ناظر

بنابراین اصل که او (خداوند) با شماست، هر جا که باشید؛ «هُو مَعَکُم أینَ مٰا کُنتُم» و از رگ گردن به شما نزدیک‌تر است؛ «نَحنُ أقرَبُ ألیهِ مِن حَبلِ الوَریدِ» و بصیر و خبیر به اعمال همه است؛ «إنّهُ کان بِعباده خَبیراً بَصیراً»، بر سالک معلوم می‌گردد که او (جلّ و علا) حاضر و ناظر است. چون عزم حقیقی بر سلوک کند، همانند عاشقی که مقصودش جلبِ نظرِ خاصِ معشوق است، باید ظاهر و باطن را آراسته نماید. لباس ظاهری و ادب را به حسب شریعت آماده و روا بدارد و در رسیدگی به باطن و صفای آن بکوشد. از نامحرمان دوری کند و از کاری که بوی شرک، حرص و دوئیّت دهد، بپرهیزید… در این راستا حضرت حق با نگاه رحمانی خود نظر خاص به او خواهد کرد و مقام و منزلت او با گذشته فرق خواهد کرد.

مهم‌ترین مسئله اینکه حق ناظر است و سالک به صفت حیا متوسّل از شرمندگیِ گذشته خویش سر به زیر می‌شود. انگار در محضر ربوبی و در بساط قرب اوست. هرچه جنبه توجّه سالک به نظارت او بیشتر شود، کمربند عفّت و حیا قوی‌تر گردد. کم‌کم از حضور مدام، بی شهود عبادت نکند. «لَم أعبُد ربّاً لَم اَرَهُ» و همیشه منظورِ خاصِ ناظر باشد (اتّحاد نظر و ناظر و منظور) و با او باشد. امّا آنکه به این حقیقت نرسیده و مراقبه قلبی نداشته باشد، پرده حیا را بِدرّد و مغضوب ناظر گردد و این خسارت بزرگی است که معبود مغضوبانه نظر کند. العیاذبالله.

شخصی به بزرگی گفت: «چه کنم تا به نامحرم نگاه نکنم؟»

آن بزرگ در جواب فرمود: «اگر تو به این نکته رسیده باشی که قبل از آن‌که چشمت به نامحرم بیفتد، چشم ناظر و حاضری دیگر (حق) تو را می‌بیند و متوجّه توست، آن‌وقت به نامحرم نظر نمی‌کنی».

در سوره یوسف نکات ارزنده‌ای در این باب آمده و در تفاسیر آن را متذکّر شده‌اند. زلیخا که دنبال یوسف می‌دوید تا گریبان او را گرفته و از او کام بگیرد، یک‌مرتبه چشمش به مجسمه‌ای (بُت) از سنگ مرمر که خدایش بود و در میان اتاق قرار داشت، افتاد. زود پارچه‌ای روی بُت انداخت تا چشم بُت به این عمل شنیع نیفتد و شرمسار او نگردد.

بتی داشت بانوی مصر از رخام **** به او معتکف بامدادان و شام
در آن لحظه رویش بپوشید و سر **** مبادا که زشت آیدش در نظر

این تذکّر، توجّه و مراقبه زلیخا به معبودش از روی اخلاص بود که بعدها حق‌تعالی او را عاقبت‌به‌خیر کرده و همسر یوسف علیه‌السلام نمود. یوسف هم به ناظر نظر دارد و می‌گوید: «نفس، انسان را به بدی می‌کشاند مگر آنکه خدا رحم، توجّه و کمک کند.»

وقتی نمرودیان، حضرت ابراهیم را درون آتش افکندند، مَلَک مقرّب آمد و گفت: «کمک نمی‌خواهی»؟ ابراهیم فرمود: «من احتیاجم به خداست»؛ یعنی کمال توجّه و اهتمام به ناظر واقعی داشته است. چه آنجا در منظر تجلّی خاصّ حضرت ازلی است و دوئیّت وجود ندارد و اتّحاد و اتّصال در ناظر و منظور است. این‌که آتش گلستان شد، ظهور ذات در مظهر از مظاهر به نحو بارز بوده است و الّا حضرت ابراهیم از ملک کمک می‌خواست که آن هم شرک نبوده. اینجا فنای منظور در ناظر و یا ظهور ناظر در منظور بوده است.

دیدهای خواهم سبب سوراخ‌کن **** تا حجب را برکَنَد از بیخ و بُن

شبی جوانی برای تجاوز به زنی با وی درآمیخت، زن گفت: «خجالت نمی‌کشی؟» گفت: «غیر از ماه و ستاره کسی ما را نمی‌بیند». زن در جواب گفت: «مگر خالق ماه و ستارگان ما را نمی‌بیند که به این عمل شنیع دست می‌زنی»؟! و بعد از این گفتار جوان متنبّه شد.

آری! دیدة بینا و بصیر می‌بیند که خالق حاضر است و ناظر و مراعات خاطر و رضایت او را فراهم می‌کند و الّا با عدم مراقبه و غالب بودن غفلت، این نکته را نتوان درک کرد.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.