وبلاگ

گفتار پنجم

۱- درس رفتن

آیت‌الله کشمیری می‌فرمودند چند تا طلبه بودیم که درس هر مرجعی می‌رفتیم، درس عمومی حوزه مال آن مرجع بود.

۲- یازده درس

در نجف آن روزها من از صبح تا شب، یازده درس به طلبه‌ها می‌دادم.

۳- او را نمی‌شناختند

در ایران هر چند تدریس در حوزه را دوست داشت امّا، موقعیت برای او فراهم نمی‌شد و مردم هم او را آن‌چنان نمی‌شناختند.

۴- همیشه بالا بود

خودشان می‌گفتند: امتیاز قاضی این بود که همیشه بالا بود و پایین نمی‌آمد و این حال در خودشان هم محسوس بود.

سکوتشان سکوت ذکری بود، سکوت توجهی بود. زیاد پیش می‌آمد جمعی شش، هفت نفره بودیم، مخصوصاً بعضی از دوستان، نقلی شیرین می‌گفتند که در ایشان اثر کند، ولی یک حالت جذبه‌ای در ایشان بود که به سختی پایین می‌آمد، اگر هم می‌آمد محسوس بود که می‌خواهد خودش را متوجه نشان بدهد، ولی باطناً با تمام توجه مشغول به همان یاد خدای متعال بود.

۵- گاهی نگاهی

گاهی نگاه می‌کرد ولی قسمت گریز سخن یا قسمت حساس سخن را کأنّه اصلاً نمی‌شنید. این یکی از امتیازاتی بود که در ایشان محسوس بود و عمق توجه ایشان را شاید دیگرانی هم که بودند، زیاد می‌دیدند که دائم بالا بود، آثارش هم خوب پیدا بود.

۶- لا اله الّا الله

ایشان از این دنیا انصراف داشتند! انگار باید کسی می‌گرفت ایشان را پائین می‌آورد تا توجه کند و برایش توضیح دهد؛ و اگر گاهی دهانشان باز بود معلوم بود که مشغول به ذکر لااله‌الاالله بودند.

۷- نماز شب

سؤال شد برای عموم طلبه‌ها شما چه توصیه‌ای می‌کنید که به مقصدی که امام زمان علیه‌السلام می‌خواهند، برسند؟ فرمودند: «نماز شب، تهجّد، بندگی»

۸- ختم قرآن

ایشان در ماه رمضان و حتی ماه‌های قبل از آن، سه روز یک بار قرآن را ختم می‌کردند، یعنی روزی ده جزء و البته به کارهای دیگر هم می‌رسیدند و این خیر و برکتی بود که از جهت زمانی در کار ایشان بود خیلی اوقات ما می‌رفتیم می‌دیدیم قرآن جلوی ایشان هست و مشغول‌اند و بعد خودشان می‌فرمودند: هر سه روزی یک‌بار قرآن را ختم می‌کنم.

۹- استاد

نظر ایشان این بود که بدون استاد و راهنما نمی‌توان در این مسیر قدم برداشت و هر وقت در این زمینه سؤال می‌شد، حرکت را بدون فردی آگاه و بصیر، درمان بی‌اثر می‌دانستند.

۱۰- بهترین راه

دربارهٔ بهترین راه می‌فرمود: راه علمای راه رفتهٔ زاهد از دنیا را بروید. کسی که می‌خواهد هادی مسیر باشد باید از قرآن و اهل‌بیت جدا نشده و اعتقاداتش هم محکم باشد.

۱۱- کرامات

دیدگاه ایشان در مورد کرامات این‌گونه بود که اولاً اصل کرامات بر یک حساب اگر قابل‌توجه باشد که نیست، جایش جداست و حتی در مورد حقش هم خیلی ممدوح نیست.

۱۲- مجالس

مجالس ایشان نور و روشنایی خاصی داشت. هرکس یک دفعه با ایشان برخوردی می‌کرد یا پای صحبتش می‌نشست بهره می‌برد و روشن می‌شد، یا گره‌ای از زندگی‌اش باز می‌شد.

حرف‌ها به قدری پخته و حساب شده بود که در هر زمینه‌ای مخصوصاً سلوکی وقتی‌که مسئله‌ای مطرح می‌شد، دقیق‌ترین و حساس‌ترین قضایا را در یک لحظه بیان می‌کرد و افراد نتیجه می‌گرفتند، غیر از این که خود مجلس، مجلس حضور و مجلس قرب بود. غالباً چیزهای فوق‌العاده‌ای هم در آن مجالس اتفاق می‌افتاد که لطیف بود.

۱۳ – اوّلین برخورد

یکی از امتیازاتی که می‌شد در مرحوم آیت‌الله کشمیری دید و در شخصیت ایشان شهود بود، بینش و نگرشی بود که در اولین برخورد با دیگران داشتند و آنجا مطالبی بیان می‌شد که حتّی بعضی از آن مطالب برای خود انسان یا برای دیگران سال‌ها بود باز می‌شد که این احاطه و تسلط و روشن‌بینی ایشان را نشان می‌داد.

۱۴- گذشته دور

از امتیازاتی که در جلسات اولیه در صحبت‌های ایشان مشهود بود، سوق دادن فرد به گذشتهٔ دور و نزدیک خودش بود.

احاطه و شهود ایشان این اقتضاء را داشت که در بررسی و تحلیل شخصیتی، افراد را به اصلاب آباء برمی‌گرداند؛ این‌که او چه کسی است و از کجا آمده، امتیازاتی که دارد و موانعش کدام است؟ صفاتی که از دیگران به شخصی رسیده چه مقدارش باید باشد و چه مقدارش باید بیرون برود تا به حد اعتدال برسد. البته حد و حدود فعلی طرف هم طبیعی است باید باشد.

۱۵- درد و درمان

تشخیص ایشان خیلی دقیق بود و از این جا انسان، خودش را در محضر بزرگی حس می‌کرد که قضایا برایش روشن است. وقتی وارد مسئله می‌شد، طبعاً درد و درمان هم روشن می‌شد. مشکل شخص را چه در عمل و چه در صفت و چه از مشکلات گذشته‌اش خوب از هم باز می‌کرد و راه‌های درمان متعدد هم برای قضیه سراغ داشت، درد را می‌گفت و درمان هم می‌کرد.

۱۶- لطف و محبّت

ایشان خیلی با عاطفه بودند، هر وقت اصفهان می‌آمدند و منزل یکی از دوستان وارد می‌شدند، سراغ مرا می‌گرفتند و می‌گفتند: زنگ بزن فلانی بیاید. خیلی اظهار لطف و محبت داشتند.

۱۷- استقامت

خدا رحمت کند مرحوم آیت‌الله کشمیری را، ایشان این آیه را زیاد می‌خواندند: «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزّل علیهم الملائکه» (سوره فصلت، آیه ۳۰) «آنانی که گفتند پروردگار ما الله است، پس استقامت ورزیدند بر آنان ملائکه نازل می‌شود» که خدای متعال نزول ملائکه را بر استقامت قرار داده است، برای استقامت در این راه استناد می‌کردند.

۱۸- اسماء الله

ایشان به اسماء الله به طور انحصاری تسلّطی داشتند که در کمتر کسی دیده می‌شود. اسماءالحسنی دارو هستند و مردم بیمار. این‌که ایشان کدام دارو را برای کدام بیمار استفاده کند این را از روی شهود می‌گفتند.

۱۹- آیات قرآن

آیت‌الله کشمیری این تجربه را داشتند که در باب بعضی آیات قرآنی، بعضی از اسماء الله و شرایطش را دقیق می‌دانستند. ایشان جامع بودند؛ نسبت به این راه اطلاعاتش وسیع بود، می‌دانستند چه ذکری را در چه موقع به چه کسی و با چه شرایطی بگویند.

۲۰- قبض و کنار کشیدن

برای آیت‌الله کشمیری هم در اثر تکرار اسماء، قبض بود و همین خیلی‌ها را به غلط می‌انداخت. طریقه ایشان هم بیشتر مقتضی قبض بود و در آن ساعاتی که قبض داشتند، گویا خودشان را کناری کشیده‌اند. یک نفر که در نجف با مرحوم آقا آشنا بود می‌گفت در حرم حضرت امیر علیه‌السلام آیت‌الله کشمیری را دیدم دنبالشان آمدم تا به صحن، ناپدید شد و قضیه تخیّلی نبود. یک روز از آقا این قضیه را پرسیدم، فرمود: «من آن شب حالت قبض داشتم و نمی‌خواستم با دوستان روبرو شوم. او پشت سر من می‌آمد و یک‌دفعه مرا ندید.»

۲۱- قبض بهتر از بسط

گاهی می‌شد افرادی که سال‌ها در قبض مانده بودند، خدمت ایشان می‌آمدند، ایشان برایشان صحبت می‌کردند که قبض بهتر از بسط است؛ قبض داعی بر حرکت و دعاست و برکات دیگری هم دارد.

۲۲- سیّد مرتضی کشمیری

ارتباطش با حضرات معصومین علیهم‌السلام ارتباط شهودی بود. این جمله را از قول سید مرتضی کشمیری نقل می‌کردند که ایشان یکی از اساتید بود که بسیار از او تجلیل می‌کردند، البته زمان ایشان را درک نکرده بود، ولی خیلی با عظمت از او یاد می‌کرد.

می‌فرمود: به سید مرتضی کشمیری گفتند: آیا خدمت امام زمان علیه‌السلام می‌توان رسید؟ ایشان فرموده بودند: «چه عرض کنم، من شخصی را می‌شناسم که از بلاد کفر آمده (منظور خودشان بود که از هندوستان آمده بودند.)، ولی بیست‌وچهار ساعت در محضر چهارده معصوم علیهم‌السلام است.»

۲۳ – ادّعای رؤیت

سبک ایشان سبک خاصی بود، سکوت مطلق! حتّی یک کلمه کسی از ایشان چنین صحبت‌هایی (ادعای رؤیت امام زمان علیهم‌السلام) نشنیده است.

۲۴- ملاقات با امام زمان علیه‌السلام

ایشان با این موضوع که شخصی حضرت را ببیند و ادعا کند مخالف بودند. از خود ایشان نیز کسی یک کلمه در این مورد نشنید، چرا که عقیده‌شان این بود که امام زمان علیه‌السلام سرِّ خداست و ملاقات آن بزرگوار هم باز سرِّ خداست و اگر کسی مدعی این قضیه بشود این معنای سر بودن از بین خواهد رفت.

۲۵- کشف و کرامات

کشف و کرامات و رسیدن و دل بستن به آن‌ها را اصل نمی‌دانستند و در عقیده به این قضیه از بقیهٔ بزرگانی که قبل از ایشان بوده‌اند مستثنی نبودند. نظر همه بزرگان این است که این قبیل امور در میان کوچه و بازار ریخته است.

۲۶- معرفت الهی

هدف از نهایت زحماتی که سالکین می‌کشیدند را این می‌دانستند که باب معرفت الهی برایشان باز شود.

۲۷- فانی فی الله

نهایت هدفشان این بود که انسان به لقاء الهی برسد و فانی فی الله شود.

۲۸- اهل معنا

وقتی تازه به ایران آمده بود این جمله را می‌فرمود که: «من اگر هفته‌ای بگذرد و یک اهل معنای کار کرده، نبینم، اذیت می‌شوم.»

۲۹- خاک نجف

خاک نجف مربّی است، خاک منحصری است، مخصوصاً کارهای سلوکی را برای انسان باز و روح را گشاده می‌کند. نجف خوبش خوب می‌شود و بدش هم بد. افراد شرور در نجف منحصرند و در مقابل خوب‌ها هم منحصرند و این خصوصیت شهر نجف است.

۳۰- قاضی

مرحوم قاضی دائم بالا بود و همیشه متوجه بود. نفوس متعدد، گرفتاری‌های متعدد و اشتغال‌های گوناگون نمی‌توانستند او را از اوج پایین بیاورند.

۳۱- حرم امام رضا علیه‌السلام

ظاهراً در سفر اول از نجف به مشهد، وقتی وارد حرم مطهر امام رضا علیه‌السلام شدند و چشمشان به ضریح مطهر خورد، چنان جذبه‌ای ایشان را گرفت که بی‌اختیار با صدای بلند گفت: «والله هذا ابن رسول‌الله» قسم به خدا این امام فرزند رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلّم است.

۳۲-کتمان

کتمان ایشان در حد اعلا بود و تشنه‌کامی را به دریای معرفت نفس می‌رساند.

۳۳- ذکر قلبی

سؤال کردم در جوانی به عددهای زیاد و ساعت‌های زیاد ذکر می‌گفتید، اما الآن نمی‌بینم! فرمود: الآن بیشتر مشغول هستم، اما اذکاری که می‌گویم حروف شفایی ندارد، قلبی به ذکر مشغول هستم.

۳۴- جزای خیر

فرمودند: از کودکی هر کسی قدمی یا خدمتی به من کرد، خدا فوراً جزای خیر به او می‌داد.

۳۵- شروع با ذکر

کار اصلی را با ذکر شروع می‌کردند و عقیده داشتند بیشتر نتیجه می‌دهد.

۳۶- استقامت در طریق

غالب افرادی که می‌آمدند و می‌گفتند: فلان برنامه عبادی را شروع کردم و به نتیجه نرسیدم ایشان این آیه را می‌خواندند: «و لو استقاموا علی الطریقه لاسقیناهم ماء غدقاً» اگر آن‌ها (جن و انس) در راه (ایمان) استقامت ورزند، با آب فراوان سیرابشان می‌کنیم. (سوره جن، آیه ۱۶)

۳۷- کار طاقت‌فرسا

الگوی استقامت در طریق معنوی بود. کارهای ایشان طاقت‌فرسا بود اما کمر خم نمی‌کردند.

۳۸- شباهت به امیرالمؤمنین علیه‌السلام

می‌فرمود: من از حیث ظاهری هم شاید بی‌شباهت به امیرالمؤمنین علیه‌السلام نباشم. او در خیلی از توسلات با توجه به امیرالمؤمنین علیه‌السلام به نتیجه می‌رسیدند.

۳۹- یا اباالغوث اغثنی

یکی از مراجع حوزه علمیّه قم مشکلی برایش به وجود آمده بود؛ آقا این ذکر را به او دادند: «یا أباالغوث أغثنی، یا ولیّ الله أدرِکنی بِلُطفِکَ الخَفی، لا إله إلّا أنتَ سُبحانَکَ إنّی کُنتُ مِن الظّالِمین» و بعد از مدتی مشکل او حل شد.

۴۰- هفت مرتبه نادعلی علیه‌السلام

گاهی دستم را به طرف حرم امیرالمؤمنین علیه‌السلام دراز می‌کردم و هفت مرتبه «نادعلی» می‌خواندم و حاجتم برآورده می‌شد.

۴۱- سرّ الهی

تشرف خدمت امام زمان علیه‌السلام را سرّ الهی می‌دانسته و عقیده داشتند بسیار مواردی که از تشرفات ذکر می‌شود تشرف نیست.

۴۲- رابطه با شاگردان

رابطه ایشان با شاگردان خیلی دوطرفه بود؛ که تا علاقه دو طرفه نباشد مسائل منتقل نمی‌شود.

۴۳- راه رفتگی

ملاک استاد برای ایشان این بود که راه رفته باشد، نه طبق قواعد آمده در کتب، احاطه و تسلّط به افراد داشتند، شاید با همه می‌نشستند، نگاهشان شهودی بود.

۴۴ – تشخیص راه درست

یک دفعه رفته بودیم شهری، خدمتش نشسته بودیم. شخصی از رؤسا وارد شد. فرمودند: «هذا من أهل النار» او از اهل آتش است! فرمودند: از این اتاق برویم آن اتاق. گفتم: آقا جان بد است! کمی تأمّل کردند. بعد من معذرت‌خواهی کردم و گفتم: آقا کمرش درد می‌کند، ما می‌رویم آن اتاق دیگر. با اینکه برخورد اولیه بود و آن شخص را نمی‌شناخت. نسبت به تمام افراد این گونه بود. نگاهشان به افراد ظاهری و قاعده‌ای نبود بلکه شهودی بود.

۴۵- مسائل برزخی

ایشان دائم مسائل برزخی و روحی را می‌دیدند و می‌شد از برخورد استاد متوجه شد که حال طرف مقابل چگونه است. در عراق آقای کشمیری منحصربه‌فرد بود.

۴۶- آیت‌الله خوئی

آیت‌الله خویی بعد از درس به ایشان می‌گفت آقا سید عبدالکریم کجا می‌روی؟ بیا برویم کوفه و با هم می‌رفتند. گاهی هم آقای کشمیری منزلشان کسی نبود آقای خویی می‌آمد منزل ایشان.

۴۷- یادگیری قرآن

استاد می‌فرمود: پدرم مرا در بازار نزد کسی گذاشت که قرآن یاد بگیریم. تازه مدارس دایر شده بود، ظهر بچه‌ها یک قوطی حلبی را با یک چوب می‌زدند و می‌دویدند و سر و صدا می‌کردند.

۴۸- مکان سنگین

قم بودیم و هوا هم گرم بود به اتفاق آقا رفته بودیم یکی از روستاهای قم. شب خوابیدیم چشمه‌ای هم از جلوی منزل رد می‌شد و برق هم نبود. صبح که برای نماز بلند شد فرمودند: «دیدم غباری بر روی دلم نشسته. توجه کردم دیدم برای بودن در این مکان است.»

۴۹ – او را عزل می‌کنند

رئیس یکی از ادارات کسی را فرستاد منزل آقای کشمیری که بعضی از افراد می‌آیند منزل شما. شما باید درب خانه را ببندید. آقا فرمودند: ایشان بیخود کرده است، او را تا چند وقت دیگر عزل می‌کنند به دو هفته نکشید که پیغام آوردند که آن رئیس را عزل کردند. با اینکه با حکومت زیاد ارتباط نداشت، اما سلطنت روحانی داشت.

پایان خلاصه گفتار حجةالاسلام شیخ جعفر ناصری از تلامذهٔ حضرت استاد.

© تمامی حقوق برای وب سایت گلستان کشمیری محفوظ می باشد.