خداوند در سورۀ ابراهیم آیۀ ۱۰ میفرماید: «مگر دربارۀ خداوند که خالق آسمان و زمین است شک دارید.» چه آنکه خالقیت و ربوبیت او آنقدر آشکار و روشن است که جای تعجّب است کسی شک دربارۀ او کند، زیرا که سراسر جهان وجه و آیات اوست.
وجه خدا محو شدنی نیست، اگر خداوند ما را به تبعیّت از ملّت ابراهیم دعوت کرده (آلعمران: ۹۵)، زیرا ابراهیم، وجه خدا و وجیه عندالله است، وجه نمایانگر گستردۀ ظهور و حضور حق است.
* وجه خدا در مکان و جهتی معین نیست تا با انحصار قبله در آن، تنها به آنسو استقبال شود. برای رو کردن به وجه خدا همۀ جهات، یکسان است و هیچ پوششی جلوی وجه او را نمیگیرد.
وجه خدا همان فیض مطلق، گسترده و فراگیر اوست که با همهچیز بوده و در همهچیز هست و با مصداقهای خود، حمل حقیقت دارد. مشرق و مغرب زمین و آسمان… برای اوست و همهچیز مِلک و مُلک اوست.
وجه، چیزی است که انسان به آن رو کند و وجه هر چیز نیز با همان چیز متناسب است. وجه خداوند همان ظهور زوالناپذیری است که از آن با عنوان فیض مطلق یاد میشود. مؤمنان که به امید لقای حق کارکرده و طالب وجه اللهاند، خواهان نیل به ظهور خاص این فیض منبسط هستند. چنانکه گفته میشود شهید به وجه الله نظر میکند. (بحارالانوار ۹۷/۱۴ و ۸/۲۰۷) در آیاتی که اشاره شده است انفاق باید برای وجه الله باشد. (بقره: ۲۷۲) وجه را به رضوان و خشنودی معنا کردهاند.
این از باب تطبیق و بیان مصداق است، چون وجه الله به معنای رضای حق نیست. رضای خدا مظاهری دارد که از بهترین آنها بهشت است. بلکه جنّت لقاء همان وجه است که موجودات دیگر زیر پوشش آن محفوظاند.
* جاثلیق مسیحی از امیرالمؤمنین علیهالسلام پرسش نمود «مرا از وجه رب خبر بده»، حضرت آتش و هیزم طلبید و آن را روشن ساخت. چون آتش شعلهور شد فرمود: «روی این آتش کدام سمت است؟» گفت: «روی مشخصی ندارد.» فرمود: «این آتش که خلق شده و در تدبیر ما قرار دارد، رویش شناخته نمیشود درحالیکه آفرینندۀ آن شباهتی به آن ندارد؟»
«برای خداست مشرق و مغرب، پس به هر طرف که رو کنید آن وجه خداست.» (بقره: ۱۱۵) هیچچیز بر پروردگارم پوشیده نیست. (احتجاج طبرسی- تفسیر نور الثقلین ۱/۲۶۶)
برای اشیاء و اشخاص میتوان روی (وجه) و پشت (خَلف) قائل شد، اما شعلۀ آتش، پشت و رویی ندارد، زیرا همه سوی آن وجه است و هرکسی در هر سوی آن قرار گیرد رو به آتش است.
وقتی نتوان وجه آتش را که مخلوق است تشخیص داد، چگونه میتوان وجه خدای خالق را تشخیص داد؟
دربارۀ خداوند، نه جهتها با یکدیگر فرق دارد و نه حائل و پوششی جلوی وجه او را میگیرد.
* وجه الله را گاه با تمثیل به آتش و گاهی با بیان برخی مصادیق آن، مانند دین، ولایت، امامان معصوم و انسان کامل بیان میکنند. آنچه بهعنوان تمثیل از آتش آورده شد تا مشهود قلبی به معقول عقلی نزدیک و ازآنجا به محسوس سمعی و بصری تنزل یابد تا برای همگان قابلادراک باشد وگرنه آن موجود غیبی، برتر از قیاس و خیال و گمان و وهم است. (تسنیم ۶/۲۸۲)
* وجه تکوینی، چیزی است که هر موجودی اعم از جماد، نبات، حیوان، انسان و فرشته، با آن همراهاند و بهسوی او حرکت میکنند و مهر او را در جان خود میپرورانند.
وجه تشریعی خدا، همان دین اسلام است که همۀ انبیاء آن را بهعنوان تنها صراط مستقیم معرفی کردهاند و سلوک بر بستر آن عبارت از توجه به وجه تشریعی خداست.
* در روایات بسیاری آمده است که پیامبر و امام، مصادیق کامل وجه اللهاند، زیرا آنان خود به وجه الله رو میکنند. آنان برای وجه خدا کار میکنند و به مطلوب خود یعنی وجه الله رسیدهاند. آنها خود، وجه الله و وجیه عندالله شده و موجّه عندالله هستند و خدا به آنان رو میکند. اگر خدا به کسی رو کرد، از همۀ جهات به او رو کرده، ازاینرو همۀ عالم به او رو میکند. خداوند در جهت خاصی نیست تا تنها از آنسو به او رو کند.
جایی نیست که انسان کامل حضور نداشته و توسّل به وی اثر نداشته باشد. بر همین اساس، عیسیٰ مسیح فرمود: «من هر جا باشم منشأ برکات هستم.» (مریم: ۳۱) زیرا آن حضرت از مقرّبان و موجّهانی است که خدا به او رو میکند. (آلعمران: ۴۵)
پس مقرّبان وجیه، نزد خدا در جهانِ امکان، مظهر وجه الله هستند نه به لحاظ بدن مادی و جسم عنصری، زیرا که طبق آیۀ ۳۰ سورۀ زمر فرمود: «(ای پیامبر) تو وفات داری و آنان هم میمیرند.» یعنی جسم عنصری آنان. (تسنیم ۶/۲۸۸)
حقتعالی حقیقت نامحدودی است که در همۀ جهات و سَمتها حضور داشته و به همۀ مکانها شهود دارد. پس در جهت و مکانی خاص نیست. همۀ جهات نزدش یکسان است و همهجا وجه اوست. اگر حق در جهتی خاص باشد از سمتهای دیگر غایب خواهد بود.
بله انسان کامل و پیامبر و امام مرآت و مظهر اتم اسماء و صفات حق بوده، پس وجه الله میباشند که زوال بر حقیقت آنها راه ندارد؛ بهعبارتدیگر اسماء و صفات در هر مظهر تام و اتم، زوالپذیری ندارد.
* در مقام تقدیس و تسبیح گفته میشود منزّه خداوندی که برای وجه او نقابی غیر نور نیست، امّا در مظاهر خلقیه، جز مشاهدۀ وجه حق نمیشود. آنچه در مرائی کونیه دیده میشود، مطالعۀ جمال مطلق است و همۀ زینتها و آرایشها بهحق، آلت ملاحظۀ جمال مطلق است و بهمنزلۀ آینۀ محاسن و اوصاف حقاند.
* مه را ببینم روی توأم یاد دهد **** گل را ببویم بوی توأم یاد دهد
گه جلوهگر از جمال گلگون باشی **** گه خنده زن از لؤلؤ مکنون باشی
در پرده چنین لطیف و موزون باشی **** آن لحظه که بیپرده شوی چون باشی!
(شرح دعای صباح خوئی، ص ۱۰۶)
در زیاراتی که از امام صادق علیهالسلام در کتاب بلد الامین نقلشده به امام حسین علیهالسلام، چنین میگوییم: شهادت میدهم که همانا تو وجه خداوندی که نابود نشده و هرگز نخواهد شد. (مفاتیحالجنان، ص ۷۴۹)
پس حقتعالی که باقی است، مظهر و وجه او هم باقی است و نمایندۀ تامالاختیار و خلیفۀ منصوب خاص او هم همیشه باقی است.
* خداوند، یکی است و یک وجه هم بیشتر ندارد. وجوه مختلف که در عالم دیده میشود به یک وجه برمیگردد. اگر خدا واحد و متفرّد به ذات است، وجهش هم واحد است. وجه که همان صورت است، حقیقت شیء را نشان میدهد و وجه خداوند باید حقیقت حق را نشان دهد، یعنی هر آنچه از اسماء و صفات در حق است که غیرمتناهی است ظاهر میشود.
همۀ صفات درمجموع وجه حقاند و تنها موجودی که میتواند همۀ صفات حق را در خودش، منعکس کند، انسان کامل است که چون جامع است، نسخۀ عالم اسرار و فهرست عالم هستی است.
هیچ موجودی جامع نیست. انسان کامل، کون جامع است و متعلّم به تعلیم اسماء الهی است اینکه آدم علیهالسلام وجه الله است، خداوند همۀ اسماء را به او تعلیم داد. (بقره: ۳۱)
* اسماء آیا الفاظی هستند؟ نه؛ همان شئون حق هستند. صفات خداوند همان شئون حق هستند؛ یعنی همۀ صفات حق در اوست. در دایرۀ هستی از ازل تا ابد، از وحدت به کثرت و بالعکس دو نیمدایره، یک دایره وجود انسان کامل است و این دایره وجه حق است و همهچیز در این دایرۀ هستی که وجه الله است، منعکس است. لذا بدون اتّصال به انسان کامل نمیشود دایرۀ هستی را درنوردید و بهحق رسید.
* ما هرچه دربارۀ حق میگوییم صفت است (مانند ظاهر، باطن، اول، آخر) نه ذات، چون مقام ذات را مقام لا اسم و لا رسم است نه اسمی میشود برای آن تعیین کرد نه رسمی.
نه وصفی؛ نه حدّی، چه آنکه مقام ذات مقام سکوت است، ازاینجهت در روایات فرمودند: چون به ذات خدا رسیدید سکوت کنید و خاموش باشید، ما راه به ذات نداریم و تفکّر در ذات حق نکنید. اگر کسی فکر کند، راه بهجایی نمیبرد، مسئلۀ ذات چیز پیچیدهای است. (غررالحکم ۵/۳۰۵، ۳۰۸؛ نهج الفصاحه، ص ۳۸۹)
* آنچه باقی هست، وجه حق است اگر جنبۀ وجه اللّهی را از عالم بگیری، عالم سر به جَیب عدم درکشد. پس آنچه در عالم دیده میشود جنبۀ وجه اللّهی دارد اگر وجه نباشد هیچ چیز نیست.
گرچه ملاصدرا از «وجود» صحبت میکند در واقع همهچیز به «حقیقت وجود» است، بهظاهر عنصری در چیزی. حقتعالی واجبالوجود است و امکان وجود و امکان فقری بر همۀ عالم حاکم است و از وجه اوست که نور عالم را روشن کرده. وجود عالم نسبت بهحق، مثل سایه است یعنی عین وابستگی است. اگر تعلّقاش برداشته شود نیست شود. چون فیض، دائم است و چیزی از افاضۀ او کم نمیشود، همهچیز بهسوی او بازمیگردد و چیزی بر او اضافه نشود. دید حقیقتبین، همه را تجلّی حق میبیند، فقط حق است و همه به بقاء او حیات امکانی و وجه امکانی گرفتهاند. وقتی ما صحبت از وجود میکنیم، عرفاً ذهن منصرف میشود به اشیاء محسوس مانند درخت، دریا و…، درست است که اینها وجود دارند اما وجود ازلی و ابدی و مطلق، از برای حقتعالی است. حق، واجبالوجود است؛ امّا موجودات از ازل تا ابد، در شرایطی هستند، بالامکان بوده و با علّت هستند، اگر اسباب نباشد مسبّبی نخواهد بود. خلاصه ظرف زمان و مکان هم لازم دارد و خودبهخود موجودی به وجود نیامده و حادث است، امّا همۀ موجودات جلوۀ حق هستند و تجلّی حق.
ما همه شیران ولی شیرِ عَلَم **** حملهشان از باد باشد دمبهدم
حملهشان پیدا و ناپیداست باد **** آنکه ناپیداست از ما کم مباد (مثنوی)
پس همۀ موجودات، ظهور حقاند. اگر حق نبود ظهوری از صحرا و آب و دریا و درخت نبود. پس آنجا که علم و قدرت و حیات و قیومیّت حق، حاکم است همه وجه اویند. پس اگر کوه هست و واقعیت دارد، از اوست ولی حق تعیّنِ ماهوی کوه بودن را ندارد. حق، همۀ کمالات را دارد امّا حدود و نواقص اشیاء در او نیست. حق با همه است و در همهجا هست و هیچیک از نواقص حدود و زمان و مکان را ندارد. این قاعدۀ بسیط الحقیقۀ حکمای الهی درست است، حقیقت مطلق اوست، اما مقارنت و ممازجت با اشیاء ندارد، «تا حد و تعینی برای او فرض شود.»
قرآن فرمود: «هُوَ مَعَکُم: خدا با شماست» (حدید: ۴) نفرمود شما با من هستید. پس اگر او نباشد ما نیستیم. بله هستیم چون او با ماست پس وجه حق در همۀ حقایق موجودات، برای عارف به شهود، مشهود میشود.
از معیّت کی کنم من فهم راز؟ **** جز که از بُعدِ سفرهای دراز (مولانا)
وحدت واحده، ساری در همه چیز است و کثرات در مظاهر از آن پیدا میشوند، یعنی حق در مظاهر ظهور پیدا میکند. این کثرات در خود وجود نیست، در مظاهر وجود و در مرائی موجودات یعنی وجود حق منعکس میشود در آینههای متکثرّ و متعدّد. نور برق از کارخانۀ برق میآید و هزاران لامپ رنگارنگ از آن روشن میشود. حقیقت، همان حقیقتِ برق است امّا در لامپهای سبز و سرخ، ۳۰۰، ۴۰۰ و هزار در انواع مختلف و کارخانههای متعدد ظاهر میشود. وجه و تجلی حق به همین مثال، کمی برای خوانندگان و سالکان روشن میشود.