وبلاگ

مقام وفا

۱- اشاراتی به معانی:

وفا: به جا آوردن عهد و پیمان و پایداری در دوستی، پایداری در قول و قرار.

۲- اشاراتی از قرآن:

۱- وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ…: و به پیمان خدا وقتی‌که پیمان بستید، وفا کنید… (نحل: ۹۱)

۲- يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ: ای بنی‌اسرائیل، به یاد آرید نعمت‌هایی که به شما عطا کردم و به عهد من وفا کنید تا به عهد شما وفا کنم، و تنها از من بر حذر باشید. (بقره: ۴۰)

۳- اشاراتی از احادیث:

۱- امام علی علیه‌السلام: «وفاداری نشان دین‌داری زیاد و امانت‌داری قوی است.» (غررالحکم، ۱۴۳۰)

۲- امام علی علیه‌السلام: «چه خوب همدمی است وفاداری برای صداقت.» (همان، ۹۹۳۱)

۳- امام علی علیه‌السلام: «برترین امانت‌داری، وفای به عهد است.» (همان، ۳۰۱۸)

۴- امام علی علیه‌السلام: «با خوش وفایی است که نیکان شناخته می‌شوند.» (همان ۴۳۳۱)

۵- امام صادق علیه‌السلام: «سه چیز است که هیچ‌کس در آن‌ها معذور نیست: برگرداندن امانت به نیک و بد، وفای به عهد با نیک و بد، خوش‌رفتاری با پدر و مادر خوب باشند یا بد.» (الخصال، ۱۱۸/۱۲۳)

۶- امام علی علیه‌السلام: «انسان به تنگ آمده را وفاداری نیست.» (مائه کلمه للجاحظ، ۲۵/۴۱)

۷- پیامبر (ص): «بی‌وفاترین مردم، شاهان هستند.» (بحارالانوار، ۲/۱۱۲/۷۷)

۸- امام علی علیه‌السلام: «ریشۀ دین، امانت‌داری و پای‌بندی به پیمان هاست.» (غررالحکم، ۱۷۶۲)

۹- امام علی علیه‌السلام: «عالی‌ترین خوی‌ها، وفاداری (به عهد و پیمان‌ها) است.« (همان، ۲۸۵۹)

۱۰- رسول خدا (ص): «کسی که پای‌بند به پیمان خود نباشد دین ندارد.» (بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۲۵۲)

۴- نکته‌ها:

* وفای به عهد و پیمان، یکی از فرایض و ازجمله آداب معاشرت و حسن سلوک با مردم به شمار می‌رود و باید همیشه موردتوجه سالک الی الله باشد.

* در قرآن کریم برای کسانی که وفای به عهد دارند نشانه‌هایی را ذکر کرده:

۱- علامت ایمان: که در سورۀ مؤمنون آیۀ ۸ فرمود: «مؤمنان آنان‌اند که امانت‌ها و عهد خود را مراعات می‌کنند.»

۲- نشانۀ نیکوکاران: که در سورۀ بقره آیۀ ۱۷۷ فرمود: «…. نیکوکاران کسانی‌اند که به عهد خود وفا می‌کنند…»

* در اهمیت وفای به عهد همین بس که خداوند متعال آنگاه‌که می‌خواهد از حضرت اسماعیل علیه‌السلام به عظمت نام ببرد وفای به عهد را به‌عنوان یکی از اوصاف برجستۀ او یادآور می‌شود و می‌فرماید: «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ ۚ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا: در کتاب آسمانی خود از اسماعیل یاد کن که او در وعده‌هایش صادق و رسول و پیامبر بزرگی بود.» (مریم: ۵۴)

جالب آنکه در این آیه وفای به عهد را پیش از مقام نبوت و رسالت می‌آورد، گویی که صدق وعده پایۀ نبوت است. به‌هرحال، قرآن مجید دربارۀ وفای به عهد زیاد سفارش کرده و می‌فرماید: (…وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا: ….به عهد (خود) وفا کنید که از عهد سؤال می‌شود. (اسراء: ۳۴)

* خُلف وعده علامت نفاق شمرده شده است چراکه در روایتی از پیامبر اکرم (ص) آمده است که: «نشانۀ منافق سه چیز است: دروغ‌گویی، پیمان‌شکنی و خیانت‌درامانت.» (۱)

* وفای به عهد شبیه به نذر می‌باشد همراه با کمی تفاوت، چراکه در روایتی از امام صادق علیه‌السلام آمده که: وعده‌ای که مؤمن به برادر دینی خود می‌دهد نوعی نذر است که وفا کردن به آن لازم است جز این‌که کفّاره ندارد و هر کس از وعده‌ای که داده است تخلّف کند با خدا مخالفت کرده و خود را در معرض خشم پروردگار قرار داده و این همان است که قرآن می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! چرا سخنی می‌گویید که عمل نمی‌کنید؟» (۲)

* همان‌گونه که از آیات و روایات استفاده می‌شود مسئلۀ وفای به عهد از مسائل مهم و اساسی به شمار می‌رود که در دین مقدس مورد کمال عنایت قرار گرفته است، زیرا اگر بنا باشد به این مسئله اساسی توجه نشود زندگی مردم متلاشی خواهد شد و در اثر بی‌نظمی و هرج و مرج مردم از یکدیگر سلب اعتماد خواهند کرد و در نتیجه زیربنای روابط اجتماعی سست می‌شود. از این رو اسلام آن‌قدر به وفای به عهد اهمیت می‌دهد که حتی در مورد دشمن و کسی که از نظر عقیده و مسلک و هدف با انسان توافق ندارد وفای به عهد و پیمان را لازم می‌شمرد. روایت شمارۀ ۵ در قسمت اشاراتی از احادیث، به این مطلب اشاره دارد. همچنین در روایتی دیگر، امیر مؤمنان علیه‌السلام به مالک اشتر فرمود: «اگر بین خود و دشمنت پیمانی بستی و یا تعهد کردی که به او پناه دهی، جامۀ وفا را بر عهد خود بپوشان و تعهدات خود را محترم بشمار و جان خود را سپر تعهدات خویش قرار ده! زیرا هیچ‌یک از فرایض الهی مانند وفای به عهد و پیمان نیست که مردم جهان با اختلافاتی که دارند نسبت به آن این‌چنین اتفاق‌نظر داشته باشند و حتی مشرکان زمان جاهلیت آن را مراعات می‌کردند، چراکه عواقب پیمان‌شکنی را آزموده بودند. بنابراین، هرگز پیمان‌شکنی مکن و در عهد خود خیانت روا مدار و دشمنت را فریب مده، زیرا غیر از شخص جاهل و شقی، کسی گستاخی بر خداوند را روا نمی‌دارد.»

خداوند عهد و پیمانی را که به نام او منعقد می‌شود با رحمت خود مایۀ آسایش بندگان و حریم امنی برایشان قرار داده تا به آن پناه برند…. (۳)

* در آئین مقدس اسلام، وفای به عهد یکی از وظایف مسلمین است؛ خواه موقع جنگ باشد یا در حال عادی، طرف پیمان مسلمان باشد یا غیرمسلمان، چراکه در قرآن کریم در سورۀ توبه آیۀ ۴ آمده است که: «مگر کسانی از مشرکان که با آن‌ها عهد بسته‌اید و چیزی از آن فروگذار نکرده‌اید و با احدی بر ضدّ شما همدست نشده‌اند پیمان آن‌ها را تا پایان مدتش محترم بشمرید. زیرا خداوند پرهیزکاران را دوست می‌دارد.» و نیز در روایتی از پیامبر (ص) آمده که: «ارزش خون مسلمانان با یکدیگر برابر است و امانی که کوچک‌ترین فرد آن‌ها می‌دهد برای همه‌شان محترم است و آن‌ها در مقابل بیگانگان به هم پیوسته و دارای قدرت متشکل و فشرده‌اند.» (۴)

* در روایتی از پیامبر (ص) آمده است که: «نزدیک‌ترین افراد روز قیامت نسبت به من کسانی‌اند که در سخن راست‌گوتر، در ادای امانت کوشاتر و در عهد و پیمان از یکدیگر باوفاتر باشند.» (۵)

* به خاطر اهمیت فوق‌العاده‌ای که وفای به عهد دارد در تعلیمات اسلامی آمده است هر کس بخواهد به دیگری وعده‌ای بدهد باید در موقع دادن تعهد، قدرت خود را ارزیابی کند که آیا می‌تواند به وعده‌ای که می‌دهد وفا کند یا نه و درصورتی‌که توانایی ندارد وعده ندهد؛ چرا که امیر مؤمنان علیه‌السلام فرموده: «چیزی را که یقین به وفای آن نداری وعده مده.» (۶)

* وفا عنایت ازلی را گویند، بی‌واسطه عمل خیر و اجتناب از شر. (عراقی)

* به جای آوردن عهود ازلی را گویند که اعیان ثابته و ارواح را با حضرت حق در میان بوده، …وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ… (بقره: ۴۰) فرموده است:

از وفای حق تو بسته دیده‌ای            اذکروا اذکرکم، نشنیده‌ای

گوش نه، اوفوا بعهدی گوش دار        تا که: اوف بعهدکم، آید ز یار

* خستگی دل عطار ز تو                مرهمی به ز وَفا نپذیرد (عطار)

* در لطائف اللغات می‌گوید: در اصطلاح صوفیه برآمدن است از چیزی که گفته شده در روز میثاق عاهد را از عهده ایمان و طاعت از برای رغبت جنت و رهبت نار، و مر خاصه را عبودیت وقوف است به امر الهی برای امر، نه از جهت رغبت و رهبت و مر خاص‌الخاص را عبودیت است. (۷)

* وفا غایت وفاق است و وقایت میثاق است. وفا دستگاه مشتاق است و پایگاه عشاق است. وفا مایۀ اخلاص است و پیرایۀ اهل اختصاص است و سرّ خویش نهفتن است و سرّ دوست ناگفتن است. وفای عام پیداست و وفای دوست جداست.

وفای عام آن است که دوست را باشد و وفای خاص آن است که با یاد دوست باشد. چنانکه آن در دوستی خلل نیارد، این بر دوستی بدل نیارد. چنان‌که آن به جفا نگریزد، این در عطا نیاویزد. آن کار مردان است و این کار بی‌خردان است. عهدی بوده است در عنایت قدیم به نیابت آدم که کسی را ورای بندگی کام نیست، و این عهدی است به حکم ولایت که در او کلام نیست. (۸)

* نبرند از وفا طمع هرگز                نگریزند از جفا عشاق (عراقی)

* به حسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد
تو را در این سخن انکار کار ما نرسد (حافظ)

* نگفتی من وفا دارم وفا را من خریدارم
ببین در رنگ رخسارم، بیندیش این وفا باشد

(کلیات شمس تبریزی)

* ابوالحسن خرقانی گفت: چون خویشتن را با خدا بینی وفا بود و چون خدا را با خویشتن‌بینی فنا بود. (۹)

* ز تو گر تفقد و گر ستم، بود آن عنایت و این کرم
همه از تو خوش بود ای صنم چه جفا کنی چه وفا کنی

(هاتف اصفهانی)

* حفظ عهد ایستادن است بر آنچه خدای تعالی برای بندگانش حد قرار داده است، پس در آنجا که امر شده، غایب نخواهد بود و در آنجا که نهی فرموده است حضور نخواهد یافت. (۱۰)

* بسوخت حافظ و در شرط عشق‌بازی او
هنوز بر سر عهد و وفای خویشتن است (حافظ)

* وفای به عهد: خروج است از عهده عهدی که با رب خود بسته‌ای در زمان اقرار به ربوبیت، و در جواب أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ (اعراف: ۱۷۲) بلی گفته‌ای و عبادت عامه معلول بود به رغبت در وعد و رهبت به وعید.

ز خوف دوزخ و امید جنت
کند زاهد همیشه میل خدمت

اما عبودیت خاصه به متابعت امر است برای نفس امر و ایستادن است در قبال آنچه خدا حد قرار داده است، و وفای به عهدی که از بندگان گرفته است، نه از روی رغبت و نه از ترس و غرض.

فرمان تو را کمر به جان می‌بندم
در بندگیت همچو گلی می‌خندم

و عبودیت خاص‌الخاص تبری است از حول و قوه خود. و محب باید که دلش را از باز شدن برای غیر محبوب نگه دارد و از لوازم وفا به عهد عبودیت آن است که هر نقصی که بینی از خودبینی و کمال از حضرت او.

کمال از حضرت او بین و نقص از خود طریق این است
چنان مردی اگر یابی در آن راهت رفیق این است (۱۱)

* به عهد ایزدی چون من وفا کردم
ندارم باک اگر تو عهد بشکستی (ناصرخسرو)

* پیمان‌شکنی: هرگاه بر عارف موحد جرئت محبت غالب گردد و سلطان عشق بر او مسلط و انوار مشاهدۀ ازل و ابد بر او آشکار شود، همه عهدهای رسوم عبودیت نزد او شکسته می‌گردد و از رسوم طریقت بیرون می‌رود و به جمال حق به حق بدون عهدی و رسمی مجذوب می‌شود.

امام علی علیه‌السلام: «خدای را به شکستن عزم‌ها شناختم.»

عارفی گفت: عهد با شکستن آن قائم به حق است و آفرینش زیر جریان ارادۀ او اسیر است. برای آن بود که واسطی گفت: هر که نفس خود را ملامت کند شرک ورزیده است. (۱۲)

* وفا از جانب خدا مقرون به توفیق عمل برای عبد است. هرگاه بنده در به جای آوردن سنت موفق و مؤید شود و بر احکام غیب اشراف پیدا کند و لذت صفا را دریابد و برای حق، اهل گردد، در این حال آنچه از حق به وی وعده شده ظاهر می‌گردد و این پس از رؤیت عبودیت و ربوبیت است.

پس وفای حق صمیم سر عارف را فرامی‌گیرد و او را به جایگاه عبودیت می‌کشاند و راه‌های امر را به صفت اجابت و مباشرت عمل برای وی آسان می‌کند. پس بنده لباس وفا را می‌پوشد و به عین صفا صافی می‌شود و هادی طرق رشاد می‌گردد و به منهاج سداد هدایت می‌شود و به هنگام جریان مراد حق آرامش می‌یابد. چنان‌که حال خلیل علیه‌السلام بود زمانی که جبرئیل طریق اعتصام به حق را به وی عرضه نمود، پس در حقیقت وفا کرد و آفریده را ترک نمود و گفت: اما به تو حاجت ندارم. پس خدای سبحانه در شأنش فرمود: «وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّىٰ» (نجم: ۳۷) پس ذات مقدس خود را به نیکوترین ثنا به هنگام ایفای وفا وصف کرد که فرمود: «وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّه» (۹/۱۱۱).

عارف گفت: وفا در حقیقت آن است که محب بر محبوب خود چیز دیگری را برنگزیند. (۱۳)

* در زیارت‌نامۀ حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام آمده است که: اَشهَدُ اَنَّکَ لَم تَهِن وَ لَم تَنکُل: شهادت می‌دهم که تو (حضرت عباس) سستی نورزیدی و عقب‌گرد نکردی؛ یعنی وفاداری‌ات را تا آخرین لحظه عمرت نسبت به اربابت امام حسین علیه‌السلام داشتی.

* خداوند از زمان آدم علیه‌السلام تا پیغمبر (ص)، بنده‌ای از بندگانش را مدح نکرده است، مگر بعد از بلاها و وفاداری که در حق عبودیت کرده باشد.

* وقتی مردم وارد خانۀ علی علیه‌السلام به خاطر بیعت گرفتن از او برای خلیفۀ اول شدند و خانه را آتش زدند و …، علی علیه‌السلام به خاطر پیمانی که با پیامبر (ص) بسته بود صبر کرد جنگ نکرد و آمدند طنابی آوردند و بر گردن حضرت انداختند و در بسیاری از روایات آمده که گریبان علی علیه‌السلام را گرفتند و لباس‌های حضرت را می‌کشیدند تا به مسجد ببرند. (۱۴)

* چون هست وفا شیوۀ عشاق بلاکش
جانا چه کنم گر نکشم بار جفایت (حلاج)

* ای ساقی اهل عشق برخیز
در جام صفا می وفا ریز (۱۵)

* وفا آن است که به هیچ معنی از دوست برنگردد، وگر همۀ ملکوت در کنار او نهد، فریفته نگردد. وگر بلای همه کون بر سر او ببارد روی نگرداند. (۱۶)

* عقد محبت بسته نیاید مگر به‌شرط وفا. چون وفا جفا گردد، محبت عداوت گردد.

* هرچقدر محبت قوی‌تر گردد، او را میان جفا و وفا تمییز نماند و باشد که سخن سر دوست را جویان گردد تا از شنیدن آن او را لذت سماع دوست حاصل آید؛ و نیز باشد که زخم دوست را جویان گردد تا در وقت ضرب او را لذت مشاهدت ضارب حاصل آید.

* بگریز از آنکه گوید با تو وفا کنم من
ور حاجتی بخواهی آن را روا کنم من

گر تو بیازمایی او را به حاجت خویش
گوید: بخواه از حق تا خود دعا کنم من

* معنی وفا ثابت شدن است بر دوستی و دائم شدن آن با وی تا وفات او، و پس از وفات او با فرزندان و دوستان او، تا یگانه وفاداری دوران شود.

* ازجمله وفا آن است که با دشمن دوست، دوستی نکند و نیز در عشق جفا و وفا بباید تا عاشق پخته لطف و قهر معشوق شود.

* آمده است که چون ابراهیم علیه‌السلام را از منجنیق سوی آتش انداختند، جبرئیل وی را گفت: «هیچ حاجت هست؟» گفت: «به تو هیچ حاجتی نیست.» تا وفا نموده باشد به قول خود که در آن حال که وی را بگرفتند گفته بود: «حَسبِیَ الله وَ نِعمَ الوکیل.» (۱۷)

* حق‌تعالی بر اسماعیل علیه‌السلام ثنا کرد که وی صادق‌الوعد بود. و گویند کسی را وعده کرد جایی و آن کس نیامد، وی بیست و دو روز وی را انتظار همی کرد تا به وعده وفا کند. (۱۸)

و یکی می‌گوید با رسول (ص) بیعت کردم و وعده کردم به فلان جای آیم و فراموش کردم. سوم روز بشدم وی آنجا بود. گفت: ای جوانمرد، از سه روز باز اینجا انتظار تو همی کنم. (۱۹)

* آن زن که موسی را به استخوان یوسف علیه‌السلام نشان داد تا باز یافت و وعده کرد که حاجت تو روا کنم، که موسی علیه‌السلام وی را گفت: چه خواهی؟ گفت: آنکه جوانی با من دهند و با تو به هم اندر بهشت باشم و موسی قبول کرد. (۲۰)

* این قرعۀ عاشقی به اول تو زدی
در باغ وفا گل صفا هم تو چدی (۲۷)

* تو جفا کرده او وفا با تو                    او وفادارتر ز ما با تو (۲۲)

* چون قدم در نهی در آن اقلیم           کندت ابجد وفا تعلیم (۲۳)

* نام او در عمل صحیح الجهد         لقبش در وفا کریم العهد (۲۴)

* گوهر در نظرش بی‌قدرتر از ریگ به صحرا
وعده‌اش به وفا نزدیک‌تر از موج به دریا (۲۵)

* در طبع روزگار وفا و کرم مجوی
کین هر دو مدتی است که در روزگار نیست (۲۶)

* بر سر کوی وفا سگ به ز ما
گر ز کوی تو گذر خواهیم کرد (۲۷)

* بسیار وفا جستم اندک قدم از هر کس
در روی زمین اندک بسیار نمی‌بینم (۲۸)

* عاشق شده‌ای وفا طلب می‌داری
دیوانَه ندانی که وفا ناید از او (۲۹)

* گر عمر وفا کند جفاهای تو
در دل دارم که تا قیامت بکشم (۳۰)

* با عشق تو می‌بازم شطرنج وفا، لیکن
از بخت بدم، باری، جز مات نمی‌افتد (۳۱)

* کمینه شرط وفا ترک سر بود حافظ
برو اگر ز تو این‌قدر نمی‌آید (۳۲)

* در کوی خرابات بسی مردانند
کایشان کتب وفا ز بر می‌خوانند

لیکن چو نهاد مکر خود می‌دانند
دامن ز جفا و از وفا بفشانند (۳۳)

* ز راه وفا راست‌تر نیست راه
ره رستگاری از این به مخواه (۳۴)

……………………………………………………..
منابع:

۱) المستطرف، ج ۱، ص ۲۰۶

۲) اصول کافی، ج ۲، ص ۳۶۳

۳) نهج‌البلاغه صبحی صالح، نامه ۵۳، ص ۳۰۰

۴) وسائل الشیعه، ج ۲۹، ص ۷۶

۵) تحف العقول، ص ۴۶

۶) فهرست غرر، آمدی، ص ۷۵۱، شماره ۱۰۲۹۷

۷) کشاف اصطلاحات الفنون

۸) رسائل خواجه عبدالله انصاری، محبت‌نامه، ص ۱۲۶

۹) تذکرة الاولیاء، عطار، ص ۷۰۵

۱۰) کشاف اصطلاحات الفنون، ص ۳۱۱

۱۱) رسائل شاه نعمت‌الله ولی، ج ۴، ص ۳۴

۱۲) مشرب الارواح، روز بهان، ص ۲۰۵

۱۳) مشرب الارواح، روز بهان، ص ۴۳

۱۴) شرح ابن ابی الحدید، ص ۵۰، ج ۲

۱۵) همان، ص ۱۳۲

۱۶) شرح التعرف، ج ۱، ص ۱۷۶

۱۷) ترجمه احیاء علوم الدین، ج ۴، ص ۴۲۱

۱۸) کیمیای سعادت، ج ۲، ص ۷۹

۱۹) همان

۲۰) کیمیای سعادت، ج ۲، ص ۸۰

۲۱) روح الارواح فی شرح اسماء الملک الفتاح، ص ۲۹۱

۲۲) حدیقة الحقیقة، ص ۱۰۳

۲۳) همان، ص ۱۷۸

۲۴) همان، ص ۶۲۲

۲۵) مکاتیب سنایی، ص ۲۵

۲۶) دیوان عطار، ص ۸۶

۲۷) دیوان عطار، ص ۱۵۶

۲۸) همان، ص ۴۷۷

۲۹) دیوان اوحد الدین کرمانی، ص ۲۲۰

۳۰) همان، ص ۳۵۶

۳۱) کلیات عراقی، ص ۱۶۷

۳۲) دیوان حافظ، ص ۳۵۳

۳۳) مفتاح الهدایة، ص ۱۷۳

۳۴) ینبوع الاسرار، ج ۱، ص ۲۴۰

 

 

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.