وبلاگ

مقام کشف

۱- اشاراتی به معانی:

کشف: آشکار ساختن، ظهور حقایق غیبی بر سالک، پیدا کردن، پی بردن به چیزی که پیش از آن مجهول بوده، یافتن.

مکاشفه: اشراق، الهام، درک، آشکار شدن اسرار بر سالک.

۲- اشاراتی از قرآن:

۱- لَيْسَ لَهٰا مِن دُونِ اللَّهِ كٰاشِفَةٌ: جز خدا کسی آشکارکنندۀ آن نیست. (نجم: ۵۸)

۲- يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سٰاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلٰا يَسْتَطيٖعُونَ: روزی که ساق پا، برهنه گردد (پرده از روی کار برداشته شود / آستین بالا و دامن به کمر زنند / اوضاع به‌شدت دشوار گردد) و به سجده خوانده شوند، ولی در خود توانایی‌اش را نیابند. (قلم: ۴۲)

۳- لَقَدْ كُنتَ فيٖ غَفْلَةٍ مِّنْ هٰذَا فَكَشَفْنٰا عَنكَ غِطٰاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديٖدٌ: هرآینه تو سخت در غفلت بودی تا آنکه ما پرده از تو برانداختیم پس چشم تو امروز تیزبین (مثل چاقوی تیز) است. (ق: ۲۲)

۳- اشاراتی از روایات:

۱- امام حسین علیه‌السلام به ام سلمه همسر پیامبر صلی‌الله علیه و آله سرزمین کربلا و محل شهادت خود را به او نشان داد. (مدینه المعاجز، ج ۳، ص ۴۸۹)

۲- در حالات حر بن یزید ریاحی در امالی صدوق چنین آمده که می‌گوید: «هنگامی‌که از کوفه بیرون آمدم صدایی به گوشم خورد که حر بشارت باد بر تو به بهشت.» (الامالی، ابن‌بابویه، ص ۱۵۴)

۳- در حدیثی از امام سجاد علیه‌السلام آمده که فرمود: «گویا می‌بینم قصرها و خانه‌های زیبا در اطراف قبر حسین علیه‌السلام بناشده و گویا می‌بینم که بازارها از هر طرف، اطراف قبر او را فراگرفته است…» (بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۱۱۴)

۴- در داستان جنگ موته چنین می‌خوانیم که امام صادق علیه‌السلام فرمود: «… روزی پیامبر صلی‌الله علیه و آله در مسجد بود ناگهان پستی‌ها و بلندی‌ها در برابر او مسطح گشت. چنانکه جعفر (جعفر بن ابی‌طالب) را [در میدان موته] مشاهده کرد که با کفّار مشغول پیکار است، رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرمود: جعفر کشته شد.» (بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۵۸)

۴- نکته‌ها:

* مکاشفه عبارت است از سیر کردن روح، به مطالعه در امور غیبی و به‌عبارت‌دیگر مکاشفه ظهور شیء است برای قلب به جهت غلبۀ ذکر یا حصول امر عقلی است که به الهام و بدون فکر در حال بین خواب‌وبیداری، برای انسان رخ می‌دهد.

* همان‌گونه که انسان وقتی خوابی می‌بیند، این دیدن و شنیدن در خواب، با چشم و گوش ظاهری نیست. فرقی که مکاشفه با خواب دارد این است که شخص خواب، حواس ظاهری‌اش چیزی را درک نمی‌کنند، اما در مکاشفه، ضمن اینکه روح مشغول درک حقایق است، در همان زمان گوش ظاهری، صداهای اطراف را هم می‌شنود.

حال اگر روح با قدرت و تمرکز بیشتری عمل کند و در هنگام ادراک مطالب، چشم انسان نیز باشد این حالت را مشاهده می‌نامند. این حالات غالباً نشان‌دهندۀ آن است که شخص نسبت به چیزی که در مکاشفه یا مشاهده دیده است علاقه زیادی دارد و به خاطر انقطاع از دیگران و اطراف خود، چنین حالتی را به‌طور موقت یا دائم به دست آورده است. (تفاوت بیشتر بین کشف و مشاهده در مقام مشاهده آمده است)

* بسیاری از کسانی که در مسیر سیر و سلوک و منازل انسانیت می‌افتند و می‌خواهند از طریقت شریعت و عبودیت، متأله شده و به الوهیت برسند و ربّانی گردند و مظهریت ربوبیت الهی شوند، در کشف و شهود خویش دچار مشکل می‌شوند و در حقّانیت آن شک و تردید می‌کنند؛ علت این شک و تردید، این است که آیا آنچه مشاهده کرده‌اند، حقیقت است یا حقیقت‌نما؟ آیا از القائات رحمانی است یا از القائات شیطانی است؟ زیرا شیطان نیز همانند خداوند و فرشتگان القائاتی دارد. خداوند در آیاتی از این القائات شیطانی یاد کرده (سورۀ شمس) و گاه حتی بیان کرده است، شیطان تلاش کرده تا در هنگام نزول وحی، القائاتی داشته باشد که خداوند، پیامبران ازجمله پیامبر گرامی صلی‌الله علیه و آله را از شرّ آن القائات حفظ کرده است.

خداوند دراین‌باره می‌فرماید: «پیامبری را پیش از تو نفرستادیم، مگر آنکه خواسته‌ای داشته باشد که شیطان در خواستۀ او القائاتی نموده، ولی خداوند آن القائات را از میان برده پایه‌های آیات خود را مستحکم می‌سازد.» (حج: ۵۲)

این بدان معناست که شیطان ‌همواره تلاش دارد تا القائاتی داشته باشد و بسیاری از کشف و شهودها ممکن است آلوده به وسوسه‌های شیطانی باشد و سراب را به‌جای آب و باطل را به‌جای حقیقت نشان دهد و این‌که خداوند از عصمت پیامبران از مقام دریافت تا مقام حفظ و تا مقام ارائه و تبیین سخن به میان می‌آورد، برای دفع این القائات و یا رفع آن بوده است.

* شهود و کشف عرفانی، هر دو از سنخ حضورند و قلب حاضر، قلبی است که به مقام قرب و دنوّ، نائل‌آمده باشد، پس اگر قلب عارف و دل سالک بر اثر ریاضات و مجاهدات به حریم اسماء و صفات الهی با ریاضت، پرده‌های حجاب ظلمانی و نورانی، یکی پس از دیگری، از پیش چشمان او برداشته می‌شود و عابد در این هنگام، به مقام کشف و شهود دست پیدا می‌کند.

پس مکاشفات دو سو دارند: از یک‌سو به قلب عارف مرتبط می‌شوند و از سوی دیگر به حقایق یقینی و به هر میزانی که این حقایق مستور، پرده از رخسار خویش برگیرند، دیدگان دل به نور جمالشان روشن‌تر می‌گردد؛ و به اعتقاد صاحب اللمع، چنین حالتی در دنیا شدنی است و امکان اینکه انسان بتواند پیش از آخرت، به دیدار او نائل آید وجود دارد. عارفان در برابر معتزلۀ نخست، رؤیت خدا در عقبی را تجویز کردند اما تدریجاً آن را به دنیا هم سرایت دادند و معتقد شدند که قلب عارف می‌تواند بر اثر ریاضات و مجاهدات طاقت‌فرسا، به لقاء محبوب دست یابد و به مشاهده او نشیند…

* مکاشفه به سه معنی اطلاق می‌شود؛

الف- مکاشفۀ علمی: که به معنی حصول فهم است. اگر فهمی برای انسان حاصل شود، این امر در واقع، نتیجۀ آن است که چیزی بر انسان منکشف شده است. پس اگر کسی انسان را مورد خطاب قرار داد، شهود سمعی پدید آمده یا اگر چشم انسان به صحنه‌ای افتاد، شهود بصری حاصل آمده است. بر این اساس، علوم حسی، نوعی کشف محسوب می‌شوند. این فهم‌ها امانتی از سوی حق نزد انسان می‌باشند و حق امانت آن است که باید آن را به اهلش رساند و الّا انسان، خائن است. (اَلمَجٰالسُ بِالاَمانَةِ)

ب- مکاشفۀ حال: به معنای تحقیق زیادتی حال است؛ یعنی عارف هنگامی‌که ذاتی را با حالی شهود کرد، از این حال به تأویل آن پی می‌بری. اهل الله به این امر زیادتی، «حال» اطلاق می‌کنند. مثلاً اگر اهل حق، شخصی را در حالتی یا صفتی خاص مشاهده کند چه ملایم طبع نظر باشد، چه نباشد و از این حال یا صفت، به حقیقتی که تأویل این حال یا صفت که زائد بر آن است منتقل شود، او دارای مکاشفه زیادتی حال است و از این طریق به منزلت او نزد خداوند آگاه می‌شود.

برخی از صوفیه مدعی‌اند که می‌دانند در چه حالی خداوند محب آن‌ها است، آن‌ها بر این باورند که چون در وحی آمده است که: «…فَاتَّبِعُونيٖ يُحْبِبْكُمُ اللَّه…» (آل‌عمران: ۳۱) و آن‌ها در ساعاتی، در حالت اتباع کامل از شریعت بوده‌اند، خداوند به آن‌ها این حالت را عطا فرموده است که حب او را به خود دیده‌اند؛ زیرا در این ساعت، خود را مجلای حب و محبوب او دیده‌اند.

ج- مکاشفۀ وجد: این مکاشفه همان تحقیق اشاره است و مراد از آن، اشاره مجلس است.

مجالس حق دو گونه‌اند: گونه‌ای تنها با خلوت عبد با حق برگزار می‌شود؛ و نوع دیگر، همراه با مشارکت دیگران، چه کم و چه زیاد باشد. مجلس نخست، تنها با اشاره برگزار می‌شود و عارف، در خلوتی که با حق برگزار می‌کند، اشاراتی از او دریافت می‌کند و به وجد می‌آید. این مکاشفه، مکاشفۀ اشارات حق است. میان مکاشفه و مشاهده تمایزی است متعلق مکاشفه، معنا و متعلق مشاهده، ذات است. پس مشاهده به لحاظ مسمّیات و مکاشفه به اعتبار حکم اسماء است؛ ازاین‌رو مکاشفه از مشاهده اتمّ است. (۱)

* سید حیدر آملی علم را از دیدگاه اهل الله به سه قسم تقسیم می‌کند: وحی، الهام و کشف؛ و هر یک از این سه قسم، یا خاص است و یا عام. (۲)

وحی مختص انبیاء و رسولان الهی است درعین‌حال بر اساس آیات قرآن کریم شامل غیر آن‌ها از قبیل آسمان (فصلت: ۱۲) و زنبورعسل (نحل: ۶۸) هم می‌شود. الهام خاص در انحصار اولیاء و اوصیاء است؛ گر چه به‌طور تمام در اختیار مشایخ و عارفین نیز قرار می‌گیرد و همچنین کشف خاص تنها برای اهل سلوک از اهل الله مقدّر شده است؛ هرچند برای غیر آن‌ها نیز رشحاتی از آن وجود دارد. کشف حق و باطل دارد. مکاشفات اهل الله حقّانی و کشفیات سَحَره و کَهَنه باطل است. حاصل آنکه علم در سه قسم خلاصه می‌شود: وحی، الهام و کشف؛ به مقتضیات ذات و صفات و افعال، بر اساس حکم امر و قدرت و اراده، بر حسب شریعت و طریقت و حقیقت که از مقام نبوت و رسالت و ولایت صادر شده است.

* یکی از دسته‌بندی‌هایی که در زمینهٔ حالات کشفی سالک صورت گرفته، این است که واردات قلبی سه رتبه دارد: رتبۀ نخست «لوایح» است؛ اگر برق حضور و نسیم تجلی حق که گاهی بوزد و انتقال حالی برای عارف رخ دهد و این برق، تمام قلب عارف را فراگیرد، لوایح کشف پدید آمده است. پس لوایح، کشفی است که به‌وسیلۀ آن برخی از اسرار ظاهر می‌گردند.

«لوامع» ظهوری بیش‌تر از لوایح دارند و به‌سرعت زایل نمی‌شوند.

«طوالع» بقای بیش‌تر، نورانیّت و سیطرۀ قوی‌تری دارند و در تعریف عبارت‌اند از انوار توحیدی که قلب اهل معرفت را فراگیرد و این نور، چنان بر دل عارف حکومت کند که اولاً انوار دیگر را تحت‌الشعاع قرار دهند و ثانیاً اطمینان و آرامش را برای وی به ارمغان آورند.

و حضرت امام رحمة الله افزون بر آن و بعد از طوالع، حالت طوارق را نیز مطرح کرده؛ با این تعریف که طوارق یکی از واردات اهل حقیقت است که از طریق سمع حقایق بر او آشکار می‌گردد. (۳)

اما ابن عربی، نخست لوامع را به‌عنوان انوار تجلی تعریف می‌کند و بعد طوالع را و لوایح را آخرین مرتبه می‌داند. (۴)

و حضرت امام رحمة الله برخلاف دیگران در تعریف لوایح می‌فرماید: «اسراری که بر بصر ظاهر شوند، مقیّد به‌ جارحه نبوده و از احوال اهل مسامره باشد، لوایح است.» (۵)

* کشف صوری به لحاظ متعلَّق سه گونه است:

این کشف یا به حوادث دنیوی تعلق می‌گیرد مثلاً شخصی در اثر گوشه‌نشینی، به آمدن شخصی خبر دهد … که اهل سلوک چون به امور دنیوی اهمیت نداده و همّت خود را اطلاع بر حقایق غیبی قرار داده‌اند به این قبیل مکاشفات توجهی نداشته و آن را استدراج و مکر الهی تلقی می‌کنند.

یا به امور اخروی تعلق می‌گیرد که این‌گونه مکاشفات، مطلوب است. قسم سوم، مکاشفاتی است که به حقایق روحانی و معانی غیبی الهی تعلق می‌گیرد؛ که این قسم از مکاشفات در اعلیٰ درجۀ مکاشفات صوری است و حضرت امام، مکاشفات صوری را اگر به معانی غیبی تعلق بگیرد همواره متضمن مکاشفات معنوی نیز می‌داند. (۶)

مثلاً کشف صوری سماعی که مراتبش از فوق تا دون است و بالاترین مرتبۀ سماع حقایق، سماع کلام حق است که پیامبر صلی‌الله علیه و آله در معراج کلام‌الله را بی‌واسطه با گوش جان گرفت و فرمود: «لی مع الله وقت لا یسعنی ملک مقرب و لا نبی مرسل» و بعدازآن شنیدن کلام حق توسط جبرئیل و مرتبۀ نازل‌تر استماع، کلام عقل اول و بعدازآن، سماع نفس کلی و ملائکۀ سماوی و ارضی است. (۷)

* قیصری کشف معنوی را هم دارای مراتبی می‌داند:

اول مرتبۀ آن ظهور معانی در قوّۀ مفکّره، بدون استعمال مقدمات و ترکیبات اقیسه است که به آن حدس گویند. بعدازآن، قوّۀ عاقله است که معانی روحانی را به کار می‌بندد و در اصطلاح به آن نور قدسی اطلاق می‌شود و این دو نوع اقلّ مراتب کشف معنوی محسوب می‌گردند.

مرتبۀ سوم، ظهور معانی در قلب است. اگر معانی غیبی در قلب ظاهر گردد به آن الهام و اگر روحی از ارواح مجرد یا عینی از اعیان ثابته به ظهور رسد، به آن مشاهدۀ قلبی اطلاق می‌شود.

مرتبۀ چهارم، ظهور معانی در مرتبۀ روح است. روح در این مقام به‌قدر استعدادش، معانی غیبی را از آسمان ارواح می‌گیرد و به ارض جسم منتقل می‌کند، این مرتبه کشف روحی نام دارد. اگر معانی در مرتبۀ سرّ آدمی به ظهور رسد «کشف سرّی» و اگر در مرتبۀ خفیّ آدم متمکن شود «کشف خفی» نامیده می‌شود.

* مکاشفه به گفتن بعضی اذکار، بکاء کثیر، خلسۀ طولانی، بیداری زیاد، تخیّلات و جوع به ظهور می‌رسد. بعضی نفوس هم به خاطر عنایت‌های ذاتی مکاشفه دارند. هر نفسی که از محبت دنیا خالی‌تر و از خطورات شیطانی دورتر و وارداتش منوّر باشد کشفش زلال‌تر است. البته در مکاشفات قوّۀ خیال بی‌اهمیت نیست؛ و مکاشفه خوب است خودش بیاید نه با فراهم کردن اسباب باشد.

* انواع مکاشفات نسبت به اشخاص متفاوت است، بعضی واجد یک قسم می‌باشند و برخی تمام انواع آن را در اختیار دارند؛ زیرا شهود، تجلی اسمی از اسماء حق است و کشف بصری، تجلی اسم بصیر و کشف سمعی، تجلی اسم سمیع و … است.

تمام کشف‌ها اگر برای انسانی حاصل باشد، چنانکه پیامبر صلی‌الله علیه و آله جامع جمیع مراتب کشف و شهود بود وی تحت تدبیر اسم علیم خواهد بود.

پس کشف متناسب با تجلی است و تجلی بر حسب اسم حاکم خواهد بود؛ بسته به آنکه انسانی تحت تربیت، دولت و حکومت کدام اسم باشد و درمی‌یابیم که هر مظهری اسم خاص دارد که مربی اوست چنانکه در ذکر رکوع یا سجده می‌گوییم: سبحان ربی. لذا هر مظهر، اسمی خاص و هر اسم، مظهری خاص را طلب می‌کند. (۸)

* استاد عارف آیه الحق سید عبدالکریم کشمیری می‌فرمود: آیه «أَزِفَتِ الْآزِفَةُ لَيْسَ لَهٰا مِن دُونِ اللَّهِ كٰاشِفَةٌ» برای مکاشفات مؤثر و مفید است. ازآنجایی‌که این آیت سنگین بوده و صورت برزخی زنده‌ها و مرده‌ها و نوع عقاب‌ها و کیفرها دیده می‌شود و حالات اهل قیامت هم به کشف دیده می‌شود، لذا تحمل آن برای همگان نیست و باید تحت نظر استاد، سلوک کرده باشد و با اجازه مشغول شود.

* کشف وقایع و دیدن خواب برای احوال سالک، از درجات و درکات لازم است که بداند، زیرا هر خیال را نقش‌بندی است و باید بر جمله احوالات رحمانی و نفسانی وقوف پیدا کند. لذا در خواب هر صفت ذمیمه بر او غالب آید، خیال هر یک در صورت حیوانی که بر آن صفت غالب است نقش‌بندی کند.

حرص در صورت موش و مورچه، شَرّ در صورت خوک و خرس، بخل در صورت بوزینه، حقد در صورت مار، کبر در صورت پلنگ، غضب در صورت یوز، شهوت در صورت درازگوش، صفت بهیمی در صورت گوسفند، صفت سَبُعی در صورت سباع، صفت شیطانی در صورت صفت غدر و مکر در صورت روباه و خرگوش.

پس اگر این‌ها را بر خود مستولی ببیند معلوم می‌گردد این صفات بر وی غالب است. اگر این‌ها را مسخّر خود ببیند معلوم می‌شود که از این‌ها عبور می‌کند. اگر ببیند که این‌ها را می‌کشد، معلوم می‌شود که از این صفات، خلاص گردد. اگر ببیند با این‌ها در منازعت و مخاصمت است، داند که در مکایده و معانده است پس غافل نشود و از زخم این صفات ایمن نباشد.

* عارف واصل سید حیدر آملی (متوفی بعد از ۷۸۷ هـ.ق) در کتاب جامع الاسرار کیفیت کشف چنین نوشت: کشف به معنای کشف حجاب است. وقتی گفته می‌شود کشف چهره از زن کردم یعنی نقابش را برداشتم. اصطلاحاً کشف، آگاهی شهودی است که در پشت حجاب از معانی غیبی و امور حقیقی است. کشف صوری که از طریق حواس حاصل می‌شود، از تجلیات اسم بصیر (دیدن) و سمیع (شنیدن) به دست می‌آید. کشف معنوی، مربوط به حقایق روحانی و امور اخروی رخ می‌دهد. منبع مکاشفات قلب است که عقل و حواس را به خدمت می‌گیرد.

در ابتدای سیر و سلوک مکاشفات در مرتبه خیال مفید است بعد به عالم مثال و بعد به مرتبۀ علم به اعیان دست می‌یابد … کشف معنوی که از صور حقائق مجرد است، از تجلیات اسم علیم و حکیم است؛ اول ظهور در قوّۀ مفکّره است که آن را حدس می‌نامند بعد در معانی قوّۀ عاقله که آن را نور قدس می‌نامند بعد در قلب ظاهر می‌شود آن را الهام می‌نامند. در مرتبۀ بعدازاین ظهور معانی در روح انسان است که مانند خورشیدی معانی غیبی را به‌قدر توانایی خود مستقیم می‌گیرد. البته بالاترین مرتبۀ کشف آن است که معانی در مرتبۀ سرّ و خفاء ظهور کند که اگر ملکه‌اش شود، علمش به علم حق متّصل می‌شود که اشاره به این مقام نتوان کرد.

* در دسته‌بندی دیگری، کشف را به پنج قسم تقسیم کرده‌اند:

۱- کشف عقلی: و آن دیدۀ عقل به‌قدر رفع حجاب و صفای عقل، معانی معقول روی نماید و به اسرار معقولات مکاشف می‌شود و این را کشف نظری هم گویند.

۲- کشف دل: این مقام را کشف شهودی گویند که به‌ظاهر بیند و به مشاهده دل به نورانیت بیند و به شهود دریابد.

۳- کشف سرّی: به آن کشف الهامی گویند که اسرار آفرینش و حکمت وجود هر چیز مکشوف گردد.

۴- کشف روحی: و آن را کشف روحانی گویند چون روح به‌کلی صفا گرفت، عوالم نامتناهی مکشوف شود و حجاب زمان و مکان برخیزد و ماضی و مستقبل را ادراک کند. در این مقام، کشف بهشت و جهنّم و ملائکه و مکالمات با ایشان پدید آید.

۵- کشف خفی: کشف روحی را کافر هم به ریاضات تواند دید، اما کشف خفی مختص مؤمن خواهد بود.

…………………………………………………………………..
منابع:

۱) فتوحات مکّیه، ج ۲، ص ۴۹۵

۲) جامع الاسرار، ص ۴۴۸-۵۸۶

۳) سرّ الصّلاة، ص ۵۲

۴) فتوحات مکیه، ج ۲، ص ۱۳۱۲

۵) سرّ الصّلاة، ص ۵۴

۶) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص ۲۷۸

۷) مصباح الهدایة، ص ۲۹

۸) مصباح الهدایة، ص ۱۱۷، شرح چهل حدیث، ص ۸۵

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.